✍️نصرت الله محمودزاده
دوستان خواستند از پدران جنگ بنویسم.
تبریک به پدرانی که؛
دست ندارند تا که به دستبوسشان برویم؛ دستشان در فکه جا ماند.
پا ندارند تا با گلاب بشوییم؛ پایی که در میدان مین والفجرها چند تکه شد.
صورت پرچین و چروکشان جای بوسیدن ندارد؛ آن چهره زیبا که قربانی گاز خردل مجنون شد.
پرونده شنواییشان با موشک فاو بسته شد.
بیناییشان در دود و باروت شلمچه محو شد.
این پدران هنوز در خلوت خود میگریند؛
پس گاه بهعمد، تنهایشان بگذارید بلکه با گریستن از نامردمیهای روزگار سبک شوند.
دیگر قصه فتح خرمشهر را برایشان نخوانید تا آلزایمر آنها پیشروی کند و ندانند که چرا در سیاست خارجی، ظریف از کاخ سفید مانده و قالیباف از کاخ کرملین رانده شد.
نگذارید بفهمند چرا مجلس بودجه ۱۴۰۰ را با «معیشتمحوری» مشغول تقسیم عادلانه فقر است و دولت آینده را با ساختار «کمیته امداد» طراحی کردند.
نگویید که دوباره قرار است طراحان اقتصاد معیشتی، این طرح مرموز جوشیده از دولت احمدینژاد، به جان مردم بیافتند.
نگویید که تعداد پدران زیر خط فقر به چند میلیون رسیده تا که بیش از این شرمنده این کهنهسربازان فراموش شده نشویم.
با این وجود؛ این پدران هنوز معرفت دارند که گرسنه سر بر بالین بگذارند، اما از اعتبار فرماندهی خود در جنگ اختلاس نکنند.
رنج دوران میکشند، اما دریغ از سهمخواهی.
باور کنید این پدران افسانه نیستند؛
ما فراموششان کردهایم.
وقت پانسمان زخم و تعویض کپسول اکسژن این پدران، با وقار و صبور باشید.
یک وقت احساساتی نشوید و نگویید؛ تا زمانی آرمانها مقدس خواهند ماند که ملت در زندگی خود احساس فخر و سربلندی کنند.
لطفا بگذارید این پدران شب ۱۳ رجب را با آرمان دفاع مقدس خود سر بر بالین بگذارند.
آیا لبخند تلخ این پدران، شیرین نیست؟
خدایا؛ ملت ما را شرمنده این پدران نکن.