✍️ زهرا داستانی
نزدیک به یک دهه است که زنگ خطر ریزش طبقات در جامعه ایران به صدا درآمده و حالا در سال پایانی دهه، آمارها حکایت از تجزیه طبقه متوسط دارد،گزارشهایی از کاهش قدرت خرید دهک بالای جامعه و کاهش محدود فاصله طبقاتی نیز به چشم میخورد. با این حال اما حذف طبقه متوسط با رسیدن دلار به مرز 22 هزار تومان همچنان ادامه دارد. اتفاقی که تبعات اجتماعی جبرانناپذیری را دربر خواهد داشت و جامعهشناسان آن را در شکلگیری دوباره جنبشهای اجتماعی و افزایش خشونت در جامعه درپی ناامیدی به آینده تعبیر میکنند.
اغلب طبقه متوسط را به عنوان نقطه تعادلبخش جامعه میشناسند وحتی کارل مارکس که با نگاه خاصش به طبقه کارگر معروف است و این طبقه را محملی برای تحول خواهی و آرزوهای خود میداند اما ساکنان طبقه متوسط را نیروی محرک مدرنیزاسیون هر جامعه معرفی میکند. طبقه متوسط در ایران نیز همواره نقشهای مهمی در تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایفا کرده است؛ از انقلاب مشروطه گرفته تا انقلاب اسلامی. اما طبقه متوسط در ایران امروز عاملیت خود را از دست داده و هر روز انزوای جدیدی به خود میگیرد. طبقه متوسط در ایران امروز اگر چه در معرض آگاهیهای فزونتری نسبت به گذشته است اما دیگر سیاستورزی نمیکند. گویی این طبقه برای تغییر و اصلاح دیگر انگیزهای ندارد.
سیدجواد میری مینق، عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اینگونه پاسخ داده است: «کشور از ماههای پایانی سال گذشته دچار بحران عظیم قرن شده که فقط ایران را مورد تلاطم قرار نداده است بلکه کره زمین ماهها است که معلق است و هر کسی به گونهای افقی پیش روی خود ترسیم میکند. در وضعیتی در جهان قرار داریم که دولتها چشمانداز روشنی برای آینده نمیبینند. در این وضعیت ایران و مخصوصا دولت آقای روحانی از آبان ماه 98 دچار اعتمادریزی ملی نسبت به خود شده است. درست است که عدم اعتماد سطوح گستردهتری را فراگرفته اما دولت با شیوه های مدیریت بحرانها اعتماد عمومی را از دست داده است. بنابراین دولت تلاش میکند که با گفتار درمانی به گونهای این تصویر را به جامعه بدهد که دولت کماکان حافظ منافع ملت است و اینگونه پایگاه اجتماعی خود را حفظ کند. ولی واقعیت این است که فروریزش طبقات متوسط چالش جدیدی است که تبعات بسیاری برای نظام به وجود خواهد آورد.»
او در ادامه میگوید: «اساسا دورنما و تعریفی از بینش اقتصادی یا مدیریت معیشت زندگی ایرانیها در تفکر دولت وجود ندارد و این خود باعث شده که اساسا در چنین وضعیتی شرکتها، کارخانهها، بیزینسهای کوچک، فرهنگیان، معلمان، اساتید، مردم عادی، اقشار ضعیف جامعه، حاشیهنشینها، کسانی که درآمدهای بسیار ناچیزی دارند و البته ساکنان مناطق محروم هر روز بیشتر از روز پیش تحلیل میروند. مجموع اینها نشان میدهد که دولت بیلان کار و اساسا تعریف درستی از اقتصاد نداشته و دوگانههایی مثل اصلاحطلب و اصولگرا کاملا رنگ باختهاند. این دوگانگی خود را در انتخابات مجلس یازدهم نشان داده که به نوعی حکایت از آن دارد که مردم تقدیرگرایانه یا جبرگرایانه خود را به موجی سپردند که سرنوشت آنها را مشخص کنند، چراکه به این باور رسیدهاند که عملا مجلس کاری نمیتواند انجام دهد چراکه در راس امور نیست.»
«با نگاهی به آمارهای بانک جهانی و سازمانهای بینالمللی میتوان دریافت که میلیونها نفر در جهان درپی شیوع این بیماری از کار بیکار شدهاند. بنابراین این وضعیت به خودی خود بحرانزا است. حالا این بحران در کشور سوئد به گونهای ترجمان اجتماعی پیدا میکند و در کشوری مثل ایران که منابع نفتی و مالیش تحت تحریمهای شدید بینالمللی قرار گرفته و در داخل هم اجماع نخبگانی و کلان درمورد مسائلی که به منافع مردم ایران و مسلحت عمومی جامعه ایرانی است، وجود ندارد باعث شده تا دورنمای خطرناکی برای ایران به وجود آید.»
دورنمای خطرناکی که با وجود حس استغنایی که مسئولان کشور وجود دارد و نمیخواهند تغییری در رویه مدیریت خود ایجاد کنند، خطرناکتر جلوه میکند. اجماعی که به گفته این عضو هیئت علمی سبب میشود تا ورود افراد متخصص و تازه وارد برای بهبود وضعیت به امری مضمون بدل شود. میری با اشاره به وضعیت حاکم در وزارت علوم میگوید: « اساسا اجماعی وجود دارد که دایره مدیریتی در وزارت علوم دائما در یک چرخ بچرخد و افراد خیلی سخت از پستهای مدیریتی منفصل شوند. یک مدیر همیشه باید مدیر بماند.
او اما تنها راه حل بحرانهای پیش روی ناشی از حذف طبقات و شکاف طبقاتی در ایران را اجتماع نخبگان و اجماع نیروهای موثر در جامعه میداند و میگوید: «ما باید در کوتاه مدت بتوانیم برنامهای را تعریف کنیم که در این برنامه نوعی نرمالسازی با کشورهای منطقه داشته باشیم و در سطح جهانی به یک توازن برسیم./ابتکار