✍️لیلا ابراهیمیان
طیف سنتی اصولگرایان مذاکره توسط خودی را مشروع میدانند اما غافل از اینکه جوانهای اصولگرا و تندروهای این طیف طور دیگری فکر میکنند.
«هر وقت مذاکرات توسط اصلاحطلبان صورت گرفته، ما خسارت دیدهایم»؛ «اگر مذاکرهکنندهها اصولگرا باشند، مذاکره اشکالی ندارد» این بخشی از گفته حمیدرضا ترقی، معاون بینالملل حزب موتلفه اسلامی در گفتوگو با سایت «جماران» است. یکهفته بعد از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و پیروزی «جو بایدن»، ترقی لیست شکست اصلاحطلبها را در مذاکرات ردیف کرده است: برجام، مذاکره در سعدآباد در ۲۰۰۳ و تعلیق فعالیتهای هستهای ایران، مذاکره بهزاد نبوی در بحث گروگانهای آمریکایی در ایران و اعتماد دکتر مصدق به آمریکا که نتیجه آن کودتای ۲۸ مرداد بود. او از این سیاهه شکست نتیجه گرفته «در مذاکرات طیفی که اصولا غربگرا هستند و به غرب خوشبیناند، زود اعتماد میکنند و نمیتوانند مذاکرهکنندههای خوبی برای کشور باشند و حقوق و منافع ملت را رعایت کنند.»
طیف سنتی اصولگرایان مذاکره توسط خودی را مشروع میدانند اما غافل از اینکه جوانهای اصولگرا و تندروهای این طیف طور دیگری فکر میکنند. قبلا هم حبیبالله عسگراولادی درباره حوادث سال ۱۳۸۸ میخواست جانب انصاف را نگه دارد. اما جوانترها علیه گذشته خود شوریدهاند: مذاکره را نادرست میدانند. برای همین یاسر جبرائیلی مینویسد: «آقای ترقی، فعال سیاسی اصولگرا گفته که مذاکره در صورت ضرورت به وسیله کسانی که بتوانند منافع ملت را حفظ کنند و نفوذناپذیر باشند، میتواند اتفاق بیفتد. نه جنگ خواهد شد نه دولت جوان انقلابی حزباللهی مذاکره خواهد کرد؛ جنگ نمیشود چون قدرتمند شدهایم، تحریم میشکند چون قدرتمند میشویم.»
جامعه امروز در یک نگاه
جامعه لحظهلحظه انتخابات آمریکا و شمارش آرای ایالتهای مختلف آن را رصد میکرد، تب و تاب نهایی شدن آرای الکترال را میدید و اثر این انتخابات را در بالا و پایین شدن قیمت ارز، طلا و سکه شاهد بود در بستری ابهامآلود که آیا با مستقر شدن دولت «جو بایدن» ممکن است ایران و آمریکا بخواهند آغازگر روندی متفاوت باشند؟
خیلیها معتقدند که کشور، امروز در نقطهای حساس ایستاده است و مذاکره میتواند یکی از انتخابهای «برد-برد» برای ایران باشد. امروز ما در نقطهای ایستادهایم که نسبت به آغاز مذاکرات غیرعلنی بین ایران و آمریکا در دولت محمود احمدینژاد در عمان تفاوتهای زیادی وجود دارد؛ تفاوتی که میتواند هم مثبت باشد و هم دشوار و این تفاوت در توافق برجام است. البته محمدجواد ظریف در گفتوگوی اخیر خود با روزنامه «ایران» درباره بازگشت به آن گفته که «میتواند فرآیندی ساده باشد اما برای دولت دموکرات بایدن هم میتواند سختیهایی به همراه داشته باشد.» شاید برای همین علیرغم شعار انتخاباتی «بازگشت به برجام» هنوز این اتفاق جز برنامههای اول بایدن نیست و او به همراهی کشورهای اروپایی نیاز دارد و البته بازگشت ایران به تعهدات برجامی خود.
خیلیها رفتن دونالد ترامپ را فرصتی بزرگ برای ایران میدانند که ایران بتواند در این فرصت سر میز مذاکره با آمریکا بنشیند؛ فرصتی که میتواند زمینهساز توسعه ملی در ایران و بازسازی اقتصاد در حال سقوط کشور باشد.
