✍️سلمان کدیور
واضح ترین دلیلش این است که جمهوری اسلامی، پس از چهل سال، هیچ برنامه یا ایده یا طرحی برای شنیدن اعتراضات برحق و مشروع مردمش ندارد.
هرچند قانون اساسی طی اصل 27 این موضوع را به رسمیت شناخته و حق تجمعات و اعتراضات را به مردم عطا کرده، اما این اصل سال هاست در همان کتاب قانون معطل خاک می خورد و البته بجز تجمعات مورد تایید، مثل 13 آبان و روز قدس و 22 بهمن که نوعی تایید اصل نظام محسوب می شود، خیابان ها تجمع آرامی را شاهد نیستند.
نتیجه این می شود که اگر مردم قانون، سیاست یا رفتاری را در بدنه حاکمیت نپذیرند و آن را خلاف حقوقشان بدانند، دو راه بی دردسر بیشتر پیش رویشان نیست، اول اینکه ناچارا همراهی کنند، دوم اینکه سکوت نمایند!
راه سومی که حاکمیت پیش پای مردم قرار گذاشته باشد وجود ندارد و اگر مردم بخواهند به آن وارد شوند، یعنی اعتراض کنند، در همان قدم نخست مرتکب شکستن یک هنجار یا عرف یا قانون می شوند، یعنی همان ابتدا می دانند که خلاف خواست حاکمیت دارند عمل می کنند، پس ناخودآگاه آماده رفتارهای هیجانی، خشن و غیرعرفی می گردند، چون میدانند قانون آنها را برنمی تابد!
در جوامعی که از نظر عقلانیت و خرد سیاسی توسعه یافته است، از پلیس و نیروی نظامی برای حفظ امنیت تجمعات استفاده می شود، نه برخورد با آن چرا که این کار از اعتبار و آبرو و حیثیت حاکمیت می کاهد و به جوهره آن لطمه وارد می نماید.
این کار باعث دوری مردم از حکومت و والیانش می شود، که دودش ابتدا در چشم صاحبان قدرت می رود.
به شدت معتقدم امروزه عدم وجود آزادی تجمعات و آزادی اعتراض، یکی از پاشنه آشیل های نظام جمهوری اسلامی است.
سوراخی که بارهای بار از آن گزیده شده، اما درس عبرت نگرفته و بر ادامه اش اصرار عجیب غیر عقلانی دارد.