نگام ، سرویس گفتگو _ همین چندی پیش بود که خانم کاندولیزا رایس وزیر خارجه دولت جورج دبلیو بوش اعلام کرد که آمریکا قصد داشت پیش از حمله به عراق و یا به جای آن به ایران حمله کند.
این ادعا صحت دارد چرا که قبل از این بارها چه در کتاب خاطرات بوش پسر (که به فارسی هم ترجمه و در ایران منتشر شده) و چه در اظهارات دیگر مقامات آمریکایی و حتی در اظهارات مقامات ایرانی هم به آن اشاره شده. یک روایت پر رنگ که به اشکال مختلف از سوی فرماندهان نظامی و چهره های امنیتی در ایران مطرح می شود این است که با وجود همکاری جمهوری اسلامی با آمریکا در جنگ افغانستان، دبلیو بوش ایران را محور شرارت خوانده و تصمیم داشت به ایران لشکرکشی کند اما جمهوری اسلامی از طریق لابی هایش از جمله تیم مذاکره کننده ای که بر سر همکاری لجستیکی در جنگ افغانستان تشکیل شده بود، موفق شد تا حدودی (که بر سر میزان آن بحث است) بر جریان تصمیم سازی در کاخ سفید اثر بگذارد و با وعده هایی نظیر همکاری، آمریکا را به سمت حمله نظامی به عراق سوق دهد. بسیاری معتقدند اگر آن موقع ایالات متحده به ایران حمله می کرد، با توجه به اینکه بحران “حاکمیت دوگانه” در ایران نقاط اوج خود را سپری می کرد و از سوی دیگر حضور کمی و کیفی ایران در منطقه بسیار محدود تر از امروز بود، به احتمال بسیار زیاد از سوی اکثریت جامعه چنین حمله ای نه تجاوز نظامی، که ورود ارتش آزادی بخش تلقی می شد و احتمال پیروزی اش کم نبود و هم نیروی دمکراسی خواه برای جایگزینی در کشور حضور داشت و جامعه برای پذیرش چنین تغییری آماده بود. فرماندهان سپاه پاسداران از جمله محسن رضایی که معتقد است ایران به آمریکا آدرس غلط دغد، در ادامه ادعای خود می گویند و سپس خاک عراق را به باتلاق مرگ سربازان آمریکایی تبدیل کردیم و با این به گفته آنها هوشمندی، جمهوری اسلامی موفق شد جنگ با آمریکا را در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران پی بگیرد. دلیل آن هم تصمیمی بود بوش پسر به طور علنی اعلام کرده بود آمریکا از عراق یک الگوی دمکراسی برای خاورمیانه خواهد ساخت. تصویری که آن قدر زیبا بود تا بسیاری فراموش کنند پس چرا در عراق صدام حسین سلاح کشتار جمعی یافت نشد؟ و هم در دل حکومتهای غیر دمکراتیک منطقه نظیر ایران هراس ایجاد کند و به دامن چاره اندیشی بیندازد. رفته رفته اما آن تصویر زیبا به رویا نزدیک تر می شد و گل و لای باتلاق عراق هر روز جان سربازان آمریکایی بیشتری را می گرفت، تا اینکه صبح دولت دبلیو بوش به سر آمد و حسین باراک اوباما با شعار تغییر به جای او سکاندار کاخ سفید شد. اولین رئیس جمهور سیاهپوست ایالات متحده آمریکا، که نه تنها از حزب دمکرات آمده بود، برنده جایزه صلح نوبل هم بود. بنابراین تغییر ناگزیر و انکار ناپذیر بود تا چهره انتقام جو و خشن کشورش در عرصه جهانی و خاورمیانه که بعد از حملات ترویستی به برجهای دوقلوی نیویورک در یازده سپتامبر 2001 توسط بوش پسر ساخته شده بود، ترمیم کند و بهبود ببخشد. دستکم در خصوص جنگ افغانستان و عراق، اوباما پیش از رسیدن به قدرت وعده داده بود که نیروهای نظامی آمریکا را از این دو کشور خارج خواهد کرد و به روند کشته شدن سربازان آمریکایی پایان می دهد. بسیاری صلح طلبی او را می ستودند و از او تمجید می کردند و گروهی هم سیاست واگذاری اداره عراق و افغانستان به دست دولتهای ضعیف محلی را برای ابرقدرتی چون آمریکا نوعی شانه خالی کردن از مسئولیت و خطرناک می خواندند که عواقب خوبی نخواهد داشت.
امروز تنها چند ماه به پایان دوره زمامداری باراک اوباما بر کاخ سفید باقی مانده. در حالی که خاورمیانه با پدیده ای شبیه غده سرطانی به نام دولت اسلامی شام و عراق موسوم به داعش دست و پنجه نرم می کند و جهان از استرالیا تا آمریکا و پاریس و برلین در قلب اروپا از شر این افراط گرایی خشن و مدرن در امان نیستند. موجودیتی که بیش از هر چیز، تمدن غرب و چهره ابرقدرت قرن بیست و یکم ایالات متحده را زیر سوال می برد. در طول سالهای گذشته از طریق مذاکره با گروههای میانه رو سوریه و بمباران گروههای تندرو، نه تنها آمریکا نتوانسته با افراط گرایی مبارزه کند و از شعله های جنگ سوریه و عراق بکاهد، بلکه گروهی آقای اوباما را متهم می کنند که در پی سیاستهای غلط نظیر بیرون کشیدن بی موقع و غیر مسئولانه ارتش آمریکا از عراق و همچنین عدم دخالت در جنگ سوریه بعد از رد شدن اسد از خط قرمز اعلام شده آمریکا (استفاده از سلاح شیمیایی علیه مخالفان) ضعف و انفعالی را از خود به نمایش گذاشت که ترکیب آن با خلأ قدرت در این منطقه باعث شد نیروهای افراطی خشونت طلب فرصت را غنیمت بشمارند و همچنین متحدان منطقه ای آمریکا نظیر عربستان سعودی از آنها در برابر حمایت همه جانبه ایران از دولت اسد، پشتیبانی کند و جنگ نیابتی سوریه بوی فرقه ای و مذهبی هم به خود بگیرد. از سوی دیگر ترکیه از سیاست کاخ سفید ناراضی است و ارتش این کشور رأسأ وارد خاک سوریه شده و همچنین روسیه برای گسترش روزافزون نفوذ خود در خاورمیانه فرصت را غنیمت شمرده.
“جلیل روشندل” استاد علوم سیاسی دانشگاه کارولینای شمالی از همین ایالت اما سیاست باراک اوباما را در منطقه موفق ارزیابی می کند و معتقد است دولت او میراث دار وضعیت نابسامانی بود که جورج دبلیو بوش در منطقه خاورمیانه پدید آورده بود و اگر قرار بود همان سیاستهای جنگ افروزانه ادامه پیدا کند امروز وضعیت عراق و سوریه به مراتب بدتر از این بود که الان می بینیم. وبسایت خبری نگام به سراغ این تحلیلگر مسائل سیاسی رفته تا با توجه به سفر جو بایدن معاون ریاست جمهوری آمریکا به ترکیه و همچنین کاهش مشاوران نظامی ارتش آمریکا که برای کمک به عربستان سعودی، در یمن حضور داشتند، رابطه دولت اوباما و همچنین دولت احتمالی هیلاری کلینتون و یا دونالد ترامپ را با متحدان منطقه ای آمریکا و همچنین ایران بررسی کند که در ادامه ویدئو آن را تماشا می کنید.