مراسم خاکسپاری پیکر اکبر هاشمی رفسنجانی صحنه نبردی بود بر سر تفسیر میراث راستین رفسنجانی در عرصه سیاست ایران. علی خامنه ای کوشید با خواندن نمازی تحریف شده بر پیکر او نشان دهد که برای نکوهش مواضع رفسنجانی در سال های اخیر حتی حاضر است نماز میت را به آیینی سیاسی علیه رفیقی تبدیل کند که دستش از دنیا کوتاه شده است. در حالی که مردمی که حامی مشی رفسنجانی در سال های اخیر بودند، مراسم خاکسپاری را به فرصتی برای تکرار درخواست هایی تبدیل کردند که مهم ترین خواسته های رفسنجانی در ۶ سال اخیر بود: درخواست برای برداشتن حصر موسوی و کروبی و حمایت از محمد خاتمی و انتقاد از سانسور حاکم بر صداو سیمای جمهوری اسلامی.
مردم تهران نشان دادند که اولویت آنان به جای نکوهش و یادآوری خطاهای رفسنجانی تاکید بر همراهی او با مطالبات مردمی در سال های اخیر است. این دیدگاه نتیجه نگرانی آنان از آن است که نبودن رفسنجانی زمینه را برای غلبه تام و تمام تندروها و رسم و را غیر دموکراتیک آقای خامنه ای بر فضای سیاسی کشور فراهم کند.
بسیاری از ناظران سیاسی در روزهای گذشته بر این نکته تاکید کرده اند که درگذشت رفسنجانی، دو قطبی خامنه ای/ رفسنحانی را به فضایی تک قطبی به نفع رهبر جمهوری اسلامی تغییر می دهد. در این فضای تک قطبی جدید نیروهای معتدل و اصلاح طلب از حمایت سیاسی در بالاترین سطح سیاست در جمهوری اسلامی برخوردار نخواهند بود. دورنمایی که هم به افزایش فشار سیاسی بر دولت روحانی منجر خواهد شد و هم امید به اصلاح و تغییرات مثبت در حکومت را کاهش می دهد. بر اساس این دیدگاه نبودن حمایت رفسنجانی حتی احتمال موفقیت حسن روحانی در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری را کاهش می دهد. ناظران همچنین بر این نکته تاکید کرده اند که مرگ رفسنجانی منجر به خارج شدن کنترل مجمع تشخیص مصلحت از دست نیروهای میانه رو و کاهش قدرت آنان در مجلس خبرگان خواهد شد.
این ناظران به حقایقی در باره دامنه تاثیر رفسنجانی در سیاست ایران اشاره می کنند که به سختی می توان در اعتبار آن تردید کرد. آنان همچنین بر این واقعیت تاکید می کنند که رفسنجانی در موارد حساس نقش مهمی را در شکستن فضای سانسور حاکم بر گفت و گوی سیاسی در ایران و مقابله با چهره های با نفوذ حامی تندروها و در نتیجه پیش بردن کمپین های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مورد نظر جامعه مدنی ایران ایفا می کرد. اما با وجود همه این مفروضات می توان به جنبه دیگری از پیامد های خلا حضور سیاسی رفسنجانی در فضای سیاسی ایران اشاره کرد که زمینه هایی را برای دیدن احتمالاتی دیگر فراهم می کند:
۱ – سیاهچاله هایی در عالم سیاست: این فرضیه ای پذیرفته شدن در فیزیک امروز است که سیاهچاله هایی که نتیجه مرگ ابر ستاره ها هستند ظاهرا دیده نمی شوند اما اثر گرانشی ناشی از شکل گیری سیاهچاله پیرامون آن را تحت تاثیر قرار می دهد. نمونه ای از کاربرد این استعاره فیزیکی در عالم سیاست را می توان در پیامد های از بین رفتن حکومت شوروی دید. با این تفاوت که در مورد سیاهچاله ها به مفهوم فیزیکی با اثر گرانشی روبرو هستیم اما در سیاهچاله ها در مفهوم اجتماعی آن با مفهوم خلا قدرت روبرو هستیم.
در حالی که در سال های نخست از فروپاشی شوروی همه جا سخن از دورنمای شکل گیری یک نظام یک قطبی در جهان می رفت. پس از نزدیک به ده سال آنچه در عمل رخ داد شکل گیری نظامی چند قطبی بود. نظامی که دیگر صرفا قدرت نظامی و اقتصادی امریکا تعیین کننده همه چیز نبود. نمونه ای از این اثر را می توان در مرگ آیت الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی دید. پس از خمینی نوعی نظام چند قطبی در سیاست ایران شکل گرفت که تحول آن به نظامی دو قطبی طی زمانی نزدیک به ۱۶ سال صورت گرفت. بر خلاف انتظار بسیاری از ناظران سیاسی که مرگ آیت الله خمینی را مقدمه فروپاشی جمهوری اسلامی می دانستند، سیاهچاله خلا خمینی به نظام تازه ای از مناسبات قدرت امکان بروز داد که تا زمان خمینی در سطحی پایین تر جریان داشت. بر اساس همین فرضیه می توان به این دورنما توجه کرد که خلا قدرت هاشمی رفسنجانی به بروز فضای تازه ای منجر می شود که به تحولاتی امکان بروز می دهد که تاکنون در سطحی پنهان یا کمتر مورد توجه جریان داشت.
