✍️ مهران صولتی
احزاب را به حق سنگ بنای دموکراسی نامیده اند. نگاه به تحولات سیاسی جوامع مدرن در دوره های اخیر هم نشان می دهد که بدون وجود یک نظام حزبی مبتنی بر نمایندگی شکاف های اجتماعی، رقابت سیاسی، حاکمیت قانون، برگزاری انتخابات آزاد و رقابتی، و چرخش روان نخبگان نمی توان به تحقق مردم سالاری در یک نظام سیاسی امیدوار بود. در ایران هم اگرچه احزاب از بستر تحولات سیاسی منجر به انقلاب مشروطه سر برآوردند ولی نتوانسته اند از قوام و دوام کافی برخوردار شوند و حداکثر به گعده هایی دوستانه فرو کاسته شده اند. شاید بتوان دلایل زیر را برای این نارسایی فهرست کرد:
اولویت تداوم جامعه توده ای:
انقلاب ها با اتکا به رهبری واحد، ایدئولوژی بسیج کننده، وحدت توده ها و انحلال تمایزها در آرمان های مشترک به پیروزی می رسند و معمولا تا مدتی همچنان برمنطق انقلابی و پیش بینی ناپذیری در فرآیندها تاکید می ورزند. بعد از آن معمولا روند عادی سازی شروع می شود و نظام سیاسی مسیر محاسبه شده ای را ادامه می دهد. در ایران پس از انقلاب اما میل به تداوم جامعه توده ای هنوز هم در میان سیاست گذاران جاری و ساری است. از همین رو به باور انقلابیون؛ شکل گیری احزاب سیاسی از آن جا که می توانند تمایز میان توده ها را پررنگ کند، به آن ها تشکل بخشند و مطالبات آن ها را در مسیرهای سیاسی- مدنی کانالیزه کنند چندان با اقتضائات جامعه توده ای سازگار نمی باشد!
فقدان نظام انتخاباتی حزبی:
پیوند میان احزاب و انتخابات چنان ساختار یافته و ارگانیک است که هیچ کدام بدون دیگری نمی توانند واقعی و کارآمد باشند. در ایران پس از انقلاب هم از آن جا که پیوند میان احزاب و انتخابات هرگز از مسیر شکل گیری یک نظام انتخاباتی حزبی سامان نیافته، احزاب را به زائده بی خاصیتی از نظام سیاسی تبدیل کرده است. طنز ماجرا هم این جاست که نامزدهای ریاست جمهوری ابتدا خود را نامزد می کنند و سپس حمایت احزاب از خود را می پذیرند، تازه بعد از انتخاب شدن هم وابستگی حزبی خود را در مناسبت های مختلف انکار می کنند. نمایندگان مجلس هم از آن جا که معمولا خود را مستقل می دانند معمولا واجد هیچ برنامه ای نبوده و به راحتی بین جناح ها برای پیگیری منافع شخصی خود جابجا می شوند!
به رسمیت نشناختن اپوزیسیون:
دموکراسی سیاسی بر سنت به رسمیت شناختن اپوزیسیون و جابجایی مسالمت آمیز قدرت از رهگذر برگزاری انتخابات آزاد و رقابتی استوار است. این اپوزیسیون سیاسی است که می تواند اقلیت شکست خورده در انتخابات را انسجام بخشد، نمایندگی کند و در نهایت به اکثریت انتخابات بعدی تبدیل سازد. همچنین اپوزیسیون می تواند مطالبات اقلیت را در جامعه پژواک داده و به ناظری موثر بر قدرت اکثریت مسلط تبدیل شود. در ایران یکصد سال اخیر اما اپوزیسیون رسمی و قانونی هرگز در سپهر سیاست ایران حضور نداشته است. به جرئت می تواند گفت که در فقدان چنین نیرویی احزاب در یک کشور نقش تزئینی یافته و قادر به گره گشایی از مشکلات نیستند!
فرهنگ سیاسی حزب گریز:
در ایران معاصر فرهنگ سیاسی موجود عاملی برای تقویت احزاب سیاسی محسوب نمی شود. سابقه وابستگی برخی احزاب سیاسی به بیگانگان در کنار بی ثباتی سیاسی ناشی از فعالیت احزاب، بهانه ای شده است تا احزاب به مثابه بچه سر راهی برای خانواده سیاست ایران تلقی شوند. در ایران پس از انقلاب هم اقسام تریبون ها در خدمت مذمت قدرت طلبی و انسجام ستیزی این نهاد سیاسی قرار گرفته اند. احزاب در نقطه مقابل دغدغه های مردم و بی توجه به مطالبات واقعی آحاد جامعه معرفی شده اند. روشن است که با چنین زمینه ای فرهنگی نمی توان به حضور و تقویت احزاب سیاسی کارآمد امیدوار بود. در این معنا احزاب صرفا گرم کنندگان تنور انتخابات در دورانی کوتاه محسوب می شوند!
نکته پایانی: اگر ایران امروز را مجموعه ای از ناکارآمدی های ناشی از فقدان سیاست گذاری موثر، برنامه ریزی کارشناسی شده و ارادت سالاری در انتصابات سیاسی در نظر آوریم بخش مهمی از این نارسایی ها ناشی از فقدان احزابی است که می توانند برای مشکلات کشور افق گشایی، تصمیم گیری و کادر سازی نمایند. تشکل هایی که می توانند با تربیت سیاسی مستعدترین جوانان مملکت، آنان را برای تصدی مناصب سیاسی آماده کرده و همراه با برنامه ای مردم پسند در انتخابات، راهی گره گشایی از مشکلات کشور سازند. از این رو امیدواریم که روزگار حاکمیت عقلانیت سیاسی در ایران اسلامی زودتر فرا رسیده و شاهد حضور احزاب قوی و موثر در سپهر سیاست ایران باشیم.