حادثه واژگونی اتوبوس حامل دانشجویان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات اگر در کشوری چون ژاپن رخ داده بود می توانست به استعفای بلند پایه ترین مقام این کشور منجر شود. اما در کشور ما نه تنها مسئولین اصلی چون ریاست دانشگاه آزاد، یا ریاست دانشگاه علوم و تحقیقات و یا رئیس فعلی شورای شهر که زمانی معاون عمرانی دانشگاه آزاد بود استعفا نمی دهند بلکه طلبکار هستند و با فرافکنی علت چنین فاجعه ای را مسئول پایین رده می دانند.
آقای ولایتی که به ابوالمشاغل معروف است، به حدی از مرگ و یا سوقصد می ترسد که با ۶ محافظ به دیدار دانش جویان مجروح می رود. خیلی دردناک و فاجعه است وقتی می بینیم که “جان” چقدر برای این مقام اهمیت دارد، اما ذره ای جان مردم و دانشجویی که با هزار بدبختی و امید در حال گذراندن تحصیلات تکمیلی خود بود، برایشان اهمیت ندارد.
تمام دار و ندار اینها از همین دانشجویان هست، قطعا ثروت بسیار زیاد دانشگاه آزاد سبب میشود چشم مسئولین کور شود؛ آنها نیک می دانند که رفتن از دانشگاه به معنای از دست دادن ثروت کلان این دانشگاه است پس با هر ترفند و حیله ای در این مقام می مانند؛ حال یک دانشجو کشته شود و یا هزار دانشجو. یا ریاست دانشگاه واحد علوم و تحقیقات که محکم به این پست چسبیده نه تنها عذر خواهی نمی کند و استفعا نمی دهد،بلکه حتی می خواهد دانشجوی دیگری را نیز با ماشین خود زیر بگیرد.
یا آقای محسن هاشمی که زمانی معاون عمرانی دانشگاه آزاد بود الان باید به پای میز محاکمه کشیده شود که چرا وقتی مسئول بود، ایمن ترین راه را نساخت. اتوبوس یک وسیله است امکان دارد در حین مسیر نقص فنی پیدا کند و یا امکان دارد اتفاقی برای راننده رخ دهد. این اتفاقات در مسیر رانندگی طبیعی است. اما نساختن گارد ریل و یا تله کابین در مسیر های خطرناک دیگر هیچ توجیهی ندارد.
از این دردناک تر قصه ی پخش فیلم صحنه دار در شبکه کیش و متعاقب آن اخراج مسئولین صدا و سیمای مرکز کیش. تنها حکومت های ایدئولوژیک چنین با سراسیمگی دست به چنین اقدامی می زنند. حکومتی که حجاب و پوشش و عفاف ظاهری و یا در یک کلمه “فرم” برایش معنا و اهمیت بسیار بیشتری از عفت باطنی، و محتوا داشته باشد، نمی تواند تحمل کند که روزی این فرم به هم بریزد.
اگر انسانی سعی کند این فرم را از بین ببرد و این به اصطلاح ساختار را بشکند، باید سختترین شکنجه ها را تحمل کند.
حکومت جمهوری اسلامی از ابتدا راهی را انتخاب کرد که نمی داند انتهایش به کجا ختم می شود. راه اجبار زنان به پوشیدن حجاب و اجبار دانش آموزان به نماز خواندن در مدارس، یا راه ممنوعیت نوشیدن مشروبات الکلی.
از طرف دیگر، اگر کسی دزدی و غارت و اختلاس و رانت خواری کرد به شرط وصل بودن به بدنه حکومت از هفت دولت آزاد است. حالا در واقع نتیجه این اجبار چه چیز بوده است: دختران خیابان انقلاب، دلزدگی جوانان از دین، اقدام به بار آوردن مشروبات الکلی در منازل و بعضا ترکیب کردن آنها با مواد خطرناک و در نهایت فساد افسار گسیخته در جامعه.
