✍️ حسن مایلی
مقدمه
نظری گذرا بر رفتار و مواضع بخشهای قابل توجهی از اصلاحطلبان طی دو دهه گذشته بیانگر عدم پایبندی به گفتمان اصلاحات و بیثباتی سیاسی آنان است. گرچه ناکامی جریان اصلاحی در ایران در سطوح مختلف قابل بررسی است و مطابق نبودن ساختار نظام سیاسی با موازینِ مدنیِ امکانِ اصلاح، فقدان لایههای اجتماعی مناسب، چرخه شوم و قدرتمند اندک سالاری، بحرانهای بینالمللی و همچنین نهادهای سیاسی و اقتصادی در همتنیده، قدرتمند و غیرپاسخگو امکانِ اصلاح در ایران را با چالشی جدی مواجه ساخته است؛ ضعفهای جریان اصلاحات همچون: عدم انسجام گفتمانی و ضعفهای نظری، ضعف تشکیلاتی، ساختاری و انحصارگرایی توأم آن، فقدان برنامه همهجانبه و عملیاتی در راستای اصلاحات ساختاری، ضعف عملکردی و به علاوه انحراف از مسیر و عدول از مبانی گفتمانی و اتخاذ مواضع حداقلی، فقیر و نابخردانه با پیرنگِ رفتارهای فرصتطلبانه و اصرار بر مدل اصلاحطلبی بروکراتیک از آنروی مشمئزکننده و ناصوابتر جلوه مینماید که به جای رفع چالشهای امکانِ اصلاح به یکی دیگر از عوامل امتناع هرگونه کنشِ اصلاحی بدل شده است. با این وصف این نوشتار درصدد آسیبشناسی جریان اصلاحات نیست و صرفاً بر رفتارهای فرصتطلبانهی بخشهای عمدهای از کنشگران اصلاحطلب تاکید دارد.
نقطهی سهگانه مواد (Triple Point)
نقطه سه گانه مواد بیانگر دما و فشاری است که تحت آن سه فاز یک ماده با هم در تعادل ترمودینامیکی قرار میگیرند. در این نقطه خطوط تصعید، تبخیر و ذوب در نمودار فشار بر حسب دما (P_T) با یکدیگر برخورد میکنند و در نتیجه حالت جامد، مایع و گاز با یکدیگر در تعادل قرار میگیرند. گرچه نقطه سهگانه مفهومی است که آدمی را به دنیای رازآلود مواد رهنمون کرده و ذهن انسان را به شگفت وا میدارد؛ اما نقطه سهگانه سیاستورزی در ایران امروز و بروز پدیده شوم و دهشت انگیز اصلاحطلبِ اصولگرایِ معتدل غریب و نامأنوس جلوه نمینماید و بر هر سر بازاری قابل رویت است. باری در سپهر سیاسی ایرانِ امروز استعداد عجیب تغییرشکل در ذات بسیاری از کنشگران چنان رخنه نموده است که نقطه سهگانه سیاستورزی نه تنها نادر و نایاب نیست؛ بلکه یافتن سیاستورزان باثبات امری دشوار به نظر میرسد و در قوطی هیچ عطاری یافت نمیشود!
هویت سیاسی و استعداد تغییرشکل!
میشل فوکو (Michel Foucoult) معتقد است هویت در بستر اجتماعی گفتمانها ساخته میشود؛ هویت محصول شرایط نزاع و غیریتسازی اجتماعی تلقی میشود و هر گفتمان برای افرادی که بدان تعلق دارد هویتسازی میکند.
وایت بورک (Maureen Whitebrook) دو روش برای نظریهپردازی در باب هویت سیاسی را برمیشمارد:
۱. تلقی آن به مثابه آگاهی شخصی از رابطه فرد با نظام سیاسی که هویت فردی در بستر سیاسی را نشان میدهد؛
۲. کارکرد عضویت در واحدهای سیاسی و ارجاع به ویژگیهای خاص که افراد را میتوان به منظور اهداف سیاسی در طیفی از ویژگیها جانمایی کرد.
ارنستو لاکلائو و شانتال موفه (Ernesto Laclau &Chantal Mouffe) که نظریه گفتمان را ذیل رویکردهای تحلیل گفتمان انتقادی مطرح کردند، معتقدند هویتها همواره در فرایند سیاسی و روابط قدرت در جامعه شکل میگیرند. لاکلائو و موفه در نظریه گفتمان معتقدند گفتمانها اساساً در ضدیت و تفاوت با یکدیگر شکل میگیرند. هویتیابی یک گفتمان صرفاً در تعارض با گفتمانهای دیگر امکانپذیر است و هویت تمامی گفتمانها منوط و مشروط به وجود غیر است؛ لذا گفتمانها همواره در برابر خود غیریتسازی میکنند. هویت افراد در فرایند تشکیل زنجیره همارزی (پنهان شدن همه اختلافات و تفاوتها برای آنکه دال اصلی با دالهای دیگر گفتمان ترکیب و در برابر گفتمان رقیب قرار گیرند) و همچنین زنجیره تفاوت (تاکید بر اختلافات و تفاوتها و تمایزها برای در هم ریختن نظم مفصلبندی گفتمان رقیب) شکل میگیرد.
