غم واندوه و گریه و مویه یک امر طبیعی وجزء فطرت انسانها است وتابع احساسات بشری است.
همانطور که انسان از یک حادثه مطلوب به وجد می آید به همان اندازه یک حادثه ناگوار و ناخوشایند در او اثر نامطلوب گذاشته و در غم و اندوه فرو می رود اما
هنگامیکه غم واندوه و گریه و مویه به صورت بیماری واگیر در آید و گریستن و گریاندن بخشی از زندگانی شود کاری است بس زیانمند وخطرناک.
وخطرناکتر و خسارت بارتر اینکه این غم و اندوه جنبه دینی به خود گرفته و دستمایه دکانداران این گونه مراسم گردد
ازهمین جهت است دو ماه محرم وصفر کم است که مراسم استقبال از محرم و صفر را به آن افزودند ،
بنی عباس با شعار محرم و عاشورا به قدرت رسید و روی بنی امیه را درجنایت سفید کرد.
ابوعطاء افلج بن یسار السند، شاعری که عصر اموی و عباسی، هر دو را درک کرده بود در زمان سفاح چنین سرود:
فلیت جور بنی مروان عادلنا و لیت عدل بنی عباس فی النار
ای کاش ظلم بنی مروان بر ما همچنان ادامه می یافت و ای کاش عدل بنی عباس در آتش می سوخت
و اما عزاداری در زمان امام صادق (ع)فقط یک روز و آن هم روز عاشورا بود
که یک نفر همان طور که تاریخ نقل می کند واقعه ی روز دهم محرم سال ۶۱ هجری را بیان می کرد و سایرین گوش می دادند
و آن هم برای این نبود که گریه کرده و به وسیله ی قطرات اشک گناهان آنها آمرزیده شود
یعنی نه اصرار می کردند که مردم فریاد کشیده و به سر وصورت خود بزنند و نه راه اغراق و مبالغه را می پیمودند
و نه در ذکر مصائب به مردم می گفتند بر حسین گریه کنید تا خداوند گناهان شما را ببخشد .
البته چون فاجعه خیلی بزرگ بود مستمعین با شنیدن ان وقایع متاثر می شدند.
که یک امرطبیعی است.