✍️سپند ارند
احتمالا هر وقت صحبت از آزادسازی خرمشهر میشود، خیلی از ما همان نوای ممد نبودی را به یاد میآوریم. ممد، همان محمد جهانآرا بود. فرمانده سپاه خرمشهر که با همه نبردهایش، زنده نماند تا روز آزادسازی خرمشهر را ببیند.
ماجرای ممد ماجرای عجیبی است. او چند ماه قبل از آزادسازی خرمشهر با چند نفر از فرماندههای ارشد، از جنوب عازم تهران میشود اما هواپیمای آنها در کهریزک سقوط میکند.
علت سانحه را نقص فنی اعلام کردند. ممد جهانآرا، از آن سانحه زنده بیرون نیامد. سانحهای که بعدها بعضیها از جمله ناخدا هوشنگ صمدی فرمانده تکاوران دریایی مدافع خرمشهر، دلیل آن را شلیک پدافند خودی به هواپیمای حامل جهانآرا عنوان کردند.
آن موقع دیگر مثل ماجرای هواپیمای اوکراینی، دوربینهای موبایل و پیگیریهای کانادا و اوکراین در کار نبود و همه چیز به همان نقص فنی ختم شد و ممد نماند تا آزادسازی خرمشهر را ببیند.
محمد جهانآرا سرنوشت عجیبی داشت؛ سرنوشتی شبیه تمام نسلهای پس از انقلاب؛ یکی از برادرانش را قبل انقلاب ساواک به قتل رساند. یکی دیگر همان ابتدای جنگ به اسارت گرفته شد و دیگر خبری هم از او به گوش نرسید. برادر دیگرش را به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین، زندانی کردند و در جریان اعدامهای شصت و هفت کشتند، خودش هم مرگ مشکوک و به روایتی با شلیک پدافند خودیها داشت.
ممد نماند و نبود تا ببیند سالها بعد هم پدافند خودی هواپیمای خودی را سرنگون میکند، ممد نماند و نبود تا ببیند سرنوشت او و برادرانش صدبار دیگر تکرار میشود و خیلیها را به خون مینشاند. ممد حتی نبود که ببیند قتلگاه او در کهریزک، یادآور یک نام غمانگیز برای بازداشتگاهی در سال هشتاد و هشت میشود.
ممد نبود که ببیند خرمشهر آزاد شد اما آباد نشد؛ خرمشهر آزاد شد اما ایران هیچ وقت آزاد نشد. در بند ماند و جهانآراهای زیادی را به اسارت گرفت، به بند کشید و به خون نشاند.