آنچه در روابط بینالمللی و سیاست خارجی مهم است اینکه دشمنی و دوستی ابدی نیست؛ شرایط حال تعیینگر این است که چه سیاستی برای برونرفت از بحران و ارتقای منزلت بینالمللی کشور باید در پیش گرفته شود. اگر دوستی و دشمنی همیشگی نیست، مذاکره با آمریکا هم قطعا برای پذیرش ادعاها و خواستههای آمریکا نیست؛ مذاکره برای تأمین امنیت ملی و منافع ملی کشور است. دولت مقتدر، مقتدرانه مذاکره میکند و مقتدرانه امتیاز میگیرد هم در مذاکره با دولت مخالف و دشمن خود و هم در مذاکره با دوست. هم در مذاکره و توافق 25 ساله با چین و هم در مذاکره با دولت آمریکا و آنچه امروز مهم است اینکه سیاستمدار باید سر بزنگاه صدای جامعه خود را بشنود؛ مردم در صف مرغ در ایام شیوع مرگبار ویروس کرونا، در زمان بالا و پایین شدن قیمت دلار، در روزهایی که مدام قیمت لبنیات بالا و پایین میشود، در زمانی که خبر قاچاق دارو را میشنوند و هر لحظهای که دغدغه نان دارند، میگویند «باید کاری جدی انجام داد».
آنچه ایران میتواند انجام دهد این است که با درک تاریخی از اختلاف خود و آمریکا برای مصالح امروز کشور تنشها را کاهش دهد. خیلی از دولتها از طریق دیپلماسی، فرصتهای بسیار باارزشی برای توسعه ملی کشور خود فراهم کردند و چین نمونه این کشورهاست که حالا پنجه در پنجه آمریکا انداخته است و آمریکا باید موقعیت و قدرت چین را به رسمیت بشناسد و چارهای جز این ندارد. سفیر ویتنام در ایران هم قبلا در گفتوگویی با روزنامه «شرق» جنگ ویتنام که آمریکا شاید معادل بودجه یک سال خود را صرف آن کرد، بیش از دو میلیون نفر کشته شد و بسیاری از مردم نیز به نیزارها پناه بردند، گفته است: «ما چیزی را فراموش نکردهایم. ما همهچیز را به خاطر داریم. ما میبخشیم اما فراموش نمیکنیم.» آنها منزلت امروز خود را مدیون قدرت دیپلماسی هستند، همان قدرتی که در ایران خیلیها میخواهند سرنوشت آن را به سرنوشت جناحهای سیاسی گرره زنند و به نظر میرسد حمیدرضا ترقی هم چنین کرده است. اما او فراموش کرده که مردم در دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ شعار دیگری میدادند: «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمامه ماجرا»؛ شعاری که پیام اصلی آن این است که مردم نه به اصلاحطلبان خوشبین هستند و نه به اصولگرایان اعتماد دارند؛ آنچه آنها میخواهند بهبود حال و روز زندگیشان است نه جدال ایدئولوژیها و دوئل قدرتمداران. اما ایران و آمریکا؛ دو کشوری که نمیخواهند با هم بجنگند و نمیتوانند با هم صلح کنند!
درنگی در امروز و دیروز
تاریخ خوب مال ماست و تاریخ بد مال رقیب؛ این همان چیزی است که خیلی از جناحهای سیاسی در مواجهه به تجربههای تاریخی میخواهند خود را بیآلایش نشان دهند و رقیب را پر از دلیل و مشکل؛ اصولگرایان هم چنین میکنند. آنها مدتهاست که انگشت اتهام به سوی حسن روحانی گرفتهاند و دولتش و او را مقصر همه حوادث تلخ کشور نشان میدهند همانطور که مجلس دهم را تازهکار و بیتجربه میدانستند. اما ای کاش چنین بود و این آرزوی خام واقعیت داشت. رویای آنها تعبیر میشد و مجلس یازدهم اصولگرا در کنار خود دولتی جهادی بر سر کار داشت و کشور را از این گرداب نجات میداد، اما تجربه چیز دیگری نشان میدهد. شاید خیلی از مردم پنجم تیر ۱۳۸۵که روزنامه کیهان تیتر زد «مردم کار را تمام کردند» را به خاطر دارند. غلامعلی حدادعادل، رئیس مجلس هفتم شورای اسلامی، همان شب اعلام نتایج انتخابات به دیدار احمدینژاد شتافت و کلید دفتر کار خود را در ساختمان قدیم مجلس در خیابان امام خمینی به رئیسجمهور منتخب داد تا کارهای ابتدایی تشکیل دولت نهم در آنجا صورت پذیرد. روزی که احمدینژاد به بهارستان رفت، حدادعادل دست در دست او در مجلس چرخید و هر دو به خبرنگاران لبخند زدند. احمدینژاد در مقابل رسانهها به صراحت گفت: «به عنوان یار کمکی به دوستانم در مجلس اضافه شده ام». بعدها خبرنگاری از حدادعادل پرسید: «گفته میشود که مجلس در مشت دولت است نه پشت دولت» و او در پاسخ گفته بود: «نه! ما پشت دولت هستیم». اما پایان این دوستی چنین شد که در واپسین روزهای مجلس هفتم کاسه صبر دوست احمدینژاد هم لبریز شد و حدادعادل در نامهای به مقام معظم رهبری، خواستار دخالت ایشان در مقابل رفتارهای احمدی نژاد شد و مدتی بعد فصلِ فصل فرا رسید و این بار کیهان تیتر زد «زنده باد کدام بهار!» شاید تنها چیزی که همصدایی مجلس هفتم و هشتم با دولت محمد احمدینژاد داشت نه همگرایی که واگرایی بود.
