حکومت پیشا مدرن، با قدرت مطلق فردی و حکومتهای مدرن با امکان توزیع قدرت)
✍️ محمد شبیری
♻️برخی از عوامل و امور و ابزارهایی که که در دوران پیشا مدرن ، برای بقاء یک حکومت و قدرت ، مهم بود و موجب دوام و استمرار بود، در دوران کنونی نمیتواند چنان نقشی را ایفا نماید.
در روزگار گذشته استفاده از قبیله و عشیره و طایفه و اقوام و خویشان در مسند قدرت موجب پشتیبانی در برابر هجوم قبایل و عشایر دیگر بوده است؛ اما اکنون ساختار جوامع از سازمان قبیلگی خارج و به ساختار مدرن تبدیل شده است. دیگر امورات قضایی و حقوقی و اقتصادی و سیاسی یک کشور در دست قبیله نیست تا به دوام آن کمک کند.
♻️ساختار عشیرهای حکومتی در زندگی و زمانهٔ جدید ، موجب تناقض اساسی در جامعه و حاکمیت بوده و این خود ناسازی و ناسازگاری عناصر و مؤلفههای جامعهای که در ساختار عملا مدرن باز تعریف شده است، را دچار «بحران ساختاری»خواهد کرد.
♻️در جامعهٔ جدید ، ساختار اجتماع بشکلیست که نیازی به حمایت عشیرهای و خانوادگی نخواهد بود؛ چون کارکرد قبیله و عشیره در نظام جدید کارآی خود را به کارکرد سازمان، حزب، اتحادیه، سندیکا و سایر تشکلهای مدنی داده است، در چنین سازوکاری نیاز به قبیلهگرایی عملاً منتفی بوده و حکومت مبتنی بر قبیله و حتی سایر مقولاتی که مبتنی بر ساختار زیست دوران پیشین است ، کارآیی خود را از دست داده است ؛ نه اینکه تلاشی سخت برای حذف آن شود، بلکه جامعه عملاً به چنین نیازی( که به چنین ساختی وابسته باشد) ضرورتی را حس نمیکند و گویا بود و نبودش اهمیت ندارد؟ بلکه این ساختار قبیلهای در جامعه جدید در سطح کلان به وابستگی حزبی و فکری و ایدئولوژیک بسط پیدا کرده است. و همچنین نظام قبیلگی و عشیرهای که هدف آن استبدد و تمرکز قدرت دریک فرد بوده است به حاکم مطلق العنان باسامی دیگری که ممکن است مقدس هم باشد متوسل و تغییر نام دهد!
استبداد و قدرت مطلق هر نامی بخود دهد در اصل ماجرا، تفاوتی نخواهد بود؛
♻️اکنون سازمان جوامع مدرن طوریست که با ساختار استراتژیک جامعه پیوند اساسی دارد، به این معنا که اگر جامعه از مزیت دمکراتیزاسیون بهرهمند باشد ، بالطبع تمامی مؤلفههای اساسی آن نیز تابعی از ساختار استراتژیک خواهد بود. برای مثال اگر جامعه قوام دمکراتیک داشته باشد این حزب( و مؤلفههای لازم دمکراسی) است که از حکومت مورد نظر خود به طرفداری و پشتیبانی و حمایت سازماندهی شده میپردازد.
وابستگی حزبی (ویا از نوع دیگری از تشکلهای مدرن جامعه مدنی)
دیگر در نظام عشیرهگرا قابلیت استفاده ندارد. در جامعهای که تمامی مؤلفههای مدرن از قبیل دانش روز، نهادهای آموزش مدرن، سواد نوین، زیست اجتماعی و اقتصادی جدید بر آن جاریست نمیشود از ساختار حکومتی خاصی برخوردار باشد که از تمامی خصوصیات جامعهٔ قبیله و عشیرهگرا دارا بوه باشد! عملاً در چنین تناقض بزرگی هویت و تشخص مردم و اجتماع بشری به ناسازگاری مفرط بین ساخت واقعی با ساختار حکومتی مسلط ( ولی غیر واقعی)خواهد انجامید.
