پایگاه خبری / تحلیلی نگام _ از قدیم گفته اند نادان یک سنگ به چاه می اندازد که هزار نفر عاقل هم نمی توانند آن سنگ را از چاه خارج کنند. این حکایت این روزهای موسوی خوئینی ها و مردم ایران است. تخریب آیت الله هاشمی سنگی بود که خوئینی ها به چاه انداخت
میثم بازیاری
واکنش غلامرضا مصباحیمقدم، سخنگوی جامعه روحانیت به اظهارنظر موسویخوئینیها: هاشمی سال ۷۶ برای رفع نگرانی طرفداران ناطق خطبه خواند یا خاتمی؟
سخنگوی جامعه روحانیت مبارز گفت: سال ۷۶ در زبان مردم این طور رایج شده بود که «مینویسیم خاتمی، میخوانند ناطق»؛ عکس این موضوع که شایعه نشده بود که بگوییم خطبههای آقای هاشمی در حمایت از آرای آقای ناطق بود.
به گزارش خبرآنلاین، ۲۱ سال از انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد ۷۶ می گذرد، انتخاباتی که پیش بینی های قبل از آن با نتیجه ای که حاصل شد ۱۸۰ درجه متفاوت بود.
در آن دوره گرچه ۴ نامزد در صحنه رقابت حضور داشتند اما عملا فضا بین ناطق نوری و خاتمی دوقطبی بود. به تعبیر سعید حجاریان در افکارعمومی جاافتاده بود که «قرار است، مردم روی برگه بنویسند خاتمی اما خوانده شود ناطق».
هاشمی رفسنجانی در واکنش به این نوع صحبت ها هفته قبل از انتخابات در تریبون نمازجمعه نسبت به بروز تقلب هشدار داد اما اخیرا موسوی خوئینی ها در گفتگویی تحلیلی متفاوت ارائه کرد که واکنش سخنگوی جامعه روحانیت مبارز را در پی داشت.
حجت الاسلام غلامرضا مصباحی مقدم در واکنش به این اظهارنظر موسوی خوئینی ها که گفته «صحبت های مرحوم هاشمی در آن نمازجمعه به دنبال ابراز نگرانی طرفداران آقای ناطق بود، هرچند عملا به نفع آقای خاتمی تمام شد» بهخبرآنلاین گفت: این برداشت را تأیید نمی کنم.
سخنگوی جامعه روحانیت مبارز گفت: آقای هاشمی وقتی خطبه های نمازجمعه را خواند و گفت «مبادا در انتخابات تقلب و دستکاری شود» دقیقا نظرش پاسخ به شایعات آن روزها بود. شاهد ماجرا هم این است که در زبان مردم این طور رایج شده بود که «می نویسیم خاتمی، می خوانند ناطق»؛ عکس این موضوع که شایعه نشده بود و تصور و برداشت نمی شد که بگوییم خطبه های آقای هاشمی در حمایت از آرای آقای ناطق بود. بعد آن خطبه نیز، از آقای هاشمی بسیار گلایه شد و گفتند «خطبه های شما کاری کرد که آقای خاتمی رأی بیاورد».
یک زمان از دولت بازرگان تا روحانی را منفی کردند و گفتند که همه بدند، پس در این ۴۰ سال چه کسی خوب بود؟
بادامچیان: خندهدار است کسی هاشمی را سوپرچپ یا لیبرال بداند
رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه گفت: هاشمی در خط انقلاب و امام فعالیت میکرد. اینکه کسی بخواهد کسی مثل هاشمی را سوپرچپ یا لیبرال بداند، خندهدار است.
امید کرمانیها: شخصیت های مختلف سیاسی در نیم قرن گذشته با مرحوم هاشمی رفسنجانی از نزدیک برخورد داشتند. هر کدام آنها خاطراتی را از او نقل می کنند که برای خوانندگان و شنوندگان می تواند مورد توجه یا حتی تعجب باشد. اظهارات حجت الاسلام موسوی خوئینی ها نیز درباره مرحوم هاشمی چنین ویژگی را داشت.
البته خیلی ها نسبت به این صحبت ها واکنش نشان دادند. برای یک ارزیابی منصفانه با اسدالله بادامچیان که میهمان کافه خبر خبرآنلاین بود، گفتگو کردیم.
