✍? نورا کنعانی
در روایت ابراهیم و اسماعیل همواره سخن از اطاعت و بندگی، ایمان و اعتماد، باور و یقین، سرافرازی و سر بلندی در آزمون الهی دو مرد است، پدر و پسر، پیامبر و پیامبر.
چه زیباست وقتی انسانی زمینی میتواند به مقام پیام آوری خداوند برسد. چه مراحلی را باید پشت سر بگذارد تا برگزیده ی برگزیدن شود؟
اما در این روایت همواره نقش و مقام یک زن خالی مانده است، مسکوت!
زنی به نام هاجر، همسر ابراهیم، مادر اسماعیل.
زنی که به قضا تن میدهد، زنی که گرچه مانند ابراهیم پیامبر نیست اما در تمام لحظات تصمیم گیری های دشوار ابراهیم برای زندگی خودش و اسماعیل در اطاعت امر پروردگار کم از ابراهیم نمیگذارد.
زمانی که ابراهیم به امر پروردگار هاجر و پسرش اسماعیل را به حرم امن خداوند کوچ داده و آنان را از منطقه ی آباد و خوش آب و هوای فلسطین به وادی متروک ، خشک و لم یزرع برده و در بیابان خشک مکه احاطه شده با صخره های سنگی وا میگذارد. در لحظه ی وداع هاجر گریان مینالد که از این مکان میترسم، چه کسی گفته ما را به اینجا بیاوری، سرزمینی که نه گیاهی در آن روئیده و نه قطره ای آب در آن جاری است، بدون زاد و توشه و مونس پس چگونه است که ترک مان میکنی؟
و زمانی که ابراهیم میگوید : پروردگارم. هاجر سر طاعت فرود می آورد که اگر امر پروردگار بوده ، پس مصلحتی در آن وجود دارد و خداوند هرگز ما را به حال خود رها نخواهد کرد.
اینست نهایت ایمان، وسعت اعتقاد.
در طول تاریخ و به هنگام بازگو شدن روایت اطاعت امر پروردگار توسط ابراهیم پیامبر، چگونگی تنهایی هولناک یک زن در بیابانی خشک، بدون همراه، با فرزندی شیرخواره و بدون سرپناه مغفول مانده است. زنی که تمامی بار تحمل این امر در اصل بر شانه های اوست، مادری که برای رساندن قطره ای آب بر لبان خشک کودک بیتابش، بیتاب تر، از اینسوی بیابان به آن سو، هروله میکند ولی راضی است به امر پروردگارش و خداوند به پاس این اطاعت زمزم را جاری میکند.
اما آزمون هاجر هنوز تمام نشده است، آن زمان که ابراهیم به امر پروردگارش تیغ بر گلوی فرزند میکشد، آزمایش اطاعت و بندگی را به عنوان پدری پیامبر و یا پیامبری پدر انجام میدهد.
چه کسی در طول تاریخ از هاجر سخن گفته است؟ هاجری که پیامبر نیست و فرزندش را به تنهایی و بی پدر در بیابانی خشک و زیر سایه ی عبایی آویخته بر خار پرورانده است. حرم امن خداوند که بیابانی خشک است به پاس تاب آوری این زن زمزمی در آن میجوشد که قرنهاست ادامه دارد و بیابان لم یزرع بارور میشود، مصفا میگردد.
حال زمان آزمونی دیگر است که جوان برومندش به دست پدر به مسلخ رود.
هاجر، هاجری که پیامبر نیست اما همسان پیامبر خدا، ابراهیم، این بار نیز سر اطاعت فرود می آورد. مویه نمیکند، گریبان چاک نمیدهد، به شیطانی که میگوید اسماعیل را ابراهیم به قربانگاه میبرد تا به امر خدا قربانی کند، سنگ می اندازد، رمی جمرات میکند که دور شو ای پلید، که امر، امر پروردگار است.
و اینگونه است که هاجر نیز در آزمون قربانی کردن هوا و هوس، در اطاعت از امر دوست سر بلند بیرون می آید.
اما در طول تاریخ هاجر دیده نشد، بیان عظمت نقش اطاعت و اجرای امر پروردگار توسط یک زن، یک همسر، یک مادر در بازگویی روایاتی که آیات کلام خداوند نیز صریحا به آن اشاره دارد عملا غیر محسوس، کم رنگ و در حاشیه مانده است.
خوب است در هر قربان، آن زمان که از گذشت بی چون و چرای ابراهیم در اطاعت امر پروردگار یاد میشود، از هاجری که پیامبر نبود اما پیام پروردگارش را با تمام جان لبیک گفت نیز یاد شود