✍️ عباس عبدی
یکی از مسائل مهم و بنیادی که درباره عدالت اجتماعی به آن اشاره میشود آن است که در ایران هنوز کار تئوریک و نظری قوی و جدی درباره عدالت اجتماعی انجام نشده است. و برداشت افراد و بخصوص برخی مسئولان از آن یک فهم ارتکاذی و بدون درک جزئیات و پیچیدگیهای آن است. آیا شما چنین گزارهای را قبول دارید؟ اگر اینچنین است، به عقیده شما چرا هنوزدر کشورمان تئوریهای مهم درباره عدالت تولید نشده است؟
سعی میکنم ابتدا به تاریخ و سیر تحول مساله بپردازم. اگر اجمالاً نيروهاي سياسي پيش از انقلاب را به سه گروه مذهبي، چپ و راست تقسيمبندي كنيم در اين صورت، تئوري عدالت نزد چپها به نسبت روشن بود زيرا تحت تأثير ماركسيسم قرار داشت. آن زمان سوسياليستهاي غير ماركسيست وزن زيادي نداشتند.
نظريه عدالت نزد ماركسيستها به نسبت روشن بود. لغو مالكيت ابزار توليد و اجتماعي كردن آن. مراحل آن نيز حداقل در روي كتاب مشخص بود. به هر كس به اندازه كارش. به اين معنا كه ارزش افزوده هر كار بجز هزينه سرمايه و ماشينآلات و… فقط اختصاص به نيروي كار دارد.
سود سرمایه، استثمار کارگر محسوب شده و موجب نابرابري و بيعدالتي خواهد شد. در مرحله پیشرفتهتر از عدالت اجتماعی هم به هر کس به اندازه نیازش تعلق خواهد گرفت.
ماركسيستها ريشه بيعدالتيهاي ديگر را در استثمار نيروي كار ميدانستند كه با حل آن ساير نابرابريها نيز از ميان ميرفت. از جمله نابرابريهای جنسيتي، قومي، زباني، نژادي. فارغ از اينكه اين نگاه درست بود يا نادرست، از يك الگوي نظري روشن تبعيت ميكرد.