- علی زمانیان / منبع: کانال تلگرامی تحلیل زمانه
وضع کشور، شبیه کودک بیماری شده است که درد میکشد، اما بیماریاش را یا انکار میکند و یا کم اهمیت نشان میدهد. او در نهانِ خود میداند که رو به ضعف و فرسودگی است و دائما اوضاعش خرابتر میشود.
بیقرار است و به خاطر تب و درد و ضعف، از همگان شاکی است که برای او کاری نمیکنند، اما همین که والدینش میخواهند او را نزد پزشک ببرند، به علت ترس و هراس، از رفتن نزد پزشک امتناع میکند.
درست مثل وقتی است که شخصی به علت دیابت شدید، ساق پایش زخم و عفونی شده است؛ زخمی بزرگ و چارهناپذیر که جز قطع عضو، راهی نمانده است؛ اما بیمار، تن به جراحی و قطع پا نمیدهد؛ جراحی نمیکند اما انتظار سلامت و بهبود دارد.
او می خواهد حالش خوب شود، اما تن به هیچ مداوایی نمیدهد، دارو مصرف نمیکند، اجازهی تزریق نمیدهد، جراحی نمیکند و با این همه، انتظار دارد بهبود یابد.
چنین شخصی، بیماریاش را جدی نمیداند و میخواهد با یک لیوان چای و نبات، موضوع را فیصله بخشد.
به راستی که وقتی بیمار اجازهی طبابت نمیدهد، از طبیبان چه کاری برمیآید؟ کسی باید به بیمار تفهیم کند که وضع دارد وخیمتر میشود و شرایط رو به ویرانی گذاشته است؛ و تفهیم کند درمان جدی و علمی لازم دارد و از چای و نبات، کاری برنمیآید.
برای بهبودی بیمار، لازم است چند گام زده شود؛ مسیری که اگر پیموده نشود، درد و رنجی کاهش نخواهد یافت؛ زخمها التیام نمی یابد و عفونت به هر کجا سرایت میکند.
گامها چنیناند:
❗️۱. گام اول آن است که بیمار بپذیرد بیمار است و نیاز به مراجعه به طبیب دارد. بپذیرد که بیماری اش با مداوای سرپایی و یا به خودیِ خود معالجه نخواهد شد. باید بپذیرد با دست کم گرفتن و یا ندیدن بیماری، چیزی حل نمیشود.
❗️۲. گام دوم آن است که بیمار، این نکته را دریابد که هر چه بگذرد اوضاعش وخیمتر و شرایطش سخت میشود. دریابد که هر تعللی، زخمش را عمیقتر، دردش را افزونتر و بهبودی اش را دشوارتر میکند؛ تا جایی که ممکن است دیگر از طبیبان کاری ساخته نباشد.
❗️۳. گام سوم برای بهبودی آن است که بیمار، روند طبابت و الزامات و مقتضیات آن را قبول کند؛ بپذیرد که پروسهی درمان با همهی مشقات و دردهایش ضرورتی اجتنابناپذیر است و باید تحمل کند.
❗️۴. گام چهارم آن است که به جای طبیب تصمیم نگیرد؛ به پزشکِ معالج اعتماد کند و خود را به او بسپارد؛ تخصص را در درمانش راه دهد و از طب سنتی بگذرد.
❗️۵. گام پنجم آن است که کل پروژهی طبابت را با تمامیتش بپذیرد؛ یعنی هر آن چه طبیبان لازم میدانند، بیمار آن را تماما انجام دهد؛ نقص روند طبابت و اختلال در پروسهی درمان، اگر بهبودی را ناممکن نکند، دست کم طولانی اش میسازد.
همچنان که از دید “مارتین بوبر”، هستیِ انسان رشتهای از مواجهههاست.
یک نظام سیاسی نیز مستمرا ناچار از مواجهه با مصیبتها و اشکالات درونیاش است که اگر آن ها نادیده بگیرد، توانایی حل مسئله و ایستادگی در برابر تندباد رخدادها را از دست خواهد داد؛ مواجهاتی که بر گفتوگوی دائمی استوار است؛ گفتوگو با خود و با دیگران؛ تا در فرایند رابطهای نقادانه، به بیماریهایش و آن هم درست به موقع آگاهی یابد.
مهمترین مواجهه، رویارویی با درد و بیماری است؛ با رنجهایی است که زیر پوستِ دقایق شهر در جریان است.
وقتی همه جای جامعه و سیاست، درد میکند، این یعنی نشانهای است بسیار گویا از این که حاکمان یا بیماری را به موقع متوجه نشدهاند و یا به موقع به درمانش نکوشیدهاند.