- ریحانه طباطبایی / منبع: کانال تلگرامی تحلیل زمانه
ما با هم همبازی بودیم، در کوچه پس کوچههای شهر با هم دوچرخه سواری میکردیم، دزد و پلیس، گرگم به هوا، با هم از درخت بالا می رفتیم، با هم زانوهایمان زخمی میشد و حتا با هم گل کوچک بازی میکردیم.
آن زمان که با هم در کوچههای محلهمان بازی میکردیم جنسیت مهم نبود، بچه بودیم و هم سن و سال. حتا یادتان باشد، ما در دوچرخه سواری میبردیم، تندتر و جسورتر، گاهی از ما گل میخوردید و تعداد زخمهای روی دست و پایمان برابر بود. باهم بزرگ شدیم تا روزی که آنقدر بزرگ شدیم که بعضیها به اسم شرع و قانون مقابل دوچرخهسواری ما ایستادند، شما هنوز سوار بر دوچرخه بودید و ما پای پیاده با نگاهی پر از حسرت، شما جای گل کوچک به استادیوم رفتید و ما پای تلویزیون ماندیم با نگاهی پر از حسرت.
کم کم از هم دور شدیم، شما عادت کردید به دنیای مردانهی خود و ما عادت کردیم به این دنیای زنانهای که برایمان ساخته بودند. سالها طول کشید، سالها پشت در استادیوم ماندیم، آمدیم و راهمان ندادند و شما همبازیهای دوران کودکی بیتفاوت و عادی از کنارمان رد شدید.
گذشت و گذشت، گریم کردیم و آمدیم کنارتان نشستیم، نفهمیدید همان بچههای کوچههای تنگی هستیم که باهم گل کوچک بازی میکردیم، آمدیم و فریاد زدیم، هی خودمان را به شما نشان دادیم، تا کم کم به یاد آوردید یک روز باهم دوچرخه سواری میکردیم، باهم از درخت بالا میرفتیم و با هم در کوچه با توپ دولایه بازی میکردیم.
کم کم شما هم حضور ما را در کنار خودتان زمزمه کردید، تا آن روز که سحر «دختر آبی»، یکی از همان همبازیهای دوران کودکی خودش را سوزاند تا زمزمهی شما برای رفع این نابربری تبدیل به فریادی هرچند اندک و محدود شود.
حالا با کمک یا بیکمک فیفا، اما با ایستادگی خودمان، توانستیم این سد را بشکنیم و جایی ولو اندک کنار شما داشته باشیم.
اما؛ اما شمایی که فراموش کردهاید زمانی کنار هم در کوچهها بازی میکردیم، حالا میخواهید به ما آداب حضور در استادیوم را یاد دهید، نگرانید که برایتان از سعدی و حافظ بخوانیم، و کلی برایمان دستورالعمل نوشتهاید که در استادیوم چه کنیم. بعضی از آنها خوب است، بالاخره در این دنیای مردانهای که شما در نبود ما خلق کردهاید خیلی چیزها را نمیدانیم و باید یاد بگیریم. اما فراموش نکنید، بخشی از این آدابی که امروز به ما دیکته میکنید، در غیاب ما ساخته و پرداخته شده و میتواند تغییر کند. ما میتوانیم همان طور که در کودکی باهم قوانین بازیها را میساختیم، امروز هم در کنار یکدیگر و با هم آدابی خلق کنیم که هر دو بلد باشیم. سخت نگیرید، این دنیای مردانهای که شما خلق کردهاید باید ترک بخورد. میدانیم، سالها عادت کردهاید لحظاتی را دور از زن و بچه و خانواده در استادیوم خودتان باشید، مردانهی مردانه؛ اما بیایید با هم برگردیم به دوران کودکی، همان دورانی که کنار هم در کوچهها میخندیدیم و کل کل میکردیم. بیایید کنار هم باهم بخندیم و کل کل کنیم و فریاد بزنیم.
راستی، این مدت خیلی نگران دستشویی رفتن ما در استادیوم بودید. بارها تذکر دادید که آنجا دستمال نیست و چه و چه. مگر در این شهر و کشور چند دستشویی عمومی بوده و یا مگر دستشوییهای بین شهری دستمال داشتند و مگر ما به یکباره از کرهای دیگر امدهایم که شما انقدر نگران مسائلی شدهاید که ما تمام عمر با آن مواجه بودهایم و اتفاقا راهحلهای مواجهه با آن را مدنیتر از شما یاد گرفتهایم.
یا نگران حرفهای رکیک و آزارهای استادیوم هستید. مگر این هم اتفاق جدیدی است؟ مگر از وقتی بزرگ شدیم و از هم جدا، کم در خیابان و کوچه و پس کوچهها متلک شنیدیم و اذیت شدیم؟ و وقتی گلایه و اعتراض کردیم انگشت اتهام به سمت خودمان گرفته شد.
بیخیال این حرفها شوید. نخواهید برای حفظ این دنیای مردانه هویت ما را بگیرید. نخواهید جرات تجربه کردن را از ما بگیرید. ما میدانیم در استادیوم سعدی نمیخوانند. بیایید همان طور که در کودکی کنار هم بودیم، امروز هم کنار هم باشیم، با هویت خودمان، همان گونه که همیشه بودیم. نهایتا چند بار سوتی خواهیم داد، چند بار جواب شعارهایتان را غلط خواهیم داد، اما همان طور که در کودکی پا به پای هم رفتیم، و شجاعت و اعتماد به نفس یکدیگر را نگرفتیم امروز هم همان طور باشیم، باهم باشیم مانند آن روزها که در مقابل همسایه بداخلاق و اخمو که توپمان را پاره میکرد متحد بودیم، پشت به پشت هم، دوشادوش هم./ امتداد