یکی از اساسی ترین دردهای حوزه ی روانشناسی اجتماعی و نیز ساختار بندی جمعی ما ایرانیان آن است که من آن را «خستگی روانی مفرط » می نامم … خستگی روانی مفرط حالتی است که در آن فشارهای گوناگون چونان بر سطح فردی و سپس اجتماعی دست می یازد که جامعه را آرام آرام خالی از پتانسیل های اخلاقی و انسانی می کند و فراتر از یک جامعه ی به اصطلاح ماشینی ، آن را تبدیل به جامعه ی کاملاَ بی روح و بیگانه با تعالی می سازد .
خستگی روانی مفرط چنان انرژی ای از افراد می ستاند و چونان آنان را به گوشه ی رینگ زندگانی فردی و جمعی می کشاند که حاضرند برای فرار از آن و لحظه ای احساس شادابی — حتی کاذب — تقریباً هر هزینه ای بپردازند .
و در چنین جامعه ای است که پدیده ها نیز همچون افراد خالی از معنا می شوند چون اساساَ انسان است که به پدیده ها معنا میدهد و و قتی انسان خود خالی از معنا است ، نمی تواند پدیده های اطرافش را نیز دچار معنابخشی کند .
و اینجاست که پدیده ها بواسطه ی سوژه های انسانی دچار خستگی مفرط دچار ضد پدیده می شوند .
در جامعه ی ایران که خستگی مفرط روانی دیده می شود ، به تبعیت از مکانیسم گفته شده ، فاجعه ای چونان « حریق در پلاسکو » که اساساً پدیده ای فاجعه بار ، غمگنانه و به شدت دردآور است توسط عوامل انسانی به ضد خود بدل می شود و مردمان جامعه از چنین فضایی ، روزنه ای می جویند تا اندکی از دردهای حاد و مزمن روان خسته شان را مرهم دهند و جالب آنکه « حریق در پلاسکو » به مثابه نوعی برنامه ی سرگرمی در تلویزیون — مثلاً نود یا دورهمی — می شود که افراد در آنجا جمع می شوند و سلفی می گیرند و شایعه می سازند و بحث های الکی غیرکارکرد گرایانه می کنند و چند روزی عکس پروفایل صفحه های مجازیشان را ۱۲۵ سیاه می کنند !! تا چند روزی سرگرم شوند … فقط همین … و بعد از چند روز جامعه و مردمان خسته به دنبال سوژه ی دیگری برای رهانیدن کمینه ی خود از فشارهای کمی و کیفی هستند .
پلاسکوییسم در این نوشتار کوتاه ، نزد نگارنده به هر آن پدیده ای اطلاق می شود که کوتاه مدتی جامعه را سرگرم سازد و خود پدیده از بار عاطفی اصلی اش کاملاً خالی می شود .
پلاسکوییسم در جامعه ی ما می تواند مرگ یک سیاستمدار مشهور ؛ آتش گرفتن ساختمانی در پایتخت ؛ غرق شدن دختری دانشجو در فلان شهرستان در جلوی چشم همه ی آنانی که دارند از وی سلفی می گیرند ؛ مسابقه ی فوتبالی بین ایران و کشوری عربی و — یا حتی بین دو تیم رقیب داخلی — فحش های رکیک تماشاگران ؛ و یا انتخاباتی در پیش رو باشد .
واقعیت آن است برای یک جامعه ی خسته — شاید در ظاهر ادای ناراحتی ؛ همدردی یا خوشحالی درآورد — اما اساساَ پدیده ها کوتاه مدت ؛ بدون نقش بنیادین و صرفاً و صرفاً « پدیده » هستند برای عکسی کوتاه مدت در اینستاگرام ؛ فیس بوک یا تلگرام …
پلاسکوییسم یکی از خطرهای بنیان افکن هر جامعه ای است ، جایی که « انسانیت » ؛ « پاسداشت اخلاق » و « دیدن دردها و رنجها و آرزوهای دیگری » صرفاَ یک سرگرمی است و همچون سالن سینما ، مردمان می خواهند آنقدر جلو بروند تا پرده فقط و فقط در دیدرس آنان باشد تا ۲ ساعتی به اصطلاح خوش باشند هر چند آمبولانس برای عبور پشت سرشان ساعت ها معطل بماند !!؟؟؟