راه و راز بقای حکومت ها نه اجبار بلکه آزادی است. اگر نگاه حکومتی، نگاه ارباب و رعیتی باشد، و یا نگاه برحق بودن و بی حق بودن و یا نگاه طلبکار بودن و بدهکار بودن، این چنین حکومتی محکوم به فروپاشی است؛ حالا دیر و یا زود. متاسفانه نگاه حاکمیت به مردم نگاه طلبکار به بدهکار است. گویی مردم به این حکومت بدهکارند و چون بدهکارند هیچ حقی ندارند. وگرنه مردم طلبکار در یک جامعه آزاد مثل فرانسه به راحتی می توانند بدون توسل به خشونت، دولتی را ساقط کنند.
این نگاه ارباب و رعیتی مختص حکومت های ایدئولوژیک است. حکومت هایی که به هر طریق ممکن سعی در به کرسی نشاندن ایدئولوژی خود دارند. ایدئولوژی جمهوری اسلامی نیز شیعه گری و تحمیل یک قرائت خاص از فقه شیعه به مردم با ترکیب کردن آن با سیاست.
ایدئولوژی ای که سعی بر سیطره بر خاورمیانه دارد؛ حالا برای این سیطره حاضر است آزادی و امنیت و رفاه مردمش را فدای این سلطه گری خود کند. اگر این خطه از جغرافیای زمین، نفتی و گازی دارد، این منابع از آن مردم هستند نه دولت، اما در کشوری غیردموکراتیک مثل ایران دولت چونان غولی بی شاخ و دم بر این خاک چنبره زده است. دولت صاحب مطلق تمام منابع است و هیچ کسی حق هیچ گونه اعتراضی ندارد، و اگر حادثه ای چون آتش گرفتن دانش آموزان سیستانی به علت نبود امکانات اولیه، این امری قضا و قدری است و کسی حق اعتراض ندارد.
از طرف دیگر، اگر حاکمیت کشتی کشتی ثروت این خاک را به کشورهای اطراف ببرد نیز کسی حق هیچ گونه اعتراضی ندارد.
این نگاه صرفا یک نگاه دیکتاتوری است که می گوید هر چه من می گویم همان درست است و هر چه تو می گویی غلط و ناروا. در چنین وضعیتی مردم آستانه تحملی دارند و به محض فروکش کردن این آستانه، دیگر با هیچ اسلحه و فریبی انتخاباتی نمی توان این مردم خشمگین را بر انگیخت که به این نظام مجدد آری بگویند. وقتی مردم ببیند جانشان بی ارزش است، وقتی ببینند که ثروتشان خرج دیگری می شود، وقتی ببینند که رئیس و مسئول و قاضی خودش دزد، قاچاق چی و بی داد گر است، دیگر نمی توانند صبر کنند تا کسی آنها را با ” تکراری کردنی” دیگر بر آن دارد که به این نظام بله بگویند.
درست در چنین موقعیتی نشانه های شورش و نافرمانی مدنی و در نهایت انقلاب آشکار می شود. انقلاب در طول یک فرایند بلند مدت رخ نمی دهند، انقلاب فرایندی صرفا آگاهانه هم نیست. به عبارت دیگر، مردم انقلاب نمی کنند، انقلاب ففط رخ می دهد. در کوتاه ترین زمان ممکن این پدیده گویی جبری چونات سیلی عظیم دودمان یک حکومت را بر باد می دهد.
تاریخ نشان داده است که رژیم هایی که به اصلاحات نه گفتند و یا خیلی دیر به اصلاحات روی آوردند، با خشونت بسیار زیاد فرو پاشیدند. رژیم جمهوری اسلامی هیچ وقت روی خوشی به اصلاحات نشان نداده است، از اصلاح گری چون مهندس بازرگان بگیر تا شیخ اصلاحات کروبی و حتی خود حسن روحانی. حال چگونه حکومتی که این چنین با اصلاحات سر ناسازگاری دارد، می تواند دوام بیاورد؟ اسن حکومت هم در های کشور را به روی اقتصاد جهانی می بندد و هم خود در فساد غرق است، کدام منطق می پذیرد که چنین حکومتی تا ابدالاباد دوام می آورد؟