مشروح گفتگوی خبرآنلاین با اسدالله بادامچیان را در ادامه بخوانید:
آقای موسوی خوئینی ها اخیرا صحبتهایی درباره آقای هاشمی کرده، نخست اینکه گفته آقای هاشمی در هیچ زمان از عمرش در خط اعتدال نبوده، یک سوپر چپ و چپ رادیکال بود که متناسب با زمان به سمت راست رفت. یعنی از چپ چپ به سمت راست راست رفت. شما که با آقای هاشمی روابط خیلی نزدیکی داشتید، این صحبت آقای موسوی خوئینی ها را چطور دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من عادت ندارم که نسبت به اظهارنظر افراد، اظهارنظر کنم. لذا اینکه آقای خوئینی ها هم چیزی گفته، یک شهروند این کشور است، مطلبی را صحیح یا غلط گفته است. لذا در مقام پاسخگویی یا تصحیح صحبت او نیستم. بخش دوم اینکه مطالبی که نسبت به مرحوم ایت الله هاشمی رفسنجانی گفته شده را سعی دارم اگر مطابق با واقعیت نباشد در حد خودم، آن را توضیح می دهم. به عنوان کسی که یک عمر با هم کار کردیم، قبل از سال ۴۱ با ایشان در مکتب اسلام آشنا شدم و بعد از آن در نهضت امام با او کار کردم. سال ۴۳ در زندان قزل قلعه هر دو شکنجه شدیم و بعد هم با ایشان خیلی کار کرده ام. در نظر دارم که در ذهن نسل جوان ما مطلب غیر واقعی در مورد ایشان و سایر افراد انقلاب نماند. والا یک کسی ممکن است آقای هاشمی را یک محافظه کار یا انقلابی یا چپ یا راست بداند. اینها در فضای آزادی بیان مسئله ای نیست. در مورد شخصیت مرحوم اقای هاشمی باید بگویم که یکی از عناصر اصلی انقلاب اسلامی است و در این شکی نیست. حالا اگر انقلاب اسلامی چپ است، راست است، افراطی است، محافظه کار است پس کل عناصرش هم باید همین باشند درحالی که انقلاب اسلامی هیچکدام از اینها نیست. انقلاب اسلامی با رهبری امام شروع شده و خط ارزشی است. این عناوین را که یکبار هم امام صراحتا فرمودند، عناوین وارداتی است. هیچکدام عناوین منطبق با نظام ایران نیست. مثلا چپ یعنی کسانی که با کمونیست ها همراه هستند. البته گروه های کمونیست در ایران بوده و هنوز هم هستند مگر اینکه کسی بگوید تحت تاثیر افراد چپ هستند والا چپ در ایران نداریم، راست هم به آن معنا نداریم. مگر کسانی که دقیقا ذهنیت و افکارشان غربی است و یا کمونیست زده یا سوسیالیست زده و یا چپ زده هستند. پس چرا همدیگر را به این بحثها متهم کنیم؟ ما در انقلابی وارد شدیم که نه شرقی است، نه غربی است، رهبرش امام خمینی است که نه چپ است و نه راست است. یک انسان ارزشگراست که ارزشهای الهی و ارزشهای انسانی برایش محور بوده و خط و راهش هم خط چپ و راست نیست. خط ولایت فقیه عادل و مسائل اسلام نابی است که خودش میگوید. حالا آقای هاشمی رفسنجانی از آغاز یک روحانی است که در قم بود. در خط انقلاب و امام فعالیت می کرد. او مبارز و مقاوم و قوی بود. اینکه بگویند سوپرچپ بوده بیشتر خنده دار است. اینکه کسی بخواهد فردی مثل هاشمی را سوپرچپ یا لیبرال بداند، خنده دار است. یا اینکه او را در یک جریان اصلاح طلب محدود کند یا در جریان های چپ گرا یا راستگرا. حالا مثلا خط اعتدال یعنی چی؟ اگر مقصود اعتدال به مفهوم صحیح و واقعی خودش است، خیلی ها معتدل اند و این طور نیست کسی که خارج از اینها باشد، خارج از خط اعتدال است. حالا یک حزب اسم خودش را حزب اعتدال گذاشته باشد عنوان گزینی برای خود است. لذا معتقدم آقای هاشمی کسی بود که امام به او علاقه مند بود و او هم به امام عشق می ورزید. به مقام معظم رهبری عشق می ورزید. اگر هم کسی می خواهد تحلیل ببیند، به نظرم تحقیقش را روی حرفهایی بگذارد که درمورد اقای هاشمی یا سایر مسئولین نظام زده اند. مثلا یک زمانی بحث در مقالات روزنامه های خارجی درباره هاشمی این بود که بین آقای هاشمی و حاج احمدآقا جنگ قدرت است. حاج احمداقا می خواهد قدرت را قبضه کند و از طرفی اقای هاشمی می خواهد قدرت را قبضه کند. اما هیچکدام اینها واقعی نبود. آقای هاشمی همان آقای هاشمی با همان ذهنیت ها و نگاه ها و دیدگاه هایی است که در نوشته ها و رفتار و کردارش و مواضعش مشخص است. حالا اینکه هیچ انسان غیر معصومی هم مطلق خوب نیست. یک انسان در یک انقلاب از سال ۴۱ تا سال ۹۶ طبعا گاهی اوقات اشتباه می کند، گاهی اوقات درست می رود. آقای هاشمی، آقای هاشمی است.
