زیبا آفرین
محضر مبارک یک صد جوان اصلاح طلب.
شما که یقینا از یک صد نقطه این سرزمین به پا خاسته اید تا بارقه امید از همان کور سو باز نماند بلکه با نیروی شما جوانان درخشش بیشتری بیابد.
امید آن که خوب و با نشاط باشید و همیشه جوان و پرانرژی بمانید.
متن نامه شما را به جناب آقای سید محمد خاتمی چند بار خواندم. شاید نکته اساسی که در نامه بود و بنده را نیز شادمان کرد علی رغم همه نهیبها، زنده بودن اصلاحات است.
عزیزان من، حکومت به طور جد از سالها قبل بدون پرده پوشی، کمر همت به نابودی جریان اصلاحات بسته است. شاید آغاز آن با ترور سعید حجاریان کلید خورد چنان که تصریح کردند که سر اصلاحات و مغز متفکر اصلاحات و… را زدند و نیز قلع و قمع یک شبه دوازده نشریه وابسته به جریان اصلاحات توسط کسی که شاید نمی دانست اصلا نشریه چیست و دولت احمدی نژاد نمود بارز و عینی این انگیزه بود و بعد هم زندانی کردن کرورکرور از نیروهای ستادی اصلاحات به عناوین گوناگون… تا جایی که این جریان به امریکا و انگلیس و … منتسب گردید.
و دست آخر سید محمد خاتمی ممنوع الهمه چی شد. اینها را خود می دانید چون هنوز زمانی از آن نگذشته است.
پس نکته نخست ان که متوجه باشیم حکومت نه تنها بی میل به اصلاحات است بلکه آن را جریان وابسته و مهره اجانب می داند. مهم در راستی و درستی آن نیست مهم در واکنشی است که تنها در برابر جریان اصلاح طلبی دارند. تا جایی که از این جریان به عنوان کودتای مخملی و … یاد کردند. و ما هنوز این اتهامها را از یاد نبرده ایم.
از سوی دیگر همراه و همسو با حکومت، جریان راست تمامیت خواه هیچ نگاه خوب و امیدوار کننده ای به جریان اصلاحات ندارد. رفتار گروههایی مثل موتلفه و مجامع صنفی و… با جریان اصلاحات بر کسی پوشیده نیست تا آنجا که مرحوم عسگر اولادی در آخرین لحظات عمر خود پی به ظلم مضاعف بر این جریان اصلاح طلبی برد ولی دیر شده بود. نفس واکنش پیر سیاست ایران که در جریان اصول گرایی تقریبا هم وزن بهزاد نبوی است و تغییر موضع او بیانگر نگاه پیشین این جریان به اصلاحات و اصلاح طلبی است. و مواضع شورای مرکزی این گروه در رسانه ها بیانگر موضع جدی این گروه نسبت به اصلاح طلبی در کشور است. و نیز جریان پایداری ها که اگر مجال بیابند یقینا خرخره اصلاح طلبان را خواهند جوید.
در کنار اینها بلکه همسو با اینها جریان براندازی کشور است. کسانی که امید به بیگانه بسته اند و آغوش برای اجنبی گشوده اند. فرقی نمی کند از سلطنت طلب گرفته تا مجاهدین خلق و دموکرات و کموله و دیگر گروه ها که قصد و هدفشان براندازی است. اینها نیز همسو با حکومت و اصول گراهای تمامیت خواه و پایداری ها، چشم دیدن اصلاحات را ندارند. البته به نظر من اینها نگاهشان خیلی منصفانه تر و واقعی تر است تا گروه ها و جریانهای دیگر ضد اصلاحات. چون مدعی هستند که اصلاح طلبی جریان براندازی را عقب می اندازد بلکه چوب لای چرخ جریان براندازی می گذارد. کاش همین فهم درست از جریان اصلاحات را سیستم و حکومت می دانست که در این صورت واکنش آنها نسبت به اصلاح طلبها جور دیگری و چیز دیگری بود.
