قبل از آنکه بحث درباره عنوان این پست را آغاز کنم، اجازه دهید باردیگر معنی مفهوم اصلاح طلبی را از دید خود بیان کنم. به نظر من اصلاح طلبی نقطه مقابل مبارزه خشونت آمیز است. به بیان دیگر، اصلاح طلب کسی است که معتقد به مبارزه مسالمت آمیز برای گذار به یک حکومت دمکراتیک، بدون مداخله خارجی است. این گذار از طریق ملزم نمودن همه به دنباله روی از حکومت قانون آغاز میشود، با تغییر قوانین ضد مردمی و تبعیض آمیز ادامه میابد، با انتخابات آزاد و تشکیل مجلس بر اساس چنین انتخاباتی وارد مرحله بعدی میشود، فضا را برای یک بحث ملی درباره تغییر قانون اساسی و حذف اصول غیر دمکراتیک آن آماده میکند، و در نهایت قانون اساسی را اصلاح کرده و به رای مردم میگذارد. پس از این گذار مسالمت آمیز تکمیل شده است.
جنبش اصلاحات از بعد از جنگ ایران و عراق جوانه زد، در نیمه اول دهه ۱۳۷۰ رشد کرد، و با انتخاب آقای سید محمد خاتمی در ۱۳۷۶، و پیروزی کامل در انتخابات دور اول شوراهای شهر در پأییز ۱۳۷۷ و مجلس ششم در بهار ۱۳۷۹ بعنوان یک نیروی مهم سیاسی با پایگاه نیرومند اجتماعی پا در عرصه سیاسی ایران گذاشت. امید این بود که با پیروزی در انتخابات پی در پی و کنترل بخش انتخابی حکومت، بنیاد گرایان و “دولت پنهان” عقب نشینی کرده و به اصلاح تدریجی حکومت و نظام سیاسی رضایت دهند. بر خلاف نظر برخی از تجدید نظر طلبان کنونی و اصلاح طلبان سابق، من معتقدم که اصلاح طلبی دستاوردهای مهمی برای کشور داشته است، بخصوص جنبش سبز که نقش آقای خامنهای را بعنوان عامل اصلی سرکوب مردم و تحمیل خواستهای خودخواهانه خود بر آنها بطور کامل آشکار کرد. جنبش اصلاحات همچنین باعث تولد جنبش و قیام دانشجویی ۱۳۷۸ شد که “دولت پنهان” را سخت تکان داد. این جنبش همچنین منجر به جنبش سبز در ۱۳۸۸ شد که سرکوب آن، بر خلاف اعتراضات و جنبشهای قبلی که فقط چند روز بیشتر طول نمیکشید، نزدیک به یک سال و نیم طول کشید، و با زندانی کردن رهبران آن، مهندس میر حسین موسوی، آقای مهدی کروبی، و خانم دکتر زهرا رهنورد در بهمن ۱۳۸۹ عملا خاتمه یافت. سازمانهای شناخته شده اصلاح طلبان، مانند جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب نیز منحل شده، و بسیاری از رهبران آن به زندان رفتند.
یک اعتلاف بین اصلاح طلبان، بخشی از جنبش سبز، و راستگرایان سیاسی نسبتا معتدل باعث پیروزی آقای حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ شد. آقای روحانی به مهمترین هدف خود در دوره اول، یعنی برجام دست یافت و سایه جنگ را از کشور دور کرد. استراتژی آقای روحانی ظاهرا این بود که با برجام و لغو تحریمها سرمایه گذاری خارجی در ایران به طرز چشم گیری افزایش خواهد یافت، که نه تنها پایگاه اجتماعی اعتلاف را نیرومند تر میکند، بلکه چون دستگاه اقتصادی “دولت پنهان” توانأیی رقابت با سرمایه گذاری خارجی را ندارد، نفوذ اقتصادی آنها در کشور نیز به تدریج کم خواهد شد. محقق شدن این سرمایه گذاری برنامه اصلی آقای روحانی برای دوره دوم ریاست جمهوری خود بود. ولی، دستکم سه عامل باعث شده است که چشم انداز برای اجرأ ی این برنامه تاریک شود.
اول، اگرچه “دولت پنهان” در چهار انتخابات بین سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ شکست سختی خورد، ولی این “دولت” با تمام قوا و با استفاده از تمامی منابع سیاسی، اقتصادی، و امنیتی خود بر ضد دولت آقای روحانی تلاش میکند که ایشان شکست خورد. فشار برای برکناری دکتر محمد علی نجفی شهردار تهران که “نان” عدهای را “آجر” کرده بود، فقط یک نمونه از دهها و صدها نمونه کوشش “دولت پنهان” است.
دوم، به قدرت رسیدن جناح ماورای راست در آمریکا به رهبری آقای دانالد ترامپ که دشمنی دیرینه با ایران دارد، و تهدیدهای دایمی آن بر ضد کشور، که هم “دولت پنهان” در ایران را به بهانه تهدید نظامی جسور تر کرده است، و هم مانع سرمایه گذاری کشورهای اروپأیی در ایران شده است.