موضوعی که در صحبتهای آقای موسوی خوئینی ها مطرح شد و قبلا هم در افکار عمومی مطرح بود، نوع نسبتی بود که آقای هاشمی با عناصر ملی مذهبی و نهضت آزادی تعریف کرده است. آقای موسوی خوئینی ها می گوید آقای هاشمی رفسنجانی در زمان ریاست جمهوری خودش زمینه دستگیری ۵۰، ۶۰ نفر از ملی مذهبی ها را فراهم کرد تا روی آنها را کم کند. چون آنها را مزاحم خودش می دید.
این حرف انقدر به دور از منطق است که اصلا قابل بحث نیست. حالا مثلا رو کم کند، یعنی چه؟
هدف از طرح این مطالب در این شرایط نسبت به افرادی مثل آقای هاشمی چیست؟
این سوال درست است که چرا این روزها نسبت به آقای هاشمی، نسبت به امام موسی صدر و شهید چمران و عناصر دیگر این بحثها مطرح می شود و سعی می شود یک نوع حریم شکنی و حرمت شکنی شود؟ علت این است که از بعد از پیروزی انقلاب، آمریکا و استکبار غرب استراتژی براندازی نظام را درنظر داشتند و به تدریج فهمیدند که براندازی ممکن نیست. لذا استراتژی “تغییر رفتار” را دنبال کردند که ایران را اجبار به تغییر رفتار کنند و از زمان آقای کلینتون شروع شد. کلینتون در سخنرانی قبل از آغاز ریاست جمهوری اش و بعد از رای آوردن گفت اگر ایران با ما در مسائل جهانی همکاری کند ما آماده همراهی با ایران هستیم. من هم جوابش را در دانشگاه آزاد بندرعباس دادم و گفتم تو می خواهی ما بیاییم و با تو در جهان خوارگی و سلطه آمریکا همکار شویم؟ این از نظام جمهوری اسلامی برنمی آید و ما از این کارها نمی توانیم بکنیم. بعد از آن هم به تدریج به دوره اوباما رسید. اوباما هم با نامه هایی که به مقام معظم رهبری می نوشت می خواست تغییر رفتار بدست بیاورد که نشد. در برجام هم کوشیدند که از ما تغییر رفتار بدست بیاورند که این هم میسر نشد. اصلا ذات انقلاب اسلامی ایران با ذات سلطه گری و ظلم همراهی ندارد و نمی شود. به تدریج به اینجا رسیدند که آمریکا مجبور شده از برجام بیرون برود. خیلی هم خطا کرده چون عدم پایبندی به تعهداتش را به دنیا ثابت کرده. آنقدر ترامپ آمریکا را بی آبرو کرده که هرجا بخواهد برود به او می گویند امضای دولت آمریکا، وزیر خارجه اش، رئیس جمهور، تعهداتش در کنار پنج کشور اروپایی و سازمان ملل برای شما بی ارزش است و زیر پا گذاشته اید و لگدمال کرده اید، چه کسی به شما اعتماد می کند؟ از این طرف اروپا هم همراهی کامل را با آمریکا نکرده و در عین حال به تعهداتش عمل نکرده است. در نتیجه یک نوع موج های سیاسی در فضای سیاسی دنیا حاکم است که جمهوری اسلامی ایران به تدریج تمدن نوین اسلامی را به دنیا نشان می دهد و در نتیجه طرح تمدن اسلامی، نظام لیبرال کاپیتالیستی غرب بسوی فرو ریزی پیش می رود. تحرکاتی که در فرانسه شاهدیم، جنگ علیه سرمایه داری نیست؛ جنگ علیه نظام حاکم در غرب است که نظام لیبرالی کاپیتالیستی است و دیگر از دموکراسی هم خبری نیست همچنان که آقای ماکرون در فرانسه ای که آغازگر دموکراسی غرب است، سرکوب می کند و می زند. آمریکا از سعودی، بمباران وحشیانه اش و کودک کشی اش حمایت می کند. سازمان ملل کودک کشی را محکوم می کند و بعد پی می گیرد. شما ملاحظه می کنید که دموکراسی غرب الان یک چهره کمرنگ پیدا کرده است اگر نگویم بی اعتبار شده. جای این را کمونیست ها که نمی گیرند چون از هم پاشیده اند؛ سوسیالیست هم که نمی گیرند؛ پس جای آن یک تمدن اسلام است که روز به روز در حال پیشرفت است و به همین علت در صددند که علیه نظام و انقلاب اسلامی ما تخریب و تضعیف کنند. یک بخش هم همین است که همه را منفی کنند. یک زمان از دولت آقای بازرگان را منفی کردند تا دولت روحانی و گفتند که همه بدند. پس در این ۴۰ سال چه کسی خوب بود؟ اگر این کشور به این اقتدار و قدرت رسیده که آمریکا نمی تواند چیزی دیکته کند و به ۴۰ سالگی نظامش رسیده، پس حاصل کار همه است. با همین ذهنیت های گوناگون تحت رهبری ولی فقیه پیش رفته ایم تا به اینجا رسیدیم. به این علت در صدد برآمده اند که حریم شکنی کنند. لذا می بینید برخی خودآگاه و برخی ناخودآگاه در این جهت حرکت می کنند. من این را یک خط آمده از غرب می دانم که این و آن را بکوبند و هر روز علیه هم جوسازی کنند و به جایی برسیم که همه دزدند، همه سوءاستفاده چی اند، همه خلافکارند، همه بد عمل کرده اند. پس چه کسی در این چند سال خوب عمل کرده؟! وقتی از خود طرف می پرسیم که آیا تو خودت دزد هستی و پاسخ منفی می دهد درحالی که خودش خدمت کرده است و نظرش در مورد برخی دیگران هم مثبت است. به نظرم اگر کسانی ناخودآگاه هستند، تحقیق کنند و متوجه حقایق شوند و اگر هم می بینیم که کسانی اصرار می کنند و حتی بعد از تخریب جبران نمی کنند و مطالبشان هم مورد سوءاستفاده ها قرار می گیرد به نظرم ملت باید اینها را بشناسد. البته نه اینکه با آنها دعوا کند بلکه راهش را از اینها جدا کند.
آقای موسوی خوئینی ها در مورد امام موسی صدر و شهید چمران گفته بود این دو نفر با انقلاب همراه نبودند،شما در مصاحبه تان اشاره کوچکی کردید که شاید امام موسی صدر و شهید چمران به آقای موسوی خوئینی ها مشکوک بودند. قضیه چه بوده؟
شما دارید مرا به مقابله می کشانید و من مقابله نمی کنم. من می گویم مبارزین در گذشته گاهی اوقات نسبت به کسی که سراغشان می آمد، چون شناخت نداشتند، احتیاط می کردند. در مورد کسی که از ایران آمده و اینطور بحث می کرده سفره دلشان را باز نمی کردند.