♻️در نظام مدرن دمکراتیک امکان دستیابی قدرت مطلق برای یک فرد امکانپذیر نیست اما در نظامهای دوران پیشین چنین قدرت مطلقی قابلیت اجرا داشته و جاری بوده است. در چنان جوامعی یک مستبد مشروعیت تسخیر و تسلط به جان و مال مردم را داشت!
♻️اما در روز و روزگار مدرن قدرت مطلق به معنای زیستن یک جامعه در عصر مدرن با حکومت دوران پیشین و ماقبل مدرن است! همین خود موجب ایجاد تضادها و تناقضهایی در اجتماع بشری متشکل از عناصر دارای مؤلفههای مدرن خواهد شد.
لذا هر جامعهای در عصر حاضر نتواند از ساختار مدرن حاکمیت بهرمند شود، در حالیکه تمام ابزارهای لازم زیست مدرن را داراست، موجب تناقض و بحران هویت اجتماعی میگردد.
امروزه قدرت در جوامع دمکراتیک باید توزیع شود ودر یک فرد نباید محتمع شود؛ اگر چنین چیزی در یک جامعه رخ دهد، بالتبع از شکل تا محتوای آن حکومت با جامعهٔ خود در تناقض خواهد بود! در چنین مواقعی از شکل ظاهر فریب و کاریکاتوری از مؤلفههای دمکراتیک استفاده میشود اما در عمل آن ابزار دمکراسی از استراتژی فریب بهره میبرد تا با ایجاد اشکال مختلف نهادهای بظاهر دمکراتیک از عواقب تناقض و تضاد ساخت اجتماعی با ساختار حکومتی مطلق فردی پیشگیری شود،. در این هنگام حکومت دارای قدرت مطلق فردی، اصل اساسی توزیع قدرت را با ترفند استفاده از شکل و صورت نهادهای دمکراتیک و با پوشش فریبندهٔ صرفا «شکل» ابزارهای دمکراسی به استقرار و بسط و استراتژی قدرت مطلق میپردازد. در موقعیتی که قدرت مطلق فردی حاکم باشد امکان کارآیی دمکراتیک ابزارهای دمکراسی از آن گرفته میشود، تمامی این نهادها با قدرت مطلق باز تعریف میشوند.
♻️در چنین حاکمیتهایی ، حزب وجود دارد اما حزب از کارآمدی واثر بخش اصلی «حزب» بودن فارغ و جدا میشود، مجلس و پارلمان که شکل دیگری از دمکراسیست، وجود دارد، اما عملا مجلس در اختیار قدرت مطلق است،؛ رسانه ملی وجود دارد اما این رسانهها تحت نظارت قدرت مطلق هستند؛ …اینگونه که قدرت مطلق از نهادهای دمکراتیک بعنوان ابزار فریب خود استفاده میکند، رفته رفته مردم از وجود حزب و رسانه و مجلس و هرنچه از روشهای دمکراتیک است خسته و به خود قدرت مطلق پناهنده میشوند، چرا که مردم ابزار حزب و پارلمان و رسانه و سندیکا و سایر نمادها و روشهای دمکراسی را عملاً فاقد روح و محتوای دمکراتیک احساس میکنند؛ و این همان گرانیکاییست که قدرت مطلق از آن بخوبی بهرمند میشود، این همان چیزیست که قدرت مطلق بدنبال آن بود:
رویگردانی مردم از دمکراسی و نهادهای فاقد کار آمدی و اثر بخشی ولی بظاهر دمکراتیک!
♻️اما آیا قصه به همین صورت است که قدرت مطلق میخواهد و برای آن طراحی و اقدام کرده است یا طور دیگری هم از سناریو قابلیت پیدا خواهد کرد؟ در قسمت بعد به آن میپردازیم…