باید از تاریخ درس آموخت؛ تجمیع قدرت در دست یک گروه شاید به آن نتیجه مطلوب منجر نشود و در این میان باید آداب مذاکره کردن را بر سر بزنگاههای تاریخی آموخت. آنچه دو دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد بر سر روابط بینالمللی آورد این بود که وزیر امور خارجه در ماموریتی حکم عزل خود را دریافت کرد و دستاورد مذاکرهکننده ارشد ایرانی در پرونده هستهای، سعید جلیلی تقریبا چیزی جز بیشتر شدن محدودیتها و فشارها علیه ایران نبود. به روایت «ویلیام برنز» دیپلمات آمریکایی در کتاب خاطرات خود جلیلی به جاى اینکه در بالاى برگه بنویسد Paper Non (به معناى تفاهم شفاهى) نوشته بود paper None (به معنای هیچ کاغذى نیست). البته به زودى معلوم شد که همان عنوان اشتباه بیشتر برازنده آن کاغذ بوده است و آن رفتوآمدها نتیجهای تقریبا هیچ داشت.
و اما یک سخن کوتاه دیگر؛ تاریخ را وارونه نخوانیم؛ زمانی که بهزاد نبوی در دولت رجایی مسئولیت رسیدگی به پرونده گروگان آمریکایی در ایران را داشت، خطوط سیاسی نه «اصلاحطلب-اصولگرا» که خط امامی-لیبرال بود. اما داستان این بود که بعد از پایان ۴۴۴ روز در آخرین دقایق سیامدیماه ۱۳۵۸ مشکلات انتقال وجوه برطرف شد و اعلامیه الجزایر رسما مورد قبول ایران و آمریکا قرار گرفت؛ درست نیم ساعت بعد از آنکه رونالد ریگان رسما ریاست جمهوری آمریکا را عهدهدار شد، گروگانها آزاد شدند. مدتها بود که سفارت اشغال شده بود و دیپلماتها گروگان بودند اما ادامه بحرانِ گروگانگیری از چند ساعت پس از تسخیر، دیگر در دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نبود. امام خمینی معتقد بودند که بهترین راهحل آن است که تصمیمگیری درباره گروگانهای آمریکایی در ایران به عهده مجلس گذاشته شود؛ ایشان ۱۴ اسفند ۱۳۵۸ پیامی صادر کردند که در آن تشکیل کمیسیون بینالمللی تحقیق برای بررسی جنایات شاه و دخالتهای آمریکا در ایران را مورد موافقت قرار دادند و برای نخستین بار، حل و فصل نهایی مساله گروگانها را به مجلس شورای اسلامی که خرداد سال ۵۹ تشکیل شد، سپردند. تا اینکه سرانجام مجلس در نشست دهم مهرماه ۱۳۵۹ اعضای کمیسیون ویژه رسیدگی به مساله گروگانها را انتخاب کرد.آیتالله سیدعلی خامنهای، آیتالله محمد موسوی خوئینیها، آیتالله محمد یزدی، علیاکبر پرورش، سید محمد خامنهای، سید محمدکاظم موسوی بجنوردی و علیاکبر ناطق نوری به عضویت این کمیسیون در آمدند. مجلس در مصوبه خود تاکید کرد که اعضای این کمیسیون حق هیچگونه مذاکره مستقیم و یا غیرمستقیم با مقامات آمریکایی را ندارند.