در کل با شناختی که از آقای هاشمی داشتید، ایشان قانونمدار بود یا اگر می خواست کاری را انجام دهد ولو خلاف قانون انجام می داد؟
گشتن دنبال اینکه آقای هاشمی مثلا در یک مورد که ضرورت ایجاب کرده و خلاف قانون عمل کرده و در زمان جنگ است، حالا چه حاصلی دارد؟ آقای نادی نجف آبادی روزی از آقای رفیقدوست پرسید که چرا خلاف ردیف بودجه در وزارت سپاه عمل کردید. گفت که مبالغ خروج از ردیف های بودجه ام زیاد است. علتش هم این است که من باید تامین ابزار دفاع مقدس را می کردم. من رعایت قانون را به معنای کامل نکرده ام. زیرا می خواستم یک ابزار یا وسیله تانگ انگلیسی را بخرم و نمی شد آن را در ردیف بودجه بگذارم؟ جان رزمندگان و دفاع مقدس بیش از اینها ارزش دارد. یک بحث اساسی من دارم که کشور را قانون اداره می کند ولی یک مصلحت داریم و یک ضرورت. آن مصلحت و ضرورت گاهی در مسائل شرعی و اجتماعی هم هست. لذا اینکه آقای هاشمی در اداره انقلاب یا ریاست جمهوری گاهی اوقات ضرورتا به قانون عمل نکرده نباید مورد سوءاستفاده برخی که حالا می خواهند آقای هاشمی را یا به خودشان منتسب کنند یا او را محدود و محصور کنند یا اینکه چهره اش را بشکنند، قرار بگیرد. نباید میدان سوءاستفاده به این اشخاص داده شود.
واکنش چهره اصولگرا به سخنان موسویخویینیها
سلیمینمین: هاشمی عملگرا بود نه سوپر چپ
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران گفت: خیلیها بعد از فوت آقای هاشمی میخواستند با ذکر نیکیها، ایشان را بدرقه کنند. منتها از این مسئله سوءاستفاده شد. سوءاستفاده برخی به حدی بود که گویی هیچ کسی حافظه تاریخی و درک درستی از مسائل ندارد.
امید کرمانیها: شخصیت های مختلف سیاسی در نیم قرن گذشته با مرحوم هاشمی رفسنجانی از نزدیک برخورد داشتند. هر کدام آنها خاطراتی را از او نقل می کنند که برای خوانندگان و شنوندگان می تواند مورد توجه یا حتی تعجب باشد. اظهارات حجت الاسلام موسوی خوئینی ها نیز درباره مرحوم هاشمی چنین ویژگی داشت.
البته خیلی ها نسبت به این صحبت ها واکنش نشان دادند. برای یک ارزیابی منصفانه با عباس سلیمی نمین گفتگو کردیم. سلیمی نمین معتقد است: هاشمی رفسنجانی شخصیتی عملگراست که یکسری قوت های جدی و هم یکسری ضعف های جدی دارد.
مشروح گفتگوی خبرآنلاین با سلیمی نمین را در ادامه بخوانید:
آقای موسوی خوئینی ها اخیرا مطالبی را درباره مرحوم هاشمی مطرح کرد که واکنش بسیاری از سیاسیون را در پی داشت. ارزیابی شما درباره این اظهارات چه بود؟
خیلی ها بعد از فوت آقای هاشمی می خواستند با ذکر نیکی ها، ایشان را بدرقه کنند. منتها از این مسئله سوءاستفاده شد. سوءاستفاده برخی به حدی بود که گویی هیچ کسی حافظه تاریخی و درک درستی از مسائل ندارد. در واقع این افراد برای پنهان کردن ضعف های خود و دنبال کردن اهدافی خاص از آقای هاشمی به طور افراطی آنقدر تعریف و تمجیدها کردند که دیگر صدای همه درآمده است. شخصیت آقای هاشمی هم یکسری قوت های جدی و هم یکسری ضعف های جدی دارد.
