پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️رحیم قمیشی
جورج فلوید آمریکایی به دست پلیسی وحشی و نظامی بیعاطفه و ظالم در آن کشور کشته شد، در سرتاسر آمریکا موج تظاهرات شروع شد و نه تنها سیاهپوستان که بسیاری از سفیدپوستان هم با او و خانوادهاش همدردی و همراهی کردند.
صحنههای لذتبخشی پدید آمد که نظامهای زورگو بدانند در عصر انفجار اطلاعات هیچ عملی پنهان نمیماند و باید پاسخگوی تمام رفتارهایشان باشند.
رادیو و تلویزیون نظام ما هم که اتفاقات آمریکا همیشه در صدر اخبارش هست، پوشش کامل و مستقیمی از آنجا داشت و حماسههایی از مقاومت جورج فلوید پخش میکرد.
در همان اثنا مجرمی در یکی از شهرهای استان خراسان خودمان دستگیر میشود که قبل از رسیدن به بازداشتگاه جانش را از دست میدهد. و طبیعی بود نه رسانههای ایران، نه رسانههای امریکا، نه هیچ کجای دنیا به آن نپرداختند.
شاید جان هزاران ایرانی به اندازه جان یک فلوید امریکایی ارزش نداشت، همانطور که بعد از سقوط هواپیما و جان باختن ۱۷۶ دسته گل، همین را دیدیم، همانطور که با جان باختن دهها نفر در کرمان، جان باختن صدها نفر در آبان ۹۸، حوادث ۹۶، حوادث ۸۸ همین را دیده بودیم.
با دوستی قدیمی که امروز سرداری است دکتر و از هواداران دو آتشه نظام، بحث میکردم که مگر خون فلوید آمریکایی با خون آن مظلوم خراسانی فرقی داشت، که او اصلا خبری از پیگیریاش، خبری از عذرخواهی مسببانش، خبری از وعدهای برای مجازات عاملانش نشد.
جواب مهمی داد:
“تو اصلا توجه نداری، آنجا نظام باطل است و اینجا نظام برحق. ما حق نداریم اشکالات کوچک را در نظام برحقمان بزرگ کنیم”
استدلالی که میدانم بسیاری از همفکرانش قبول دارند. که در زمان امام علی (ع) هم گاه ظلمی میشده، در زمان پیامبر هم، و ما حق نداریم آن ظلمها را تعمیم بدهیم، ولی برای نظامهای باطل این حق را داریم.
موضوع تنها این بود که ما در هر حال حق هستیم، با وجود ظلمهایمان، آنها در هر حال باطل هستند، اگر حتی کارهای مثبت مهمی هم داشته باشند.
چند روز پیش شنیدیم یک زندانی که اتفاقا شاهد کتک خوردنهای مرحوم نوید افکاری برای اعترافگیری بوده و آن را رسما گزارش کرده بود در زندان کشته شد.
دوباره شنیدیم یک زندانی دیگر هم پس از او در زندان دیگری با ضربات باتوم کشته شد.
شنیدیم خروج از مرزهای زمینی برای مراسم اربعین بخاطر جلوگیری از انتشار کرونا اکیدا ممنوع است، اما بیشتر از صد هزار نفر، بسیاری بدون گذرنامه و بدون کارت واکسیناسیون با فشار و زور بالاخره رفتهاند. و حالا همه برمیگردند با موج جدیدی از کرونای نوع کربلا…
در کشوری که حقوق معلمانش، کارگرانش، بازنشستههایش کفاف زندگیشان را نمیدهد، صدها هزار نفر دو حقوق و سه حقوق و چند حقوق رسمی میگیرند، ۱۰ روز از شروع سال تحصیلی گذشته هنوز شبکه آموزش مجازی راه نیفتاده، اینترنتی برای دانشآموزان و معلمان اختصاص نیافته. کسانی که قصد شکایت از مسببان عدم ورود به موقع واکسن را داشتهاند دستگیر میشوند و هیچکس جرأت ندارد بپرسد چه زالوهایی از محل وارد نشدن واکسنهای معتبر خارجی به منافع شخصی رسیدند…
و صدها ظلم دیگری که تنها در همین چند وقت در نظام “بر حق” اقتاده!
هر چه فکر میکنم ما چوبهایی که میخوریم متاسفانه از همین بر حق بودنمان است.
آقایان! ما نمیخواهیم بر حق باشیم.
اگر این بر حق است، اگر این اسلامی است، اگر این حاکمیت با نظارت علمای دین است، چرا جوانهای ما از دین و از این کلمات دهان پر کن، “ضد استکباری، طرفداری از محرومین، مقدمه سازی ظهور امام زمان، ریشهکنی ظلم و فساد و تبعیض، عدالت اسلامی، حاکمیت الهی و…” زده نشوند؟
چرا تنفر نداشته باشند.
از ما و از انقلابمان و از بر حق بودنمان!
چرا نگویند ما حاکمیت غیر دینی را بیشتر دوست داریم.
چرا همه باید با یک پوشش دروغ زندگی کنیم…