پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️ حبیب رمضانخانی
بی شک برای بسیاری از شما پیش آمده که در مواجهه با فرافکنی و جسارت برخی از مسئولین، به جای پذیرش خطا و عذرخواهی از بابت اقدامات نامناسبشان، از این جملات استفاده کرده آید: « واقعا خجالت نمی کشند؟ چقدر پررو هستند و از رو نمی روند؟…»
بارها در کشورهای دیگر و نمونه خارجی دیده ایم که گاهی بلندپایه ترین شخصیت های سیاسی و دینی آن کشورها از بابت اشتباهات و خطاهای خود و زیر مجموعه مدیریتشان، پذیرش خطا کرده و ضمن عذر خواهی، گاهی از سمت های خود استعفا داده اند. نمونه فراوان آن را در کشورهای اروپایی و شرق آسیا می توان برشمرد.
با این اوصاف چرا در ایران خودمان که اینهمه در باب حقوق مردم و کشور توصیه شده و در دین و مذهب مان اینهمه شعارها قاب رسانه و دیوارمان را گشته، در عمل کوچکترین محلی از توجه و اجرا ندارد؟ مثلا، چرا فردی که به وعده مدیریت و مشاوره او از واردات واکسن خارجی ممانعت شد و در ادامه وعده تولید داخلی هم عملی نشد، نه تنها قبول تقصیر و عذرخواهی نمی شود و استعفا، بلکه فرد مورد نظر ارتقا می گیرد؟ چرا در پی اینهمه فقر و فلاکت کشور مسئول و دولتمردی از کوتاهی خود و اشتباهات در تصمیم گیری های خود اعتراف نمی کند و حداقل برای تسلی دل مردم، فردی اخراج نشده یا استعفا نمی دهد؟
در جواب بایستی گفت؛ نوع نگاه آقایان به قضایا بسیار متفاوت از نگاه ما مردم به آن است که در ادامه برمی رسیم:
«فره ایزدی» موهبتی الهی بود که مبنای مشروعیت و مقبولیت پادشاهان ایران باستان شده و از طرف اهورمزدا به آن ها اعطا می شد. در نتیجه هر فردی که بعدها به پادشاهی می رسید، با توجیه آنکه خداوند او را برگزیده و مسیر رسیدن به قدرت را برای او مهیا کرده، خود را دارای آن موهبت قلمداد می کرد. در نتیجه خود را فراتر از اراده انسان ها، برگزیده آسمان ها می دانست. با این نگاه مردم و رعیت نقشی و حقی بر پادشاه نداشته و اصولا آن ها نیازی به پاسخگویی به مردم در خود نمی دیدند، چون خود را شایسته و فراتر از طبقه عوام می دانستند و بلکه زندگی مردم را مدیون بودنشان تفسیر می کردند!
در طول تاریخ و در میان جوامع دیگر نیز از این توجیه و حربه فراوان بهره گرفته شده است. اینکه برخی گروه های دینی و قومی، مثل تندروهای یهودی، نازی ها، برخی سفید پوستان و… خود را قوم و نژاد برتر و برگزیده خدا دانسته و شایسته تسلط بر دنیا و بحث داروینیسم اجتماعی که آنگونه در استعمار کشورها و مخصوصا جنگ جهانی دوم بهره گرفته شد، از همین تفکر و نگاه ریشه می گیرد: ما برتر از دیگران خلق شده و رسالت کنترل و هدایت مردم را بر عهده داریم!
حال برگردیم و به سوال بالا برسیم. در ایران بعد از انقلاب تلاش های فراوانی برای درونی کردن این تفکر انجام شد، که مبنای قدرت و حکومت باید رای و نظر مردم باشد و تقویت جمهوریت نظام. در سوی دیگر بحث نظریات فقهی و همان رویه اتصال به آسمان پررنگ شد و در نتیجه نص و نهادهای انتصابی پررنگ شد. این تقابل و کشمکش تا به امروز ادامه داشته و آنکه از میدان به در شده، جمهوریت و خواست و اراده مردم بوده است. مجلس و دولت فعلی نمودی از این برتری نگاه آسمانی است که بی توجه به مشارکت پایین مردم، خود را صاحب اختیار اراده تمام مردم و کشور دانسته و با اعتماد و جسارت بالایی برای آینده تصمیم می گیرند.
برای تبیین بهتر موضوع می توان به نظر آقای مصباح یزدی گریزی زد: «اصولا مردم چه کاره اند که به کسی حق بدهند! مگر خودشان دارند چنین حقی را». حال این تفکر و مریدان ایشان که در قالب جبهه پایداری اکنون بر مجلس سیطره داشته و احتمالا در دولت پیش رو نیز غالب خواهند بود، به این مشی منتهی می شود که؛ مبنای مشروعیت حکومت اراده مردم نبوده و همراهی مردم صرفا در بحث مقبولیت حکومت و حتی لطف به مردم هست.
با این توضیح؛ وقتی اقلیتی خود را نماینده و محصول اراده مردم ندانسته و جایگاه خود را از مجرای دیگری دارند و حتی مشارکت مردم در انتخابات را لطف خود قلمداد می کنند، آیا پاسخگویی و شرمنده شدن محلی از توجه خواهد داشت؟ در این حالت آیا ما می توانیم توقع داشته باشیم که آن ها در پی اقدامات اشتباه و ویرانگر خود از مردم عذرخواهی کرده و استعفا دهند؟
پس مثل همیشه؛ باید دیدگاه خود را تغییر، خود را با شرایط تطبیق، به داشته های خود قانع و خدا را بابت داشتن چنین دولتمردانی شاکر باشیم!