آمریکا هم در نامهای از مجلس خواسته بود تا نسبت به آزادی گروگانها تصمیم بگیرد، مجلس نیز در پاسخ به نامه آمریکا نامهای تنظیم کرد و از دولت آمریکا خواست که متن نامه در رسانههای عمومی آمریکا منعکس شود وگرنه دلیل بر عدم حسن نیت آمریکاست. مجلس در ۱۱ آبان ۱۳۵۹ موضوع شرایط آزادی گروگانها را بررسی کرد. در این نشست پیشنهادهای زیادی مطرح شد، یکی از پیشنهادها این بود که “آمریکا متعهد شود، شبکههای رادیو تلویزیونی سراسر این کشور را به طور همزمان به مدت سه ساعت در اختیار دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهد و دولت ایران حق داشته باشد به هر نحوی که صلاح میداند، از این فرصت استفاده کند.” پیشنهادها دیگر این بود: «دولت آمریکا بهای نقض حقوق بشر ۳۶ میلیون ایرانی از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا به حال را محاسبه کند و بپردازد.» درنهایت امام خمینی روی چهار نکته تاکید کردند: «عدم دخالت سیاسی و نظامی آمریکا در ایران، آزادسازی سرمایههای ملت ایران، لغو تحریمهای اقتصادی و مالی علیه ایران و بازگرداندن اموال شاه معدوم»؛ مجلس هم روی این چهار شرط تاکید کرد. سرانجام یازدهم آبانماه ۱۳۵۹ چهار شرط پیشنهادی کمیسیون ویژه درباره گروگانهای آمریکایی به تصویب رسید. امام خمینی ضمن تأیید مصوبه مجلس، مسئولیت نگهداری گروگانها را به دولت واگذار کرد. دولت هم با تعیین بهزاد نبوی، مشاور امور اجرایی نخستوزیر در غیاب وزیر خارجه پیگیری مساله را آغاز کرد. مذاکره مستقیم با آمریکا ممنوع بود و که کار به دولت الجزایر که حافظ منافع ایران در آمریکا بود، سپرده شد.
و اما برجام؛ همان که مخالفان داخلیاش آن را بیثمر میخوانند و ترقی هم چنین قلمداد میکند و دونالد ترامپ هم آن را «بدترین توافق تاریخ آمریکا» مینامید و از باراک اوباما و تیم مذاکرهکنندهاش انتقاد میکرد. ولی موافقان برجام معتقدند اگر رقیب اجازه میداد و بهانه دست دشمن نمیداد و بهانهتراشی نمیکرد شاید امروز این توافق سرنوشت بهتری داشت؛ شاید این همان نکتهای است که ترقی همه به نوعی به آن اذعان دارد که اگر اصولگریان مذاکره میکردند سرنوشت بهتری داشت و سنگاندازی نمیکردند. او حتما همه تلاشهای نمایندگان عضو جبهه پایداری در مجلس نهم که به «دلواپسان» معروف بودند را به خاطر دارد. اما به نظر میرسد منتقدان تفاوت سیاسی داخلی با سیاست خارجی را یکبار دیگر باید مرور کنند به دور از هر حب و بعض سیاست و ایدئولوژی حاکم؛ شاید باید سرنوشت هویتی حاکمیت به گفتمانی به غیر از آمریکاستیزی گره بخورد و ساختارها سیاست بینالمللی فقط با منافع ملی گره بخورد نه هیچ منافع دیگری.
اما اظهارنظر حمیدرضا ترقی، فارغ از قضاوت کلیاش که همه مسیر تلخیهای تاریخ را به سرنوشت اصلاحطلبی در ایران گره زده، شاید صادقانه باشد. او بهطور تلویحی به آنچیزی که خیلی از اصولگرایان از گفتنش سرباز میزنند هم اشاره و هم به لزوم آن تاکید کرده است و آن مذاکره با آمریکاست؛ شاید بهترین راه از نظر ترقی سپردن «سکان مذاکره با آمریکا» به دست اصولگرایان باشد تا این گره کور به دست طیف نزدیک به قدرت باز شود. شاید آنها در جلسات خصوصی خود به این نتیجه رسیدهاند که اگرچه برجام قبلی، مجلسِ اصولگرایان، بالأخص نمایندگان جبهۀ پایداری درون و بیرونِ مجلس، خیلی قبل از خروج ترامپ از برجام، هر اقدامی را که میتوانستند، به منظور عدم موفقیت برجام انجام دادند، شاید سرنوشت برجام مجلس یازدهم در دست مجلس اصولگرای متفاوت از قبلی باشد. احتمالاً حزب موتلفه اسلامی یا همان طیف سنتی اصولگراها به این باور جدی رسیدهاند که زمان حل مسأله ایران و آمریکا فرا رسیده و ادامه وضع موجود، جز افزایش هزینهها برای کشور اثری دیگری ندارد؛ چیزی که مدت زمانی است بخشی از مردم، روشنفکران و تحلیلگران سیاسی درباره آن حرف میزنند؛ حالا بخشی از اصولگریان هم به صدای بلند به صف طرفداران مذاکره پیوستهاند؛ این ترقی مبارک است: شاید آنها صدای مردم را شنیده باشند.