✍️ سایه اقتصادی نیا
?حسین جنتی، شاعر جوان ورامینی، بازداشت شده است. من، به اقتضای علاقه و حرفه، اشعارش را میشناختم اما خودش را نه. غزلهایش از بهترین سرودههای این سالهاست. بله، غزل! قالبی که چهبسا آنها که با فضای زندۀ شعر امروز و جوّ حلقههای ادبی آشنا نیستند و از شعر امروز به جز انتشارات چند ناشر شیک پایتخت نخواندهاند و بخصوص از انجمنهای شعر در شهرها و شهرستانها غافلاند، از پویندگی و تپندگی آن بیخبرند.
✏️?آنها که حکم به مرگ شعر عروضی و کهنگی قوالب کلاسیک میدهند و هنوز در میدان دعوای شاملو با حمیدیشیرازی پشت سر روح شاعر تجددخواه گردوخاک میکنند، نمیخواهند بپذیرند که آن دعوا به تاریخ ادبیات پیوسته و حیثیتی امروزین ندارد. امروز غزل، بیش از هر قالب دیگری، زبان اجتماعی و اعتراضی نسل جوان را آیینگی میکند. شعر نیمایی و سپید، به مدد پایمردی شاگردان نیما، قوالبی پذیرفته شدهاند و حتی وجود و مقبولیت آنها توانسته است نوری نو به شعر کلاسیک بتاباند و سرشت سرشار از شور آن را باز بنماید. تاریخ ادبیات قرن حاضر نشان داد که هیچ قالبی مزاحم قالب دیگر نیست، قصیده همانقدر عزیز است که یک قطعه شعر سپید کوتاه، و چون گردوخاکها فرو بنشینند و قهرمانها از میدانها بیرون روند، ماهیت حق و باطل پیدا میشود: دعوا بر سر نو و کهنه، اگر در طلیعۀ ظهور نیما حق بود، امروز محل ندارد و باطل است و آنچه حق است و همواره حق، حقیقتی است که شاعری چون حسین جنتی آن را بر زبان سرخ خود خوانده است:
نشان لکۀ می مانده بر عبای تو هستم
مرا قبول کن ای شیخ! من خطای تو هستم
✏️?حسین جنتی گرایشهای مذهبی دارد. اشعارش را «امت پیغمبر» خوانده، مدح حضرت علی را گفته و از آنکه نامش «حسین» است اما مقابل اینهمه ظلم هنوز سر بر تن دارد شرمسار است. در سال 1389 در محضر رهبر شعر خواند و فراوان تحسین شنید. و تا همینجا کافی است که «کانون نویسندگان ایران» برای بازداشت او اعلامیهای صادر نکند، ساکت بماند، استعداد و قدرت شاعری او را به هیچ بگیرد، و همان طرز معاملهای را با او در پیش گیرد که پیشتر با دیگر کسان در پیش گرفته بود. آخرین بیانیۀ کانون
?✏️نوشتهای بحق و اعتراضی است بجا و به بانگ بلند به احکام ناعادلانهای که برای سه عضو این کانون صادر شده است. هر وجدان سلیمی با این بیانیه همراه و همصداست: چرا باید شاعران و نویسندگان را چون مجرمان خطرناک به بند کشید و زبان برید؟ حق البته با کانون است اما آیا کانون نویسندگان ایران این وظیفه را در قبال هر شاعر و نویسندهای که به سبب اعتراض سیاسی و اجتماعی بازداشت میشود ادا میکند؟ نه.
وقتی ابوالحسن نجفی درگذشت، در تشییع پیکرش شرکت نکردند و حقی را که او بر گردن ادبیات ایران داشت فروگذاردند. وقتی ابوالفضل زرویی نصرآباد، شاعر صاحبسبک و طنزنویس ممتاز در فقر و فاقه، با پاهای ورم کرده از دیابت، در احمدآباد مستوفی جان داد، اعضای همین کانون چه بدها که به مردهاش نگفتند. وقتی سیمین بهبهانی، نورچشمی مردم ایران، درگذشت و بنا شد، بهاجبار و بنا به تصمیم و صلاحدید خانواده، بهجای امامزاده طاهر در بهشت زهرا دفن شود شرکت در مراسم تشییع او را تحریم کردند و به پیکر نازنینش پشت کردند. مثالها زیاد است و به قول امام فقید: «و بالاتر از این مسائلیست که زحمت نمیدهم»! تاریخ کانون نویسندگان از این تبعیضها و سیاسیکاریها بس سیاه است و حالا هم، با گذشت چند روز از بازداشت حسین جنتی، خاموش نشستهاند و چه بسا خاموشی بهتر، که:
زبانبریده به کنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
کانون نویسندگان ایران بارها ثابت کرده، و امروز هم ثابت کرد که چشم بر نسل قلم زمانۀ خود بسته و نهتنها از ضروریات روشنفکری دور افتاده، در خودی ناخودی کردن هیچ کم از کیهان ندارد. کانون نویسندگان ایران بارها ثابت کرده که «همۀ حیوانات با هم برابرند اما بعضی برابرترند».
?✏️ کانونی که همه را چپ و چریک میخواهد چگونه کانون نویسندگانی است؟ ایران نویسندگان و شاعران دیگری نیز دارد با زبانهای سرخ و سرهای سبز. کانون نویسندگان، اگر بهواقع کانونی برای نویسندگان است، میبایست اجتماع همۀ قلمها را بخواهد و برای آزادی تمام قلمها بکوشد. همۀ خونهای پاکی که در راه آزادی قلم ریخته شدهاند همرنگاند و خون کسی رنگینتر از دیگری نیست.
?✏️افسوس که از خاطرۀ عزیز این نهاد شریف جز نامی باقی نمانده و از مغز پاک آن جز پوستی پیش روی ما نیست. کانونی که نامش ندای بلند آزادی است در چنگ تعصب چروکید، خشک شد، گم شد، شکست، پژمرد، مرد. این کانون میتوانست سرمایۀ ما باشد، سرمایۀ ما که به قول حسین جنتی:
مشتی پَریم و حسرت پرواز میخوریم
از ما طمع ببر که پراکندهایم ما.