با این وصف مواضع، رفتارها و کنش بخشهای عمدهای از اصلاحطلبان بهویژه بخشی که با بهرهگیری از بالِ قدرت اصلاحطلبان به پارلمان شهری و مجلس شورای اسلامی راه یافتند و یا به مناصب دولتی رسیدند، بیانگر فاصله معنادار و ناسازگاری کنش و رفتار آنها با گفتمان اصلاحطلبی است؛ بهگونهای که کنشی درخور توجه در راستای محدود و پاسخگو کردن قدرت، تمکین به حقوق اساسی ملت، بسط جامعه مدنی و افزایش ظرفیتهای دموکراتیک که منبعث از مردم (در برخی منابع توسعهی سیاسی) بهعنوان دال مرکزی و قانون، آزادی، جامعه مدنی، تنشزدایی و … بهعنوان دیگر دالهای گفتمان اصلاحات است در مواضع و کنشِ این طایفه کمتر ظهور و بروز یافته است و پس از چند دهه جریان اصلاحات را با بحران دستاورد مواجه ساخته است.
اضمحلال سرمایهی سیاسی و بحران عملکردی
با نگاهی به نظریه تحلیل گفتمان و انطباق دالهای گفتمان اصلاحات با کنش و مواضع این بخش از اصلاحطلبان و نیز مدنظر قرار دادن تعاریف ارائه شده برای هویت سیاسی، میتوان رفتار این بخش از جریان اصلاحات را مصداق بیهویتی سیاسی و مستغرق در گفتمان رقیب برای نیل به منافع خصوصی دانست که رهاوردش هم نقصان مایه بود و هم شماتت همسایه!
کنش مشمئزکننده کانفورمیستهایِ اصلاحطلبنما با چهارشاخص: تمرکز صرف بر انتخابات؛ عدم استیفای حقوق ملت و فاصله معنادار با جامعه مدنی، احتذار از اعلام مواضع صریح و کرنشِ مدام در برابر جریانِ غالب و نیز تقلیل مصالح عمومی به منافع خصوصی را میتوان از جمله علل افول سرمایه اجتماعی اصلاحات و بی اعتباری این جریان سیاسی نزد تودهها، ایجاد شکاف و گسست بین جریان اصلاحات و بدنهی اجتماعی خود، بیاعتمادی گسترده به نهادهای انتخابی و مبارزات پارلمانتاریستی نزد تودههای مردم و بحران کارآیی و دستاورد این جریان دانست.
پییر بوردیو (Pierre Bourdieu) که مفهوم میدان (Field) از جمله کانونهای اندیشهی وی به شمار میرود، پس از صورتبندی میدان سیاسی ذیل میدان قدرت معتقد است در میدان سیاسی بازیگران بر سر سرمایه سیاسی که نوعی از سرمایه نمادین است با یکدیگر رقابت میکنند. وی سرمایه سیاسی را در دو نوع دستهبندی میکند:
۱. سرمایه سیاسی فردی که نتیجه انباشت آرام و کند سرمایه و وابسته به خود شخص است؛
۲. سرمایه سیاسی گروهی که از طریق سرمایهگذاری یک نهاد و تشکل به دست میآید و طی آن میزان مشروط و محدودی از سرمایهی جمع به فرد منتقل میشود. گرچه همه مفاهیم بوردیو پیرامون میدان سیاسی در مسئله مورد بحث مصداق نمییابد؛ اما با این وجود رفتارهای فرصتطلبانه و کانفورمیستی و بروز پدیده شوم سیاستورزی سه و چندگانه را میتوان مخل و سبب اضمحلال هر دو نوع سرمایهی مدنظر بوردیو در جریان اصلاحات برشمرد.
بسیاری از نمایندگان و نیز دولتمردانی که با مفتسواری و بدون تحمل هزینه و گذاردن هزینهها بر دوش بدنه اجتماعی خود در بخشهایی از قدرت سیاسی سهیم شدند؛ پس از نیل به آمالِ خویش با همنوایی با جریانِ غالب ضمن فاصله معنادار با گفتمان اصلاحات و عدم تعقیب مطالبات انباشتشدهی ملت به حذف چهرههای شناسنامهدار اصلاحطلب از برخی مناصب و عدم حمایت از بدنه اجتماعی خود در بزنگاههای سیاسی همت گمارده و غرق در گفتمان رقیب بر خلاف منافع جریان اصلاحات حرکت کردند.
