✍️ محمد شبيری
??? مسألهٔ جدید و نیاز جدید با توجه به روند تغییراتی که در جامعه بطور طبیعی وجود دارد، امری عادی بوده و اغلب نظامهای حکومتی در برابر آن موضع سختی ندارند و حتی آن را فرصتی برای افزایش و تحکیم بندوبستهای اجتماعی، فکری و فرهنگی جامعه قلمداد کرده و با تدبیر و تفکر به استقبال آن رفته، بهعنوان موضوعی مبارک که قابلیت استحکام دادن به بنیادهای اجتماعی را دارد، به آن توجه میکنند.
? اما در برخی از حکومتهایِ نه چندان عادی، به مقابله و موضعگیری سخت در برابر این نیاز و خواست طبیعی جامعه اقدام میکنند!
?میدانیم که اگر از طرف حکومتها در برابر تحولخواهی و تغییرات طبیعی مقاومت شود، مانند جریان رودخانهایست که بخواهند حرکت طبیعی آنرا بگیرند! نه تنها رودخانه از بین نمی رود بلکه آن موانع باعث تجمع و تمرکز قدرت آن شده و با شدت بیشتری خروشانتر و مخربتر میگردد، و تبدیل به سیل بنیانکن میگردد.
? طبیعت تغییرات نسلها و تحولات عادی خواستها و نیازهای مردم و جوامع اگر تبدیل به فرصت گردد این خود برای توسعهٔ و افزایش انگیزه و روند پیشرفت عادی جوامع خواهد شد: اما اگر در برابر تغییرخواهی مردم ایستادگی شود ، تبدیل به تهدید شده و مبدل به سیلی خروشان برای تخریب و انهدام میگردد.
? این تغییر خواهی و تحولطلبی در جوامع امروزه با سازوکار دمکراتیک و مردمسالاری، به طرف «فرصت» سیر میکند، اما با ساز و کار استبدادی، بهطرف انهدام و سست کردن پایبستهای اجتماعی حرکت میکند.
این واقعیت که در کشور ما یکی از سازوکارهای معمولی انتخابات و تأثیر گذاری مردم در نظام حکومتی از این طریق است، غیر قابل انکار است. مردم در انتخاباتهای مختلف (با تمام محددودیتهایی که برخی از گرایشات استبدادی فرا راه آن قرار داده و میدهند) بعنوان ابزار و روش نسبتاً مناسب برای تغییر، از آن استفاده کردهاند.
این روند، تلاقی بین درخواست و نیاز مردم و نظام حکومتی برای تحولات مسالمت آمیز خواهد بود. اما اگر نظام حکومتی بخواهد نیاز و درخواست مردم را نادیده بگیرد، معنای ضمنی آن این است که این نقطهٔ تلاقی (بین خواست واراده به تغییر مردم و حکومت) بجای اینکه نقطهٔ تفاهم باشد، نقطهٔ تعارض میگردد.
? روشن است که اگر از سازکار دمکراتیک و مردمسالاری (از جمله انتخابات) بعنوان استفاده نادرست و ابزاری بهرهبرادری گردد و بهعنوان ابزاری برای عدم تحمل خواست وارادهٔ مردم تغییر ماهیت دهد، دیگر هر گونه انتخابات اجراشده برای تغییرات مورد نظر مردم نبوده بلکه یک آلت و ابزارمزخرف برای حکومت تبدیل میشود. اینجاست که اگرچه نام انتخابات دارد ولی در عمل همان انتصابیست که خارج از ارادهٔ و رأی مردم شده ، بالتبع ازکارآیی خود خارج میشود. به این مفهوم که نقطهٔ تلاقی برای تغییر خواهی (و تبدیل آن به فرصت از طرف حکومت) با فقدان پذیرش واقعیت و طبیعت تغییر خواهی مردم، به نقطهٔ تضاد رسیده و در این تلاقی معکوس، آنکه متضرر میشود حکومت است . لذا نقطهٔ تلاقی تبدیل به نقطهٔ تضاد و تزاحم میگردد.
? نا گفته روشن است که در شرایط تضاد مردم و حکومت ، کار به جایی میرسد که یکی از دو نیروی مردم یا حکومت باید با برخورد حذفی
از میان برداشته شود!
حکومت به دلیل فقدان قابلیت پذیرش رأی مردم و ناکار آمد کردن روشهای دمکراتیک، سازوکار تفاهم ملت و حکومت دچار بحران تضاد ملت_ حکومت میشود.
سازوکار مردمسالاری (كه همانا قدرت تاثيرگذاري مردم از طريق انتخابات یكی از راههای موثر آن است) با تا کارآمد شدن ،مانند دخالت در رأی مردم مانند تقلب و یا بكار گيری روشهایی در حذف کاندیداهای مردم به شیوههای مختلف (مانند نظارت استصوابی)، این فرایند تضاد، ضمن افزایش به نقاط حساس نظام، برانگیزانندهٔ دو طرفِ تضاد(ملت-حکومت) میشود. در این میان اگر حکومت مسلط و پیروز شود به گسستگی اجتماعی و انفعال و مُردگی اجتماعی منجر می گردد و جامعه سیر قهقرایی بخود میگیرد. اگر مردم پیروز شوند، به گسست نهادهای اجتماعی و فروپاشی ساختارها و نظام اجتماعی تغییر حالت میدهد( که بسیار واضح است که چنین شرایطی برای هر کشوری عواقب بسیار نگران کنندهای دارد که از خطرات تجزیه تا امورات هرج و مرج و غیره را باید تا مدتها تحمل کرده و مشخص نیست که مسلط شوندگان بعدی ( پسا بحران)چه روندی را دنبال خواهند نمود، چرا که مسیر دستیابی به قدرت اگر از راه خشونت باشد، اغلب، ادامه و استمرار آن هم با همان راه خشونت امکان پذیر
میگردد.