در بین این همه کشور تنها مملکتی هستیم که نزدیک به نیم قرن با تورم دورقمی زندگی کردهایم، باید بپذیریم راه مقابله با تورم تعزیرات نیست که اگر بود تا الان پاسخ داده بود. تا این واقعیت و تلاشهای شکستخورده برای مهار تورم در 45 سال گذشته را نپذیریم، دیگر راهکارها مانند استقلال بانک مرکزی را بهصورت جدی دنبال نمیکنیم.
باید بپذیریم که حمایت تعرفهای برای حمایت از صنعت خودرو سبب شده که این نوزاد متولد 50 سال قبل همچنان نتواند روی پای خود بایستد. باید بپذیریم حمایت از کشاورزان با آب و نهاده ارزان و در مقابل حمایت از شهرنشینان با قیمتگذاری کالاهای اساسی و سوخت، نه به بهبود پایدار وضعیت معیشت روستاییان منتج شده و نه شهرنشینان؛ و در مقابل منابع زیرزمینی کشور را که در تعادل چند هزار ساله بودند در کمتر از سه دهه به آستانه نابودی کشانده است. باید بپذیریم استقلال را به غلط به خودکفایی در اقتصاد و تقابل در سیاست خارجی معنا کردیم که اگر این تفسیر صحیح بود هم اکنون در وضعیتی نبودیم که به یکی از بزرگترین شرکتهای نفت جهان تکلیف کنند محصول خود را به چه میزان و به چه کسی بفروش.
اینها بخشی از مهمترین شکستهای ما در عرصه اقتصاد است و لازم است بهجای پنهان کردن آنها این تجربیات تلخ را ارج نهیم و ارزشمند بداریم که نه تنها آنها را تکرار نکنیم، بلکه گامی در جهت اصلاح آنها برداریم. لازم است بپذیریم پنهان کردن ضعفها به نتیجه مثبتی نمیرسد و خوب است که با یادگیری از دیگر مردمان و تجربیات و دستاوردهای آنها، این رویه را متحول کنیم.
اما متاسفانه جای آنکه در چهره و کلام مسئولین نشانه ای از شرمندگی و تلاش برای بهبود این اوضاع باشد هر روز شاهد بهانه گییری های عجیب هم هستیم
در واقع در بسیاری از اخباری که از سوی چهرهها و شخصیتهای سیاسی در ایران امروز مشاهده میشود، همواره حجم وسیعی از توقعات و انتظارات از عموم جامعه مطرح میشود. بهگونهای که گاه تصور میشود، مردم بیش از مسئولان در بروز و وجود برخی پدیدههای نامیمون و ایجاد موانع توسعه متوازن کشور دارای مسئولیت هستند.
گویی مردم بهگونهای منتزع از کلیت نظام و حاکمیت در بستری امن و آرام و برخوردار از همه امکانات و فرصتها زیست میکنند و حالا نوبت آنها است که در رفع مشکلات و تلاش برای توسعه کشور نقش خود را ایفا کنند.
انتظاری که اگر نه گزاف که حداقل برای مردم ایران ـ به ویژه طی ۴۰ سال گذشته ـ بسیار بزرگ و غیرقابل باور است. شاید لازم باشد تا بار دیگر نکاتی، این بار نه برای مردم که برای مسئولان بازخوانی شود تا دریابند که سهم کدام یک در بروز شرایط فعلی بیش از دیگری است
چنانچه هر ناظر منصف و پژوهشگر اندیشمندی، تاریخ ۴۰ ساله انقلاب اسلامی را از این منظر مورد مطالعه و دقتنظر قرار دهد، به نتیجهای روشن خواهد رسید. این مطالعات به طور قطع نشان خواهد داد که اگر مردم بیش از حاکمیت به سهم و وظیفه خود عمل نکرده باشد، حتما عملکرد آنها کمتر از کلیت حاکمیت نبوده است.
