برلین و توکیو چونان دو نماد ویرانی و پیشرفت به شمار می روند. هر دو در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شدند. جنگ چنان این دو شهر را ویران کرد که گویی زندگی هرگز به این دو شهر برنخواهد گشت. سیاهی مرگ هرگونه زندگی را از دامان این دو شهر زدوده بود. امید به آینده در برلین و توکیو در بحبوحه جنگ جهانی دوم به صفر رسیده بود. مرگ به امری پیش دستی و یا دم دستی تبدیل شده بود؛ مرگ سرنوشت مردم و شهر شده بود.
اما هر جنگی اگر آغازی دارد پایانی نیز دارد. آلمان ها و ژاپنی ها عقبه تئوریک مشترکی نداشتند. در آلمان اصلاح دینی و جنبش روشنگری به وجود آمد اما در ژاپن سنت های دیرینه ژاپنی حاکم بود. آلمان پس از جنگ به ریشه های فرهنگی- فلسفی خود بازگشت. ژاپن نیز تکانی جدی به خود داد. یکی گویی از صفر شروع کرد دیگری اما به گذشته خود برگشت و گذشته را آینه آینده خود دید.
آلمان و ژاپن خیلی زود به آباد کردن پرداختند. انها در ناامیدی خود نماندند و آن نشانه های مرگ را نشانه ای از زندگی پنداشتند و شروع کردند به ساختن.
هر دو به نیروی انسانی بها دادند، و راه آبادی را همیاری و نه گفتن به منفعت شخصی دانستند. آلمان با آن عقبه ی تئوریک شگرف خود باید از جنگ، صلح از ویرانی، آبادی، از ناامید، امید، از مرگ، زندگی می ساخت. این برآمدن امور متضاد از یک دیگر گویی در رگ و پی آلمان ها نهادینهه شده است. هر چیزی را به عکس آن می توانند تبدیل کنند. از روشنگری، جنگ جهانی اول و دوم ساختند اما از این دو جنگ، نیز روشنگری بیرون آمد.
ژاپن اما سنت های دینی_ اسطوره ای تمام دارایی اش بود، چه اتفاقی افتاد که ژاپن با عدم داشتن گذشته ای به بزرگی آلمان، توانست پابه پای آلمان حرکت کند و توکیو ای بسازد که جهان نمونه اش را کمتر دارد. شاید سنت و دین ژاپنی در خود چیزی دارد که به آنها این امکان رشد قابل توجه را داد. توسل به صرف نیروی انسانی و نه گفتن به فساد، نمی تواند این چنین رشدی را سبب شود. ژاپن باید گذشته ای داشته باشد.
اما چرا در خاورمیانه جنگ به امری عادی تبدیل شده است؟ چرا خاورمیانه ققنوس وار از جنگ مجدد زنده نمی شود؟ چه چیزی این قسمت از جهان را با غرب و ژاپن متمایز میکند؟ سنت در این جا چه تفاوتی با سنت در آلمان دارد؟ چرا جنگ در آنجا عامل رشد شد، اما در اینجا عامل عقب ماندگی؟ افغانستان دهه هاست که با جنگ پیمان بسته است و گویی جنگ قصدی برای رفتن از این کشور ندارد؟ عراق و سوریه نیز. سوریه ویران کی آباد می شود؟ چرا سراسر جهان باید به کمک سوریه بیایند تا ساخته شود، اما توکیو با اتکا به خودش یکی از پیشرفته ترین شهرهای جهان شد؟ نیروی انسانی، عدم فساد، همت مضاعف و مشترک برای ساختن، اینها همگی عوامل فرعی و عرضی پیشرفت محسوب می شوند. استبداد و دیکتاتوری گویی در ذات مردمان شرق وجود دارد. تا زمانی که این استبداد ذاتی تغییر ماهیت نداده است و تغییری جوهری در ذات مردمان شرق صورت نگیرد، جنگ می تواند همچون قارچ های سمی یکی پس از دیگری ظاهر شود و در اینجا خانه کند.