سوم، تیم و سیاست اقتصادی خود دولت آقای روحانی که نه توانأیی لازم را برای حل مسائل اقتصادی دارد؛ نه دارای برنامهای واقع بینانه برای اینکار است، و نه قادر است به این درک برسد که سیاستهای نئولیبرالی اقتصادی، حتی در بهترین شرایط، قادر به حل مسائل اقتصادی کشور نیستند، چرا که شکست این سیاستها در چندین دهه در بسیاری از کشورهای جهان، بخصوص کشورهای امریکای لاتین ثابت شده است.
تظاهرات دی ماه گذشته نا رضائی طبقه فقیر و زحمتکش، یعنی آسیب پذیرترین بخش مردم ما را از دولت آقای روحانی به نمایش گذاشت. اگرچه طبقه متوسط شهری بطور وسیعی در تظاهرات شرکت نکردند، که دلیل عمده آن بیم آنها از دولت ترامپ و سوریهای شدن کشور بود، ولی واضح است که که عدم رضایت در جامعه عمیق است که البته جای تعجب ندارد. در عین حال، به گمان من، این موضوع همچنین نشان داد که اصلاح طلبی و أعتدال گرأیی در کشور خود نیازمند اصلاح عمیق است، اگر قرار باشد که خودرا بعنوان یک نیروی سیاسی با پایگاه اجتماعی نیرومند حفظ کند. پس چه باید کرد؟ به گمان من، بعنوان آغاز اصلاح اصلاح طلبی باید برنامه زیر را به اجرا گذاشت:
اول، دوران تعارف، گنگ و مبهم صحبت کردن، و طفره رفتن درباره انتقاد مستقیم از آقای خامنهای و افشا گری صریح درباره حکومت نابخردانه ایشان و اقدامات ضد میهنی “دولت پنهان” مدت هاست به پایان رسیده است. آقای خامنهای و “دولت پنهان” مسول مستقیم شرایط کنونی هستند، و باید آنها را هدف لبه تیز انتقادات و افشا گریها قرار داد. خوشبختانه بخشی از رهبران و چهرههای شناخته شده اصلاح طلب، از قبیل آقایان مصطفی تاجزاده و ابولفضل قدیانی اینرا آغاز کرده اند، ولی این سیاست باید همه گیر شده و همه نیروهای اصلاح طلب و معتدل که برای کشور دلسوزی میکنند تعارف را کنار بگذارند. مردم عادی مسول اصلی را میشناسند، ولی اصلاح طلبان و نیروهای متحد آنها باید برای مردم روشن کنند که با آنها هم عقیده هستند.
دوم، نیروهای اصلاح طلب و راستگرایان معتدل باید برای مردم صریحا روشن کنند که هدف آنها نه حفظ نظام، بلکه حفظ ایران، امنیت ملی آن، و یکپارچگی آن است. این نیروها در عین حال باید برای مردم توضیح دهند که حفظ کشور، امنیت ملی آن، یکپارچگی آن، و استقلال سیاسی آن فقط و فقط از طریق دمکراتیک شدن نظام سیاسی ایران امکان پذیر است.
سوم، من همیشه معتقد بودهام که تا زمانی که انتخابات در ایران رقابتی واقعی است، باید در آن شرکت کرد و رای داد. ولی اگر با وجود پیروزی در انتخابات، بعنوان مثال، مجلس نتوان دستکم بخشی از قولهای خود به مردم را اجرا کرد چون “دولت پنهان” و عوامل آن در نهادهای انتصابی مانع از اجرا آن میشوند، باید موضوع بایکوت کردن انتخابات را مطرح و در صورت لزوم اجرا کرد. در یک مصاحبه اخیر آقای تاجزاده به این موضوع اشاره کردند، ولی این باید توسط تمامی نیروهی میهندوست داخلی تاکید شود.
چهارم، اگر نهادهای انتخابی به دلیل کارشکنی “دولت پنهان” قادر به اجرا برنامههای خود نیستند، اولا باید دربرابر آن سرسختانه مقاومت کنند، و ثانیا برای مردم بدون هیچ پرده پوشی توضیح دهند مسول سنگ اندازی در راه اجرا برنامههای آنها چه شخصی و چه گروهی است. عنوان مثال، باید برای مردم صریحا و بطور همگانی توضیح داده شود که “استعفای” دکتر نجفی به دلیل فشار آقای خامنهای و “دولت پنهان” است که رای مردم را محترم نمیشمارند.
پنجم، دولت آقای روحانی با حمایت اصلاح طلبان باید صریحا اعلام کند که اگر نظارت استصوابی در انتخابات بعدی باردیگر مانع از شرکت چهرههای مردمی در انتخابات شود، حاضر نیست انتخابات را توسط وزارت کشور برگزار کند.
البته موارد دیگری نیز میتوان به این پنج اصل اضافه نمود. به گمان من، اجرا این پنج اصل قدم اول و مهمی برای مقاومت مدنی و مسالمت آمیز دربرابر “دولت پنهان” میباشند. من معتقدم که برخلاف رویاهای اپوزیسیون طرفدار تحریم اقتصادی و تهدید نظامی خارج از کشور که حال به صورت نوکر غرب، عربستان و اسرائیل عمل میکند، اکثریت بزرگ مردم در ایران هنوز به اصلاحات، آنطور که در بالا مطرح شد، معتقد هستند، و نظر خواهیهای جدید اینرا نشان داده است. ولی این اعتقاد مردم فقط در صورتی ادامه خواهد داشت که پیشرفت محسوسی در راه اجرای خواستههای آنها مشاهده شود.