راه سبز امید
ما آدم را ازموده و عزم و اراده استواری در او نیافته ایم / قرآن کریم
صرف نظر از عقاید ادمها ، انسانهای دارای عزم و اراده ثابت و استوار که روی عقیده خود محکم بایستند و حاضر به دادن هزینه باشند و در هیچ شرایطی عقب نشینی نکنند بسیار اندک و کمیابند. میر حسین موسوی و کروبی از ان جمله اند. در جبهه مقابل هم وضعیت چنین است. در جبهه مقابل میر حسین و کروبی و در درون نظام هم آدمهای با عزم و اراده ایی مثل قاسم سلیمانی بسیار اندکند.
در زمانه ای که بیشتر سرداران سپاه به مطامع دنیوی و اغراض مادی آلوده شده و به فکر پر کردن جیبهای خود از مال حرام و در شیشه کردن خون ملت هستند. او هنوز روحیه جهادی و شهادت طلبی خود را حفظ کرده و این ارزشمند و درخور تقدیر و ستایش است. اگرچه من صد در صد با عقیده و تفکر سیاسی و روش و عملکرد او مخالفم و او را کارگزار حاکمان جور و استبداد و عامل بی اجر و مزد اسراییل و امریکا تلقی می کنم.
نه در جبهه حاکمان ، رهبر ایران و همه سرداران سپاه و روحانیون جیره خوار حاشیه اش هیچیک شجاعت و دل و جرات قاسم سلیمانی را دارند و نه در جبهه مقابل انها هیچیک از منتخبین ملت اعم روحانی و خاتمی و هاشمی و نمایندگان مجلس هیچکدام دل و جرات و عزم و اراده موسوی و کروبی را نداشته و ندارند. و همین خیل آدمهای بی دل و جرات و فرصت طلب در هر دو جناح قدرت کار این مملکت را به اینجا کشیده اند.
من اگرچه قاسم سلیمانی را به خاطر شجاعتش می ستایم اما به نظرم به لحاظ فکری او ۴۰ سال از زمان عقب افتاده و به همین خاطر شجاعت او در جهت منافع ملی و خواست اکثریت جامعه ایران نیست و بیشتر از انکه به سود ملت باشد به سود دشمنان ملت و در جهت تحکیم نظام استبداد و ریختن اب به آسیاب همان امریکا و اسراییلی است که او مدعی ستیز با انها و ایستادگی در برابر انها تا پای جان است.
حاج قاسم سلیمانی ۴۰ سال دو زاری اش دیر افتاده و دارای تاخیر فاز است. آن زمان که شهید محمد منتظری خواهان تشکیل جبهه مقاومت و پایداری در برابر اسراییل بود او کجا بود؟ ان زمانی که شهید همت و متوسلیان خواهان انتقال جبهه نبرد از ایران به سوریه و لبنان پس از فتح خرمشهر بودند او کجا بود؟ آن زمانی که علی اکبر محتشمی پور و دیگر چپهای خط امامی خواهان ایستادگی در کنار صدام بر علیه امریکا در مادر جنگها بودند او کجا بود؟
در هیچیک از این زمانها من او را در کنار ان انقلابیون صدیق و شجاع ندیدم و سخنی از او نشنیدم. اما در سال ۷۸ و ۸۸ او را در کنار استبداد و در مقابل خاتمی و میر حسین و در برابر مردم به پا خواسته ایران و سوریه بر علیه نظام های دیکتاتوری دیدم.
اگر در هر یک از این مقاطع تاریخی گفته شده او در کنار ان انقلابیون صدیق و شجاع و تیز بین ایستاده بود اکنون ایران و منطقه سرنوشتی دیگر داشت و روی انگشت ترامپ و نتانیاهو و بن سلمان نمی چرخید.
در سال ۵۸ شهید محمد منتظری معتقد بود ما باید جبهه نبرد را از مرزهای ملی خود فراتر ببریم و با استکبار و صهیونیسم در مرز اسراییل درگیر شویم قبل از انکه با آنها در درون مرزهای خود درگیر شویم. به همین جهت او گروهی از داوطلبان ایرانی را برای اعزام به لبنان و سوریه و پیوستن به صفوف انقلاب فلسطین سازماندهی کرد که من هم در میان انان بودم اما قاسم سلیمانی در میان انها نبود. چون عشق اسراییل ستیزی و ارمان رهایی قدس شریف هنوز در دل او شعله ور نشده بود و او انزمان به کار گِل مشغول بود.
