عوامل متعددی عربستان سعودی را واداشته تا دست به اصلاحاتی بزند که تا اینجا شگفتی بسیاری از ناظران را به همراه داشته است. این عوامل عبارتند از محرک های داخلی محرک های خارجی اعم از شرایط منطقه ای یا بین المللی.
در بعد داخلی عربستان کشوری با جمعیت رو به فزونی در سرزمینی آفتابی است که تکنولوژی روز، امکان بهرمندی از انرژی سالم آفتابی را برای این کشور پهناور و نفتی فراهم کرده است. این جمعیت فزاینده و جوان طبیعتا مقتضیات خاص خود را می طلبد. در این کشور با جمعیت جوانان به راحتی به آخرین فیلم ها و بازی های و تکنولوژی های روز آشنا می شوند ولی هنگامی که یک زن می خواست سوار بر خودروی خود شود، اجازه نداشت. روشن بود که این تناقض ها قابل تحمل نبود. به عبارت ساده، عربستان در دو راهی سنت و مدرنیته گیر کرده بود. از میان سنت و مدرنیته هر کشوری باید یکی را برگزند. در حالی که مدرتیته وجود خود را بر جزء جزء یک جامعه تحمیل می کند، چاره ای جز برگزیدن راه دوم نیست.
این دقیقا شرح حال، آن چیزی است که محمد بن سلمان می بیند. او می بیند که نمی شود تکنولوژی را برگزید ولی پیامدهای آن را نه. اینک به برکت دلارهای نفتی هزاران هزار دانشجوی سعودی در خارج تحصیل می کنند. دانشگاهیان و طبقه متوسط به شدت در حال گسترش در این کشور است. آنها تمام ابعاد توسعه اجتماعی غرب را به چشمان خود دیده اند. نقش زنان در جامعه را به وضوح دریافته اند. آن گاه چگونه می توانند نقش به شدت محدود زنان در جامعه سنتی عربستان را برتابند.
حرکت اعتراض آمیز جمعی از زنان مقامات دولتی و کشوری برای رانندگی دست جمعی در اعتراض به ممنوعیت رانندگی که می دانستند منجر به دستگیری آنان می شود، آغاز تحولخواهی در این جامعه سنتی بود. این زنان نشان دادند که دیگر گوششان بدهکار مواعظ غیر منطقی روحانیان نیست. این ها و ده ها چون این عواملی بود که بن سلمان را بر انگیخت تا در قواعد دست و پا گیر کشور بازنگری کند. به گفته توماس فریدمان، سردبیر نویس نیویورک تایمز، محمد بن سلمان بیش از آنکه تحت تاثیر قران باشد تحت تاثیر موسسه مکنیزی است.
این طبقه اجتماعی پرقدرت طبیعتا فشار مضاعفی را بر دولتمردان که عموما از یک طبقه حاکمه از خاندان آل سعود و نظام الیگارسی این کشورهستند، وارد می آوردند که در رفتار و افکار خود تجدید نظر کند.
اما، صرف نظر این فشار اجتماعی دو عامل دیگر در به جریان افتادن این اصلاحات موثر بوده است: یکی تصفیه در درون خاندان حاکمه و دیگری موج سواری بن سلمان بر امواج اصلاحات. در خصوص تصفیه خاندانی نباید از یاد برد که خاندانی با بیش از سه هزار شاهزاده به طور طبیعی درگیر رقابت های خاندانی است. نمونه ای از این تصفیه را در دستگیری شاهزادگان ثروتمند به بهانه مبارزه با فساد اقتصادی شاهد بودیم. این اقدام بیش از آنکه مبارزه با فساد باشد مبارزه با اعضای برجسته خاندان سلطنتی بود. در همین راستا، بن سلمان به خوبی دریافته که با موج سواری بر مطالبات مردم می تواند موقعیت خود را در درون کشور ثبیت کند. از همین جاست که شاهد نیستیم او دست به اصلاحات سیاسی زده باشد. مثلا شاهد نیستیم که او ایده تشکیل احزاب را مطرح کرده باشد. او در حد برخی اصلاحات اجتماعی کوتاه آمده است چرا که اصلاحات سیاسی در معنا خطر انهدام سیستم آل سعود را همراه خواهد داشت.
اما، در بعد منطقه ای و بین المللی علت اصلاحات عربستان را باید در عقب افتادن این کشور از سرعت تحولات در همسایه های عرب همچون قطر و به ویژه امارات جست. او با برقراری رابطه با شخص رییس جمهور امریکا از یک سو به دنبال عقب نیافتادن از سرعت رشد امارات است و از سوی دیگر به دنبال تضییق بر قطر است که تنها در یک نمونه موفقیت جام جهانی 2022 فوتبال را از آن کشور کوجگ خود کرده است. در عین حال این رویکرد او موجب شده که روابط پنهان عربستان و اسرائیل اینک به موضوعی آشکار تبدیل شود.
به بیان کوتاه شاهدیم که بن سلمان در عرصه اصلاحات محدود اجتماعی و اصلاحات سیاست خارجی دست به ابتکارات پر شتاب زده ولی در عرصه اصلاحات سیاسی داخلی مطلقا متوقف مانده است.
جمهوری اسلامی و اصلاحات
شرح مختصر ولی پر شتابی که از روند اصلاحات در عربستان گفته شد وقتی بهتر قابل فهم است که آن را با روند کُند (اگر نگوییم منجمد) اصلاحات در جمهوری اسلامی مقایسه کنیم. در درون کشور روند اصلاحات به دروازه بسته ولایت فقیه برخورد کرده و از آنجایی که اصلحطلبان نمی توانند از این سد عبور کنند تحت تاثیر آن از روند خود باز مانده اند.
رهبری جمهوری اسلامی در بُعد داخلی راه را بر اصلاحات بسته و خود دست به اصلاحات نمی زند. در بعد خارجی نیز تنش بین تهران و کشورهای منطقه مشهود است. روابط پر تنش با امریکا موجب شده اندک امیدها به ثمردهی برجام به صفر تقلیل یابد.
به بیان ساده، در حالی که اصلاحات (اجتماعی محدود و اصلاحات سیاست خارجی) در عربستان سعودی شدت گرفته است، شواهد مبنی بر امید به اصلاحات در ایران تیره و تیره تر می شود. این وضعیت به گونه است که فردی در جایگاه حسین الله کرم پیشنهاد می دهد برای انتخابات 1400 رییس جمهوری نظامی سرکار بیاید. این سخن او نشان از اصلاحات ندارد، هیچ؛ نشان از انسداد سیاسی در درون کشور دارد. او و امثال او راه برونرفت از این همه مشکلات را نه در تغییر اصلاح رفتار نظام می بینند بلکه در تشدید روند جاری نظامی گری می بینند.
این یعنی کشوری عقب مانده و سنتی همچون عربستان متوجه اصلاحات سیاسی اجتماعی هست ولی جمهوری اسلامی متوجه آن نیست که هیچ روند ضد اصلاحات را برگزیده است. نتیجه چنین انسدادی به خوبی قابل پیش بینی است.