گواه این مدعا را میتوان بر در و دیوار خیابانها و کوچههای سراسر کشور دید و مشاهده کرد. تابلوهایی که نام شهدا را در خود جای دادهاند. شهدایی که همه از فرزندان این مرز و بوم بودند و پیش از آنکه نام شهید به خود بگیرند برادر، فرزند، همسر و پدر کس و کسانی بودند؛ یا در آسایشگاههای نگهداری جانبازان، رد و نشانی دیگر از ایفای نقش مردمی در حفظ و پاسداشت و حرمت نظام برآمده از مردمیترین انقلاب جهان در قرن بیستم را میتوان دید
موضوع فقط همین ایثارها و فداکاریها هم نیست. تشکلهای غیردولتی فراوانی که در حوزههای آسیبهای اجتماعی، حمایت از کودکان و ایتام، توجه به خانوادههای بدسرپرست و بیسرپرست، حفاظت از محیطزیست و… فعالیت میکنند، همه نشان از همین اهتمام و توجه عمومی به مسائل ملی دارد.
حضور سیاسی مردم در عرصههای انتخاباتی و اعلام موضع شفاف آنها ـ برخلاف چهرهها و شخصیتهای سیاسی ـ هم از دیگر نمودهای مواجهه فعالانه و همدلانه مردم با حاکمیت بوده و هست.
دیگر از این مردم که این روزها از بروز شرایط نامساعد اقتصادی ـ معیشتی به تنگ آمدهاند چه انتظاری میتوان داشت؟ چرا دولتمردان و مسئولان کلان کشور باید بار دیگر آنها را مخاطب دعواها و مدعاهای خود قرار بدهند و بار دیگر از آنها انتظار داشته باشند؟
جالب آنکه بسیاری از رسانهها و خبرگزاریهای وابسته به پیکره حاکمیت هم دانسته یا نادانسته در تنور ناامیدسازی مردم میدمند. هر مسئله بزرگ و کوچکی به بهانهای برای ناامید کردن مردم از دولت یا مجلس تبدیل میشود. صدا و سیما در برنامههای متعدد سعی میکند دولت را ناکارآمد جلوه دهد. در مقابل دولت هم از دستهای پشت پرده و حمایتهای خارج از عرف میگوید. مجموع اینها فضا را به شدت برای ناظر بیرونی ـ که همانا مردم هستند ـ غبارآلود و تار کرده است. فضایی تار که با مشکلات معیشتی، ناامیدی از آینده و تبلیغات وسیع دشمنان و رسانههای بیگانه گره خورده است.
در چنین اتمسفری باز هم برخی مسئولان به صراحت از انتظاراتشان از مردم میگویند. از نقش مردم در بروز شرایط فعلی و توصیههایی بیقواره و بیسلیقه به مردم دارند که در آن بار دیگر از بایدها و نبایدها میگوید. این نوشتار بنا ندارد تا تصویری ایدهآل، انتزاعی و غیرواقعی از مردم ارائه دهد. تصویری که در آن مردم هیچ نقشی در بروز شرایط نامساعد فعلی ندارند. اما انصاف نیست اگر این نقش را همسنگ با نهادهای حاکمیتی تصویر کرد.
مجموع عوامل و متغیرهای موجود در فضای اجتماعی ایران نشان میدهد مردم بسیار بیش از حاکمان نقش خود را برای حفظ وضع موجود و جلوگیری از تهدید کشور ایفا کردهاند. مردمی که در هیچیک از عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دیپلماتیک حاکمان خود را تنها نگذاشتهاند و هرچه در توانشان بوده برای حراست از کشور به خرج دادهاند.
حال حداقل انتظار این است تا دیگر این مردم مخاطب مطالبات و خواستههای حاکمان نباشند چراکه این مردم خسته از شرایط موجود، بیش از هر چیز به امید ـ آن هم امیدی از جنس واقعیت و اقدام و عمل ـ نیاز دارند. مردم ایران از اتهام
زنیها، برملا ساختنها، گروکشیهای سیاسی و بیتوجهی به منافع ملی به تنگ آمدهاند. بر مسئولان و مدیران و حاکمان کشور است تا فارغ از تمام این مجادلات چارهای برای بهروزی و ساختن آیندهای روشن برای این مردم بیندیشند.