همانطور که شهید محمد منتظری به درستی پیش بینی کرده بود اشغال سفارت امریکا و متعاقب ان جنگ تحمیلی با عراق انقلاب ما را منحرف کرد و به سمتی دیگر برد و در درون مرزهای خود با دشمن درگیر و به خود مشغول کرد و توان انقلابی انرا تحلیل برد و فرسوده کرد.
در سال ۶۱ که شهید همت و متوسلیان می خواستند با انتقال جبهه نبرد از مرز ایران و عراق به مرزهای اسراییل انقلاب را از انحراف و از خود درگیری نجات دهند شعار راه قدس از کربلا می گذرد توان مردم و انقلاب و نظام را در جنگی بیهوده و فرسایشی تحلیل برد. ان موقع سردار سلیمانی کجا بود و چه می کرد؟
در سال ۷۰ که عراق بدنبال اشغال کویت با امریکا درگیر شد و صدام دست دوستی و اتحاد به سوی ایران دراز کرد و به همه خواستهای ایران جامه عمل پوشاند و موشک به سمت اسراییل روانه کرد و رهبری ایران دست دوستی او را پس زد و به خواست برخی از چپ های خط امامی برای دادن دست اتحاد به او برای ایستادن در برابر امریکا وقعی ننهاد و صدام را در برابر دشمنانش تنها گذاشت ان موقع سردار سلیمانی کجا بود و چه می کرد؟
عشق ماجراجویی و انقلابیگری و استکبار ستیزی و شهادت طلبی وقتی در جناب سردار سلیمانی بیدار شده که ۴۰ سال از پیروزی انقلاب گذشته و این عشق اکنون در دل اکثریت مردم ایران سرد و خاموش و توان انها فرسوده و روحیه انها خسته شده و دیگر تاب و توانی برای انها باقی نمانده. و بروز و ظهور این عشق دیر هنگام و در پیرانه سر در جناب سردار کمی عجیب و غریب و قابل تامل و تشکیک است.
عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند
این روزها شنیده می شود که رفع حصر نزدیک است. و کسی که توانسته رهبر ایران را مجاب به برداشتن حصر کند یقینا روحانی نیست چون او در عملثابت کرده که از عزم و اراده استوار و از شجاعت و جرات لازم برای انجام کارهای بزرگ برخوردار نیست. و به جرات می توان گفت که او سردار سلیمانی است که این روزها زمام اختیار رهبر و روحانی و هم دولت و نظام را در دست گرفته است.
اگر زمام اختیار نظام از دست روحانیون و اقازادگان بی دل و جرات و متعصب و ریا کار و فاسد و دنیا طلب گرفته شود و به دست ادمهای دست پاک و دلسوز و با دل و جراتی چون میر حسین موسوی و قاسم سلیمانی بیفتد امید به ایجاد تحول و خروج از بحران هست.
اما تنها دل و جرات و دلسوزی کافی نیست مغز و فکر و طرح و بر نامه هم لازم است. شاید این دو به کمک هم و با کنار زدن طبقه حاکمه فاسد متشکل از اقازادگان فرصت طلب و بی لیاقت و سرداران دزد و غارتگر بتوانند ایران را از تنگنا و از بن بست و بحران کنونی خارج کنند. اگر دامن زدن به بحران خارجی برای ایجاد پوشش و زمینه لازم جهت رسیدن به چنین منظوری و در راستای تحکیم جبهه داخلی و تقویت اتحاد ملی باشد می توان با دید مثبت به آن نگریست.
اگر قاسم سلیمانی توانسته باشد رهبری را متقاعد به رفع حصر و ازادی میر حسین کند به یقین هم خواهد توانست وی را به قدرت دادن به میر حسین و دادن زمام امور اجرایی کشور به او و نیز انجام اصلاحات اساسی تر مانند اصلاح قانون اساسی و کاهش قدرت رهبری کند.
این نگرشی با دید مثبت به تحولات داخلی و دیدن نیمه پر لیوان است. که امیدوارم چنین باشد. و نیمه خالی بر نیمه پر و دیدگاه منفی بر مثبت نچربد.
نگام ؛ ناگفته های ایران ما