✍️مصطفی داننده
مدرسه که میرفتیم، معلمی داشتیم که همیشه وسط درس به بهانههای مختلف کلاس را ترک میکرد و چند دقیقه بعد بر میگشت. همیشه هم میگفت:« صداتون دربیاد، 3 نمره از همتون کم میکنم.» همین که آقا، پاش میگذاشت بیرون، کلاس روی سرمون میذاشتیم و همین که در رو باز میکرد، مثل مسابقه «ما، ما، مجسمانه» سرجامون خشک میشدیم. ایشان هم بعد از نگاهی به ما، دوباره شروع میکرد به درس دادن و انگار نه انگار صدای ما گوش فلک را کر کرده بود چه برسد به مدرسه!
نحوه برخورد ستاد ملی کرونا و قانونهایی که وضع میشود، من را به یاد دوران مدرسه و همان آقا معلممان میاندازد. این ستاد حرفی میزند اما زیاد کاری به انجام شدن یا انجام نشدن آن ندارد و با خودش میگوید خوب یک قانون برای شکست کرونا وضع کردیم، خدا را شکر.
در محل زندگی ما، مغازهدارها قانون تعطیلی بعد از ساعت 18 را به بند کفششان گرفتهاند و خیلی عادی مشغول به داد و ستد هستند. بنگاهدارهای مسکن در مغازهشان بعد از ساعت 6 بعدازظهر همچنان در حال دیدن ایفیلم هستند، شیرینی فروشی محل، کیک تولدش را میفروشد و جگرکی هم بوی جگرش را به آسمان فرستاده است.
تقریبا داستان در بسیاری از محلههای تهران و شهرهای دیگر همین است. به جز مغازههایی که در خیابانهای اصلی هستند و جلوی دید همگان، بقیه عادی زندگیشان را میکنند، بدون هیچ دغدغهای.
آنها در عصر کرونا کار خود را میکنند و ستاد ملی هم برای خودش قانون میگذارد. فیلمی از یک حراجی در شهرک غرب تهران دست به دست شد که مردم مثل خرماهای در جعبه، کنار هم ایستاده بودند تا از خرید 39 هزار تومانی عقب نیفتند. عالم و آدم از این حراجی خبر دار شده بود جز آنهایی که باید میفهمیدند و جلوی آن را میگرفتند.
قانون تعطیلی مترو و اتوبوس هم قرار است به کاهش مبتلایان به کرونا کمک کند اما مردم برای اینکه از این وسایل ارزان هم نقل عمومی جا نمانند تا مجبور نشوند هزینه گزاف تاکسیهای شهری و اینترنتی را پرداخت کنند قبل از ساعت 20 به سمت مترو و بیآرتی، حمله میکنند و قطعا کرونا را شکست میدهند.
قانون گذاشتن راحتترین کار ممکن در این کشور است. یک سری آدم بدون شناخت درست از جامعه دور هم جمع میشوند، قوانینی را وضع میکنند و بعد به خانههای خود میروند، خدا را شکر میکنند که کاری برای مردم کردهاند.
تصمیمهای گرفته شده نه تحلیل و اطلاعات درستی درد و نه نظارت دقیقی روی آن میشود. مردم شدهاند مثل همکلاسیهای دوران مدرسه ما. میدانند هرچقدر هم شلوغ کنند، بازهم آقا معلم چیزی به آنها نخواهد گفت و نهایتا یک اخم خواهد کرد و درس ادامه دارد.
در ظاهر فکرمیکنیم بعد از ساعت 18، شهرها تعطیل هستند و مردم به جز در موارد خاص از خانه بیرون نمیآیند اما در باطن، ساعت 6 بعدازظهر، زندگی مثل 12 ظهر در جریان است.
در این میان کسانی که قانون رو رعایت می کنند احساس غبن و زیان می کنند. مثل کسانی که برای دریافت یارانه ثبت نام نکردند و عملا مغبون شدند.