اینک که اصلاحات برای بقای خود تکیه گاهی ندارد جز اندیشه و تقکر پویای خود و نیز مردمی که حامی آن هستند بدون تردید باید اصلاحات پویایی خود را حفظ کند تا حامیان خود را از دست ندهد. در این تردیدی نیست ولی عزیزان من چاره کار در چیست؟ آیا فکر می کنید اگر پارلمان ایجاد شود مشکل اصلاحات حل خواهد شد؟
به راستی در رویکرد شما به اصلاحات جایگاه و منزلت علی مطهری و صادق زیبا کلام و حسن خمینی و یا آیت الله صانعی در کنار حزب کارگزاران سازندگی و اعتماد ملی و انجمن اسلامی مدرسین و حزب اسلامی کار و … چه خواهد شد.
عزیزان من تلفیقی از افراد حقیقی و حقوقی آش شله قلمکاری خواهد شد که یا شور شور می شود و یا بی نمک. از این دیگ چیزی در نخواهد آمد.
شما که خربزه خورده اید و پای لرز ان نشسته اید به نظر بهترین کار این است که یا سراغ احزاب موجود بروید و آنها را فعال کنید و یا حزب خاص خود را با شیوه اصلاح طلبی به بار بنشانید. به نظر من کشور وقتی می تواند از بحرانهای موجود گذر کند که هزینه های بار شده بر دوش اشخاص و افراد بر دوش احزاب و تشکلهای سیاسی قراربگیرد. و چاره ای جز احزاب قوی و مقتدر در کشور نیست.
این سخنی نیست که حقیر بدان باور دارم. چاره ای جز این نیست. حتی شاه هم در اواخر عمر سیاسی خود متوجه این مهم شد ولی به جای ان که دست و بال را آزاد بگذارد تا احزاب تشکیل شوند خود مبادرت به تشکیل حزب رستاخیز کرد ولی حزبی دستوری و شکلی بود ولی ضرورتش احساس می شد که بدان مبادرت ورزید و نیز سران انقلاب اسلامی که مبادرت به تشکیل حزب جمهوری اسلامی کردند به نظر می رسد ناشی از ضرورت حفظ قدرتی بود که احساس می کردند.
و اینک اگر در وضعیت موجود بخواهیم نظام را حفظ کنیم و تغییرات تدریجی مطلوب و معقول را به اقتضای مطالبات مردم و مفاد قانون اساسی و مقتضیات زمان به پیش ببریم چاره ای جز سازماندهی احزاب و تشکلهای صنفی و سیاسی نداریم.
متاسفانه جریان چپ کشور چه حزب توده و چه فداییان و چه گروهکهای کوچکتر تحت سلطه بلوک شرق خشت بنای بدی را در کشور بنیان نهاد و بیشتر ما را به دو ضرورت اجتماعی بدبین ساخت.
یکی تشکلهای سیاسی بود و دیگری سرمایه داری. و این دو از ضرورتهای اساسی کشور است. که شاید از دست من و شما برنیاید ولی تشکل آن بیرون از حوزه توان من و شما نیست.
خوب به یاد دارم که پس از انتخاب آقای خامنه ای به رهبری جمهوری اسلامی ایران اقای موسوی خوینیها جهت اعلام رسمی انحلال مجمع روحانیون مبارز خدمت ایشان رسیده بود ایشان ضمن رد پیشنهاد انحلال فرموده بودند اگر شما منحل کنید خود مبادرت به تشکیل آن خواهم کرد- به این مضمون- لذا دامن همت به کمر ببندید و تا فرصت باقی است اقدام کنید که خیلی زود دیر می شود.
یقینا گفتگو و ادامه رایزنی و تشویق و ترغیب به ادامه جریان اصلاحات کمک خواهد کرد ولی بدون تردید ایران در برابر دو جریان واپسگرا و برانداز، چاره ای جز اصلاحات و تشکلهای سیاسی که بتواند تمام جریان اصلاح طلب را در بر بگیرد ندارد.
و به نظر می رسد این رسالت سنگینی است که باید بردوش بکشید و بدان مبادرت کنید و همت بورزید. یقینا خداوند هم شما را یاری خواهد کرد.