پایگاه خبری / تحلیلی نگام ، محمد شیخی ، بازیگر تئاتر و داستان نویس و متولد 1371 است . در تهران زندگی میکند و در حال حاضر به کار مسافربری مشغول است . شیخی در معرفی خود می گوید ”عاشق سینما هستم. اما تئاتر کار میکنم. البته تا کنون هیچ شانسی برای ورود به سینما نداشته ام. منظورم از سینما ، سینمای ایران نیست. ” . محمد شیخی در این مصاحبه میهمان من است تا درباره ادبیات و دنیای هنر گفتوگو کنیم.
مصاحبه کننده: حامد تقوی
با التفات به وضعیت فعلی و مشکلات اقتصادی، هنر و به طور مشخصتر ادبیات چه راهبردی می تواند در این راستا داشته باشد؟ جایگاه هنر در مبارزات سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید ؟ آیا هنر می تواند نقشی در پیشبرد اهداف سیاسی داشته باشد؟
اینکه بگوییم هنر به سیاست وابسته است کافی نیست؛ نکته ی مهمتر این است که وابستگی گفتمان ها و استراتژیها و تصمیم های سیاسی به رویکردها و سلیقه ها و گرایش ها مضمون قرار گیرد. به نظر من هنر ابزاری موثر در انتقال معنا به مخاطب بوده و در عصر حاضر برتری با کسی است که بر جریان هنری حکومت کند نه حومت بر هنرش حکمرانی…هنرمند یا خالق اثر نیز محکوم و یا مختار به انتخاب یکی از این دو جریان خواهد بود. هنر و هنرمند نیز نمیتواند فارغ از ارزش به خلق اثر بپردازد. هیچ بی طرفی در اثر هنری مشاهده نمیشود. حالا که هنر به عنوان یکی از عوامل قوام بخش سیاست عمل میکند، نمیتواند فارغ از جهت باشد
آیا هدف ادبیات روشنگریست؟ چه مرزی میان ادبیات و سیاست و انتقاد وجود دارد؟
همچنان که هنر در اشکال مختلف خود میتواند خدماتی را برای سیاست انجام دهد، این موضوع هم بدیهی است که هنر با رژیمهای یا بلوک سیاسی بیگانه به مقابله برخیزد. هرچند به این مفهوم از مقابله یا تضاد سیاسی، مقابله با یک رژیم سیاسی میتواند به سادگی به خدمت سیاسی به رژیم دیگر تعبیر شود. به زبانی دیگر همان عبارت با معنای . ای اچ. کار است که «تقبیح ایدئولوژی، خود نوعی ایدئولوژی است.» بنابراین در بررسی هنر در تقابل با سیاست، شیوهی مناسب آن است که، تقابل هنر با آن واحد سیاسی مدنظر قرار گیرد که به آن وابسته است. در واقع، تجربه ی مدرنیسم هنری در سراسر قرن بیستم، که هنرمندان آوانگاردی را هم تربیت کرد، هنر وسیلهای در نقد اجتماعی بود. برای مثال، مکتب دادا نیز سرشت انتقادی داشت، اما انتقاد هنریآن به همهرچیز مربوط میشد نه به چیزی خاص. دادائیسم، چونان اعتراض دردآلود اما طنزآمیز نیهیلیستی به سیاست که زمینه ی فجایعی چون جنگ جهانی را پدید آورده بود، در مونیخ شکل گرفت اما چنان در انتقاد صریح بود که به جنگ همه ی هنرها رفت.
شاید هدفگذاری برای ادبیات، بسیار خطرناک به نظر برسد، اما همانطور که میدانیم نویسندهی ادبیات، بدون هدفگذاری شاید دچار لغزشهایی بعضاً همراه با تفکر حاکم بشود؛ برای اسیر این لغزشها نشدن شما چه راهکارهایی را مناسب میدانید؟
تفاوت یک هنرمند با یک انسان عادی شاید در همین جا باشد . هنرمند از حادثه الگو می گیرد، آن را با عواطف بسیار رقیق و احساسات خود پرورش می دهد و داستانی از آن می سازد که وقتی آن را می خوانیم از درک و دریافت احساس و تجربه ی یک زندگی تازه و آشنایی با شخصیتی منحصر به فرد لذت می بریم و به یاد نمی آوریم که ما هم با آن فرد برخورد کوچکی داشتیم .
هنرمند نیازی نیست کار شاقی بکند. او باید مشغول هنرش شود … هر چیزی غیر از این او را دچار لغزش خواهد کرد.
همانطور که میدانیم در ایران، متاسفانه زبان مادری در سیستم آموزشی جایگاهی ندارد. از منظر شما این موضوع چه آسیبی میتواند در فرهنگ ادبیمان داشته باشد؟
هر ملت، نژاد و یا گروهی به دلیل دوری از هم شماری کلمه انتخاب کرده اند تا یکدیگر را درک کنند، همین به تدریج افزایش یافته و در نهایت زبانی به وجود آمده است. از طریق همین زبان انسان توانسته است قوانین و معیارها و اخلاق را خلق کرده و در صلح و آرامش زندگی کند.
فرهنگ و زبان از هم جدای ناپذیرند و فرهنگ از رفتار و زبان و قانون ایجاد می شود و فرهنگ در نهایت یعنی تمدن، هر چه فرهنگ گسترده تر باشد پیشرفت بیشتری نیز خواهد داشت و ملت صاحب آن فرهنگ نیز به تناسب پیشرفت خواهد کرد.
اگر حاکمیت این دو را جدا کند یعنی به مرگ آنها تاکید دارد.
اگر سانسور را یک تیغ دو لبه بدانیم، چه راهکارهایی را برای مبارزه با سانسور پیشنهاد می کنید؟ آیا سانسور و محدودیت های اعمال شده در این سال ها بر هنرمندان موفقیت آمیز بوده است؟
همگي با مافياي رسانه آشنايي داريم و ميدانيم کهدر روزگار ما چطور رسانهها خبري را كه بخواهند، برجسته ميكنند و چيزي را كه بخواهند، محو ميكنند. عين همين جريان و شديدتر از اين، در مافياي علم هست .شاید حکومتها تا حدی بتوانند ایدئولوژی خود را در تمام مسیرهای درون یک جامعه پیش ببرند و به ارزشهای مردم ضد ارزش تزریق کنند اما ارزش فرهنگی و حقیقی نابود نشدنی است و در بازگشتی عظیمتر و با قدرتی افزونتر بر علیه زورگویان بر خواهد آمد
من معتقدم که پدیده سانسور در ایران، دو نوع است. سانسور دیوانی و دفتر دستکی، که به صورت اداریست و این اداره ممکن است اسمش بر اساس تغییر حکومتها و یا قانون اساسیهای مختلف عوض بشود، ولی خود اداره میماند.
.
در طول سال ها هنرمندان بسیاری به دلایل مختلف به خارج از کشور کوچ کردند، و بنا به دلایلی اجازه ی بازگشت به کشور ندارند. شما چه احساسی نسبت به این ماجرا دارید؟
دارم به بازگشتشان فکر میکنم.