این قصه سر دراز دارد و پایانش هم باز است.
چندی است شاهد جنب و جوش کارگرانی هستیم که برای زندگیشان معامله کردند جانشان را.
پس از ماه ها بلاتکلیفی و عدم مدیریت صحیح کارشان به کوچه و خیابان کشیده شده است.کوچه و خیابانی که مامنی برایشان دیگر نیست.کارگری که دیگر فهمیده است در حق او و زندگیش جفا شده است.کارگری که با هزار امید برای آینده ی نامعلوم خود تلاش کرد تا چنین روزی را نبیند.این مدیران ، قطعا ژن ناب را بخشی از موروثی خود می دانند.مدیرانی که ادعای جنگ و جبهه می کنند .مدیرانی که ادعای چنین و چنان دارند.مدیرانی که اکثر یا آقازاده هستند یا حرامزاده. اکنون شاهد اعتراض کارگرانی هستیم که دستشان از هر جا کوتاه هست و دلخوش به خط پایان زندگی خود می شوند یعنی اعتراض خیابانی و بازداشت و کتک و زندان و دیگر هیچ.
جفا کردید و این جور جوابش بس سنگین و دهشتناک است.البته اگر همان خدایی را میپرستید که ما میپرستیم. اگر همان خدایی را میپرستید که ادعایش را دارید و با مهر داغ شده ی بر پیشانیتان آن را جیغ میزنید. به داد مردم برسید تا به دادتان برسند.
بخدای اولی و احد و واحد قسم که شما مالک این کارگران نیستید بلکه خدمتگزار بی چون چرای آنان هستید.
فریاد کارگران فولاد اهواز و هفت تپه تنها صدای رسای بخشی از حقوق پایمال گشته این مظلومان است.
آقایی که خوشحال هستی که مظلومین را ما کشتیم اکنون بیایید و به فریاد مظلومان برسید.
حقیقتا ذهنم دیگر یارای نوشتن ندارد از این همه کفر و جور .اما میگوییم و مینویسیم تا صدایشان را شنیده باشیم.
کارگران اهواز شان و جایگاهشان کوچه و خیابان نیست .آنها می آیند تا حق را فریاد بزنند .آنها آینه ی رفتار شما هستند .آنها با زبان بسته به شما میگویند اگر ما را درنیابید بزودی جای شما و آقا زاده هایتان با ما عوض خواهد شد.آنوقت هست که صبر برایشان بی معنا می گردد و دیگر در کوچه و خیابان هم امنیت نخواهید داشت.پس به گوش باشید و هوشیار.دستگیرشان باشید نه اینکه دستگیرشان کنید.
زبان تهدید خود را ببرید که خداوند ناظر بر اعمال و رفتارتان است.