✍️ احمد حیدری
از قول آقای خسروپناه معاون علوم انسانی دانشگاه آزاد و رئیس پیشین مؤسسه حکمت و فلسفه ذیل تیتر: «نقد مودبانهی رهبری قانونا اشکالی ندارد»؛ نوشتهاند: «نقد حاکم اسلامی[رهبری] باید بدون توهین و تخریب و با اخلاق نصیحت و منطق باشد. «نقد رهبری» در جامعه در حال انجام است و اگر نقدهایی که به رهبری شده را جمع کنند، چند جلد میشود». در این زمینه چند نکته قابل تأمل است:
۱. فقط وجود نقد کافی نیست بلکه در جنب آن باید وظیفه جوابگویی هم باشد. البته اگر واقعاً پرسشگری و نقد وجود داشته باشد، ناقدان میتوانند با آگاهی دادن به افکار عمومی و ایجاد خواست عمومی، قدرتمندان را به جوابگویی وادار کنند تا بر خلاف میل خود به قانع سازی جامعه یا پذیرش نقد اقدام نمایند.
۲. درست است که همیشه نقد کم و زیاد وجود دارد ولی سه نکته مهم باید الحاظ شود:
*اولاً نقد باید فراگیر باشد و وجود جلسات محدود و معدود نقد کافی نیست زیرا به قول معروف «با یک گل بهار نمیشود». *ثانیاً نقد باید صریح باشد نه این که در دهها زر ورق و لفافه پیچانده شده و حدّت و تیزی نقد اصلاً محسوس نباشد. *ثالثاً در نظام اسلامی ناقد باید تشویق و تمجید شود زیرا امام صادق(ع) تعلیم داد: «محبوبترین برادرانم آنی است که عیبهای مرا به من هدیه کند»(کافی 2/639) و اگر این چنین نیست، حداقل از هزینه دادن در امان باشد. اگر در جامعه نقد حاکم هزینه داشته و با اتهام، محکومیت، حصر، حبس و … همراه باشد، نمیتوان به نقدهای موجود نازید و وجود آنها را نشانه نقد شدن آزادنه حاکم شمرد.
۳. نباید جواز نقد را مقیّد به قیدهای مجمل و کشدار سازیم چون در این صورت به واقع اجازه نقد را گرفتهایم. مثلاً اگر بگوییم «نقد باید از جعل، دروغ، تحریف و مانند آن عاری باشد»، حرف متینی است زیرا این قیدها معنای واضح و مشخص داشته و شرعاً و قانوناً ممنوعاند ولی اگر گفتیم «نقد و مطالبهگری باشد نه دشمنی و معارضه!» و بعد آن را تفسیر کردیم به این که نقد «سیاستهای کلی نظام و نظرات اصولی و کلی اعلامی توسط رهبری» نباشد؛ از راههایی مانند «نامه خصوصی و یا محدود و یا حضوری و یا در جلسات ذیربط» باشد، تشویش اذهان عمومی نباشد(پرسمان دانشجویی، کد 146004)، در این صورت به واقع نقد رهبری را ممنوع اعلام کردهایم زیرا *اولاً انگیزه نقد که «نصیحت است یا دشمنی»؛ را فقط خدا میداند. قدرتمندان راحت میتوانند با انگیزهخوانی منتقد را متهم و دادگاهی و محکوم کنند. *ثانیا این که نقد را منحصر به نامه خصوصی یا در جلسات خصوصی و امثال آن سازیم، صحیح نیست زیرا نقد ناقد ممکن است در ذهن هزاران نفر دیگر هم باشد که زبان، فرصت و امکان گفتنش را نیافتهاند و اگر این نقد علنی نباشد، آنها احساس میکنند سخنشان گفته نشده؛ ولی با نقد عمومی، هم آنان احساس میکنند سخنشان گفته شده و راحت میشوند و هم با جواب قانع کننده، ذهن و روح جامعه قانع میگردد و پیوند و صمیمیت مردم و رهبری چندین برابر میگردد. *ثالثاً تشویش اذهان عمومی هم یک مفوم مجمل و کشدار و عنوانی غیرحقوقی است که ثمرهای جز خسران برای مردم و رهبری ندارد.
۴. این که رهبر از دایره اطلاعاتی گسترده برخوردار است و به احتمال قریب به یقین کار او وجه معقول و مشروع و منطقی دارد، نباید افراد را از نقد آنچه صحیح نمیدانند، بازدارد زیرا *اولاً افراد با توجه به علم و آگاهی خود وظیفه دارند نقد کنند. خداوند موسی را به نزد یکی از بندگان صالحش فرستاده و خبر داده که او از علم و هدایت خاص برخوردار است. موسی هم به این هدایت و علم لدنی باور دارد با این وجود وقتی کاری از او را به نظر خودش مطابق موازین عقل و شرع نمیبیند، بیمحابا و متناسب با درجه خلافی که احساس کرده، به او نقد و اعتراض میکند(لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا؛ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا؛ اسراء ۷۱و۷۴) و خداوند با آوردن این داستان در قرآن به ما یاد میدهد که به علم و آگاهی خود مسئولیم نه به علم و آگاهی رهبران و حاکمان. *ثانیاً بسیاری نقدها، وارد نیستند با توضیح نقد شونده، ناقد و دیگران قانع میشوند و کار تمام میشود ولی ناقد تا قانع نشده، باید از نقد کردن خودداری نورزد و کسی هم نباید او را منع کند.
بنا بر این نقد باید بیمحابا، منطقی و عاری از جعل و دروغ و دیگر عناوین ممنوع شرعی و قانونی باشد. «وجود چنین نقدی» را هم، جامعه قضاوت میکند نه حاکمان یا دیگرانی خارج از جامعه.