✍?امید فراغت
جهان امروز در یک پیوستگی آشکار شکل و معنا پیدا کرده است و بشر توسعه یافته ذهنی امروز، انسان قدیم نیست که حتی برای اعتقادات صحیح و تحریف شده به دنبال جنگ و خونریزی باشد. اکثریت ملتهای جهان، زندگی تحت سیطره عقلانیت را پذیرفته و وقایع خونین تاریخی را به عنوان گواهی بر جهل مقدس، تعصباتِ عقیدتی و ثروتاندوزی و قدرتاندوزی به حساب میآورند به همین دلیل است که امثال طالبان، داعش و فرقههای تروریستی مورد ترس و نفرت جهانی قرار دارند. خرده کانونهای قدرتی که برای رسیدن به مقاصد شومشان، مردم کُشی و مهمتر از همه کودک کُشی را یکی از تاکتیکهایشان به حساب آورده و با ادبیاتِ بهشتی، جهنم را به ملتها هدیه میدهند.
جامعه امروز ایران، نه مردم دوران قاجار و نه مردم زمان پهلوی هستند که در فقر اطلاعاتی به سَر ببرند. جهان امروز به بلوغ نسبی رسیده است و فقط اقلیتی آن را به واسطه عقاید آفرینی غیرعقلانیشان ناامن ساخته و متاسفانه خردهکانونهای قدرت هر کدام خود را به دین و آئینی آویزان کرده و بر اساس تحلیل و تفسیرهای خرافاتگونه، ادعای بازگشت به آئین راستین دارند و با پیروانی بیسَر به دنبال توسعه و بهرهبرداری از قدرت و ثروت جهان امروز هستند.
اکثریت ملت امروز ایران به دنبال زندگی بیدردسر هستند و به دلیل حجب و حیای تاریخیشان، بارها مورد تهاجمهای خونین قرار گرفتهاند. ملتی که از دالانهای سخت تاریخ عبور کرده و به واقعیت امروز رسیده، انتظار دارد حاکمیت عقلانیت و قانون را تجربه کند و به تعبیری چنین انتظاری حقشان است. این حق و حقوق باید محترم شمرده شود. این درست که معنویت به اندازه مادیات مهم است اما وقتی مادیات بشر در معرض خطر قرار بگیرد قاعدتا معنویت هم به شدت آسیب خواهد خورد.
حضرت علی علیهالسلام به زیبایی فقر را مترادف بیایمانی قرار داد. بر همین اساس چالشهایی که منتج به تولید مشکلات عدیده اقتصادی و معیشتی ملت شده است ارزش افزوده معنوی تولید نمیکند. بنابراین وقتی با چنین بحرانی مواجه هستیم برای برون رفت از چنین واقعیتهایی چه تدابیری لازم است؟ همان چینی که تکیهگاه است با چه ادبیاتی اقتصادش را در جهان مطرح کرد؟ چین کمونیست برای مبارزه با لیبرالیسم خود را از ادبیاتِ مائو جدا کرد و با تبعیت از ادبیات اقتصاد آزاد جهانی به شکوفایی یک بُعدی رسید.
روسیه کمونیست هم که داعیه جنگ سرد با لیبرالیسم دارد روابط موثری با آمریکا و به تعبیری با سرکردگان لیبرالیسم دارد. چرا این واقعیتها دیده نمیشود؟ به عنوان مثال کرهشمالی مایه فخر دهکده جهانی نیست و حتی ضعیفترین کشورها نیز دلشان به حال مردم کرهشمالی میسوزد و با دیده ترحم به آنان مینگرند. اکنون سئوال این است آیا شعار نه شرقی، نه غربی به درستی رعایت شده است؟ چین با آن نظام بسته سیاسی متوجه قاعده و نظم بینالملل اقتصادی شد و برای فرار از فقر مائویی تغییر روش و منش داد. هیچگاه چین و روسیه دوست ندارند ایران قدرتمند در همه حوزهها را مشاهده کنند این واقعیت را باید پذیرفت در غیر این صورت آنان کمکی به رُشد و توسعه ایران نخواهند کرد.
رابطه کرهشمالی با چین و روسیه مستحکمتر از روابط ایران است پس چرا کرهشمالی با حمایتهای آنان به رُشد و توسعه نرسید؟ ملت ایران رشد و توسعه پایدار میخواهد بنابراین برای رسیدن به چنین آرزویی امثال چین و روسیه و طالبان و …کمکحالمان نخواهند بود شاید موقتا نفسی چاق شود. اما این تنفسی نیست که منجر به هوای تازه شود.
بنابراین اولین و مطمئنترین تکیهگاه مردم ایران است اگر به واسطه فهم متقابل و روابط متقابل رضایت عمومی حاکم شود این رضایت یکی از ابزارهای رشد و توسعه پایدار است در فضایی که اکثریت ملت به واکسن روسی اعتماد ندارند آیا چنین پیامی نباید حکمرانان را متوجه ادبیاتِ غالب زیر پوست مملکت کند؟ آیا شخصیت کوکی جامعه چین میتواند ملت ایران را تهییج کند که آرزوی مثل آنان شدن را بکنند؟ طالبانی که تصویر مردم کُشی و کودک کُشی در اذهان ملتها و به ویژه مردم ایران تداعی میکند آیا میتواند به عنوان عصای دست سیاست به حساب آورده شود؟
فهم خواست و مطالبات جامعه امروز ایران سخت نیست. بنابراین حتی حفظ و توسعه قدرت نیز با پشتوانه رضایت عمومی امکانپذیر است. وقتی با تغییر روش و منش میتوانید خوشحالی مردم را فراهم کرده و نگاهشان از سیاست دور شود چرا چنین نمیکنید جای سئوالات و ابهامات فراوان است که باید با گذشت زمان به پاسخهای آن رسید.