با این وصف پرسشی که در ذهن متبادر میشود علل بروز چنین پدیدهای است؟ گرچه پاسخ به پرسش مذکور بسیار پیچیده بوده و عوامل متعددی از جمله عوامل روانشناختی، فرهنگی، تاریخی و اجتماعی در آن دخیل است؛ اما میتوان عدم انسجام گفتمانی، ضعف تشکیلاتی و ساختاری، فقدان مدیریت صحیح و بیبرنامگی، عدم استراتژی مناسب و تمرکز بر بالِ در قدرت از سوی اصلاحطلبان از یکسو و نیز ساختار نظام سیاسی و شرایط خاص سیاستورزی در ایران را از سویی دیگر در بروز پدیده مذکور مؤثر برشمرد.
شرایط خاص میدانِ سیاست در ایران بهویژه برای آن بخش از کنشگران که با بهرهگیری از ظرفیتهای موجود در مبارزات پارلمانتاریستی شرکت و به کرسیهای نمایندگی و مناصب دولتی رسیدهاند بیانگر این واقعیت است که: از یکسو باید مطالبات مردم و گفتمانِ جریانِ خود را پیش ببرند و از سوی دیگر باید در هژمونی گفتمانِ رقیب در ساخت قدرت ادامه حیات دهند و در ضمن، توصیههای ارکان قدرت را برای تمدید حیات خود به مرحله اجرا درآورند. این دشواری البته مجوزی برای بروز رفتارهای فرصتطلبانه بهشمار نمیرود و اتفاقا رسالت این بخش از اصلاحطلبان را برای بهرهگیری از ظرفیت کرسیهای مذکور بهمنظور تعقیب گفتمان اصلاحات بیشتر میکند. به تعبیری سرمایهی سیاسی حاصل از جایگاههای مذکور در میدان سیاسی باید صرفِ برنامهها و اهداف گروه و جریانِ صاحبِ سرمایه شود نه آنکه به محلی برای بازتولید گفتمانِ رقیب و یا تعقیب منافع خصوصی و شخصی! البته باید توجه داشت که این نوشتار درصدد نقد و یا تأیید پراگماتیسم در قلمرو سیاست نیست و صرفاً درصدد نکوهش رفتار کانفورمیستهایِ اصلاحطلبنما است.
سخن پایانی
باری شرایط خاص سیاست در ایرانِ امروز و ضعفهای موجود در جریان اصلاحات از جمله پیشرانهای بروز رفتارهای فرصتطلبانه و ظهور و بروز سیاستورزی سه و چندگانه بهشمار میرود.
مایکل هکتر (Michael Hechter) در نظریه انسجام گروهیِ خود، انسجام گروهی را تابعی از گستردگی تعهدات هنجاری که افراد عضو گروه بر عهده میگیرند و همچنین میزان پیروی آنها در عمل از این تعهدات هنجاری میداند. وی صرف گستردگی گروه را تضمینی برای انسجام گروهی نمیداند و پارامتر مهم را پیروی از هنجارهای گروه برمیشمرد. او معتقد است پیروی از هنجارهای گروه با ظرفیت کنترل که خود تابع نظارت و کیفردهی است، ارتباط دارد و محدود شدن تعقیب منافع شخصی و پدیدهی مفتسواری و طفیلیگری را در گرو میزان بهرهمندی گروه از ظرفیتِ کنترل میداند.
با این وصف آنچه اهمیت مییابد تدوین راهکاری مناسب برای مرتفع کردن ضعفهای درون جریانیِ مولدِ پدیدهی مورد بحث است. در این خصوص تاکنون پیشنهادهای کلی از جمله بازنگری گفتمانی، ترمیم ساختاری و تشکیلاتی، تأسیس کنگره اصلاحات، تدوین برنامه راهبردی، تدوین منشور اصلاحطلبی و … مطرح شده است؛ اما طرحهای مذکور دارای ابهام بسیار بوده و راهبرد مشخصی را تعقیب نمیکند. امید است تئوریسینهای جریان اصلاحات که برخی از آنها اینگونه وانمود میکنند که گواهِ شاهدِ صادق در آستین دارند با پذیرش ضعفهای مذکور به جای اصرار بر اصلاحطلبی بروکراتیک و صرفا استخفاف امر سیاست به صندوق رأی، ضمن ارائه برنامه راهبردی و عملیاتی خود در راستای برطرف کردن نقاط ضعف و گذار از اصلاحات صوری به اصلاحات ساختاری و تغییردهنده پارادایم سیاسی، درخصوص فرصتطلبانِ موجود در دلِ جریان اصلاحات نیز چارهای بیاندیشند که جز این اقدامات جملگی آب در غربال پیمودن است و تمرکز بر بالِ قدرت و تعقیبِ اصلاحات شهجایی (شورای هماهنگی) و شعسایی (شورای عالی سیاستگذاری) و اینک ناسایی! حاصلی جز ویرانهی موجود ندارد و کسی را انتظار میوه از درخت بید نیست! / کانال تلگرامی تحکیم ملت