فیاض زاهد
هر روز که میگذرد، بر خود درود میفرستم که نهتنها در انتخابات اخیر مجلس شرکت نکردم؛ بلکه آن جمله ماندگار را نوشتم. آری خودم را تمجید میکنم که نوشته بودم: “زمانه ما نیست!”.
سال ۲۰۰۸ بود گویا. یک ماهی در پاریس بودم. همراه و معاشر احسان نراقی. هتل من نبش کوچهای بود که خانه او قرار داشت. گمانم کوچه امیل زولا بود. خالق ژرمینال و شکست.
روزی قدمزنان رفتیم سنت ژرمن و گشتی هم در سوربون زدیم. خاطرهای نقل کرد. گفت در جنبشدانشجویی به سال ۱۹۶۸ دانشکده حقوق پاتوق دانشجوها و معترضین بود. شب دانشجوها از ژان پل سارتر، بزرگترین روشنفکر قرن بیستم، برای سخنرانی دعوت کرده بودند. قبل از انکه پشت تریبون برود، مجری که یکی از دانشجوها بود برگهای به دستش داده بود به این مضمون: “لطفا کوتاه سخن بگویید!”.
شب که پیش معشوقهاش سیمون دوبوار که خود قطعا یکی از غولهای قرن بیستم بود، رفته بود؛ جمله شاهکاری گفته بود: دوره ما تموم شده. امشب دانشجویی به من گفت کوتاه حرف بزن!
این خاطره به ۱۹۶۸ مربوط است و او تا پایان قرن بیستم یکی از بزرگترین روشنفکران جهان بود. کاش ما هم بفهمیم دوران ما تمام شده است. کاش مقامات ما هم این حقیقت را دریابند که هرکه را دورانی است.
هر روز که بیدار میشوم، چونان بیماری کمجان و کمرمق که کورسوی امیدهایش را از دست میدهد، در حال احتضار هستم. از دستان ما خلایق که گویا کاری ساخته نیست. کاش اجنه! به داد ما برسند.
یاد دکتر مهدی کیوان بخیر! گفته بود کار از دعا و درمان گذشته، باید به جادو و جنبل متوسل شد!
در میانه روزگاری که هر روز خبرهای بد و منفی رمقهایمان را میگیرد، آقایان از ترس تندروها ورود پزشکان بدون مرز را هم منتفی کردهاند! تا مبادا دیوار ضخیمی که به دورمان میکشند، ترک بردارد.