اینکه آقای موسوی خوئینی ها گفته «آقای هاشمی هیچوقت در عمرش در خط اعتدال نبود بلکه یک سوپر چپ و چپ رادیکال بود» چقدر با شخصیت آقای هاشمی همخوان است؟
قبول ندارم که آقای هاشمی سوپر چپ بود بنابراین این صحبت که «آقای هاشمی در مجلس اول رویکرد چپ رادیکال داشت و طرفدار اقتصاد دولتی بود» بر ماهیت شخصیت او منطبق نیست. البته آقای هاشمی شخصیتی عملگرا داشت. عملگرایی دست فرد را باز می گذارد تا در وضعیت متفاوت، متناسب با مقتضیات عمل کند. آقای هاشمی آن دوران تئوری پرداز دولت میرحسین موسوی بود و متناسب با فضا و شرایط کشور در نماز جمعه مرتب دم از عدالت می زد، از مواضع دولت آقای میرحسین موسوی به شدت دفاع و اقتصاد دولتی را ترویج می کرد، حتی تسلط دولت بر همه امور را مورد تأیید قرار می داد که نشانه رویکرد چپ است اما آقای هاشمی با بیان این سخنان می خواست جریانات معتقد به گرایش چپ را تحت رهبری خودش در بیاورد. کما اینکه بعد از مدت کوتاهی که رئیس جمهور شد و فضا کاملا تغییر کرد، اویکی از سرسخت ترین و غیرمنصفانه ترین منتقد دولت دوران جنگ می شود. آقای هاشمی از این نوع چرخش ها بعدها نیز داشت. حالا با این اوصاف ما با کدام آقای هاشمی مواجه بودیم.
در نوع برخورد آقای هاشمی با عناصر نهضت آزادی و ملی مذهبی نیز توصیفات مختلفی بیان می شود. آقای موسوی خوئینی ها معتقد است «آقای هاشمی در زمان ریاستجمهوری خود ۵۰، ۶۰ نفره از ملی- مذهبیها را دستگیر کرد تا روی آنها را کم کند چون او آنها را مزاحم دوران ریاستجمهوری خود میدانست»، آیا این طور بود؟
بله، آقای هاشمی بعد از نامه تندی که آنها به او نوشتند، زمینه دستگیری آنها را فراهم کرد. به نظر من یکی از کارهای بسیار خبطی که آقای هاشمی انجام داد همین کار بود. آن زمان در نهضت آزادی چند گرایش وجود داشت، گروهی منتقدان جدی و گروهی حامی جدی آقای بازرگان بودند. متأسفانه بر اثر آن دستگیری این دو گروه با هم متحد و یکپارچه شدند. تعبیر آقای موسوی خوئینی ها درست است، آقای هاشمی این کار را کرد تا آنها را سرجای شان بنشاند. البته آقای هاشمی درباره سایرین هم متأسفانه همین گونه عمل کرد.
درباره موضع آقای هاشمی نسبت به تسخیر سفارت آمریکا نیز روایت ها متعدد است، بعضی می گویند «آقای هاشمی مخالف این اتفاق بود اما به احترام امام سکوت کرد» اما برخی دیگر با آقای موسوی خوئینی ها هم نظر هستند که می گوید «آقای هاشمی از زمان تسخیر سفارت تا فوت امام هیچ سخنرانی و مصاحبهای در مخالفت با این کار نکرد اما یک مرتبه تغییر نظر داد»، به نظر شما کدام روایت درست است؟
آقای هاشمی در خاطراتش می گوید اول با تسخیر سفارت آمریکا مخالف بودم اما امام ما را در مقابل یک عمل انجام شده قرار داد. در واقع می گوید «ما مجبور به حمایت از تسخیر سفارت آمریکا شدیم».
آقای موسویخوئینیها میگوید «آن هشدار آقای هاشمیرفسنجانی از تریبون نمازجمعه یک هفته قبل از برگزاری انتخابات دوم خرداد ۷۶ درباره احتمال تقلب، پاسخ به نگرانی طرفداران آقای ناطق بود اما عملا این هشدار به نفع آقای خاتمی تمام شده است». آیا این ادعا را درست می دانید؟
تردیدی نیست که آقای ناطقنوری کاندیدای مورد حمایت آقای هاشمی بود و به او رأی داد اما معتقدم آقای هاشمی خیلی دغدغه ای درباره مسئله تقلب نداشت و منظور در آن خطبه نه آقای ناطق بود و نه آقای خاتمی. در واقع آقای هاشمی می خواست با طرح این موضوع برای خودش مقبولیت اجتماعی ایجاد کند و افکار عمومی این مسئله را به عنوان یک نقطه قوت برای او منظور کند.
نکته دیگری که آقای موسویخویینیها بیان می کند این است که «آقای هاشمی معتقد بود کار باید راه بیفتد، ولو خلاف قانون باشد».
این انتقاد درستی است. آقای هاشمی شخصیتی عملگرا داشت و اگر به جمع بندی می رسید که کاری را انجام دهد، برای تحقق آن هیچ چیزی حتی قانون و اصول را مانع خود نمی دید.