۲ ـ تغییر در شبکه تعامل : دوگانه خامنه ای / رفسنجانی شکل ساده شده ای از یک شبکه تعامل گسترده تر است که در واقعیت جریان دارد. در این شبکه تعامل نیروهایی که به هریک از دو طرف این معادله دوقطبی متصل هستند، به طور غیر مستقیم به یکدیگر پیوند می خورند. می توان شکل پیچیده تری از این تعامل را به شکل « اصولگرایان تندرو / تندروها / خامنه ای / رفسنجانی / میانه روها / اصلاح طلبان » دید که طیفی از نیروها را از سمت راست پهنه سیاسی رسمی در ایران را به طور غیر مستقیم به سمت چپ آن متصل می کند.
حذف عامل رفسنجانی از این معادله می تواند به بروز دو حالت منجر شود: در حالت اول خامنه ای می تواند به دلیل نیاز به حفظ ثبات و ادامه پیوند خود با نیروهای دیگر به پیوند مستقیم با نیروهای میانه رو روی آورد. در این حالت شاهد افزایش قدرت چهره های دیگر میانه رو مانند حسن روحانی خواهیم بود. حالت دوم این است که خامنه ای گرایش به افزایش پیوند خود با تندروها داشته باشد. در این حالت شاهد جدا شدن سمت چپ معادله و شکل گیری یک یا دو شبکه جدید تعامل خواهیم بود. اگر میانه رو ها پیوند خود را از طریق مثلا پذیرش رهبری خاتمی افزایش دهند شاهد یک شبکه جدید خواهیم بود. و اگر چنین ائتلافی صورت نگیرد با شکل گیری دو شبکه تعامل روبرو خواهیم بود. در این حالت هر یک از این دوشبکه برای افزایش قدرت اجتماعی خود به سوی یارگیری های جدید در صحنه مدنی و اجتماعی خواهند رفت که مستلزم شکل گیری شعار های تازه برای فرمول بندی ائتلاف های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خواهد بود.
۳ – خامنه ای و بحران همپیمانان پنهان: روش سیاسی هاشمی رفسنجانی در ۲۰ سال اخیر به طور غیر مستقیم بخشی از جامعه ایران و جامعه جهانی را به حوزه مدیریت رهبر جمهوری اسلامی وارد می کرد که عملا در شمار هم پیمانان پنهان آقای خامنه ای بودند. به تعبیر دیگر بخشی از منتقدان جمهوری اسلامی در داخل ایران و نیروهای موثر در مناسبات جهانی از به واسطه امید به قدرت موازنه گر هاشمی رفسنجانی از بخشی از سیاست های جمهوری اسلامی ( مثلا میانه روی فرهنگی در داخل و تنش زدایی سیاسی در سطح بین المللی ) به طور غیر مستقیم در حوزه مدیریت سیاسی رهبر جمهوری اسلامی قرار داشتند. مرگ رفسنجانی تردید های جدی را در ادامه این پیوند های سیاسی در داخل و خارج از کشور ایجاد می کند. فقدان این پیوند ها در داخل و خارج از کشور رهبر جمهوری اسلامی را در کوتاه مدت با بحران مدیریت روبرو خواهد کرد و او ناگزیر است برای حل این بحران به مصالحه ای تازه با یکی از دو سوی شبکه تعامل خود در داخل و خارج از کشور تن در دهد. نوع این مصالحه یکی از عوامل شکل دهنده آینده سیاسی در ایران است. به تعبیر دیگر مساله این است که آیا خامنه ای خواهد توانست جانشینی برای کارکردهایی پیدا کند که تاکنون رفسنجانی عهده دار آن در نظام رهبری جمهوری اسلامی بود؟
۴ – اثر روانی نگرانی های سیاسی: می توان انتظار داشت که افزایش نگرانی های سیاسی در میان نیروهای تحول خواه در درون ایران به افزایش مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری برای حمایت از حسن روحانی منجر شود. پیروزی قاطع روحانی در انتخابات ریاست جمهوی، تندروها را برای بهره گیری از فقدان هاشمی رفسنجانی برای افزایش تسلط خود بر فضای سیاسی کشور با مشکلات جدی روبرو خواهد کرد. شرایطی که حتی بر تصمیمات رهبر جمهوری اسلامی در باره ادامه مسیر سیاسی اش تاثیر خواهد نهاد.
بر اساس آنچه اشاره شد می توان گفت خلا قدرت ناشی از فقدان هاشمی رفسنجانی به تغییرات گسترده ای در سیاست ایران منجر خواهد شد که نمی توان آن را در از دست رفتن یک حامی عمده نیروهای میانه رو و اصلاح طلب خلاصه کرد. علاوه بر آن، این تغییرات بحران های تازه ای را برای آقای خامنه ای و نیروهای اصولگرا و تندرو و فرصت های تازه ای را برای نیروهای میانه رو و اصلاح طلب به وجود خواهد آورد.
نوع روبرو شدن این نیروها با این بحران ها و فرصت هاست که آینده فضای سیاسی در ایران را تعیین خواهد کرد. به همین دلیل می توان گفت که رویارویی مردم با سیاست سانسور مورد حمایت خامنه ای در صدا و سیما و تلاش او برای پوشاندن شعار های مردم به کمک بلند گوهای نیروهای امنیتی در جریان خاکسپاری هاشمی رفسنجانی، نخستین نمونه از رویارویی های ست که در فضای سیاسی ایران در ماه های آینده شاهد خواهیم بود. رویارویی هایی که نشان خواهد داد ائتلاف هاشمی رفسنجانی با نیروهای تحول طلب در درون ایران در ۷ سال اخیر تا چه حد به شکل گیری نوع تازه ای از سیاست در ایران منجر شده است. نوع تازه ای از سیاست که فراتر از حاکمیت بلامنازعه قدرت تندرو ها و دستگاه های امنیتی و نظامی تحت کنترل آنان است.