مجتبی نجفی
در عاشورا میانه نداریم. یا با حسینیم یا با یزید.عاشورا هر چه بود تقابل آزادگی و بندگی، خیر و شر، خوبی و پلیدی، مظلوم و ظالم، اسلام راستین و اسلام زر و زور، اسلام کوخ و اسلام کاخ، فسادناپذیری و رانتخواری بود. چه زیبا، چه سرافراز چه با شکوه، حسین بزرگترین “نه” تاریخ را گفت و نه یزیدِ عصر خویش، که یزید همه رژیمهای تاریخ را رسوا کرد. و این ” نه” بزرگ،چه بهای سنگینی داشت. قیمتش، جان حسین، فرزندان و یاران و آوارگی همسر و خواهر و دختر بود و دستاوردش انسانیت بود.
عاشورا صحنه ظهور انسانی برآمده از کوران سخت روزگار بود. حسین را از زمین به آسمان بردند تا به نامش، منبرها را آباد کنند. با حربه عصمت، خواستند او را دسترس ناپذیر کنند.گویی حسین، رباتی انسان گونه است که بی اختیار ِخودش، گناه نمیکند. دریغ! دریغ!دریغ!. او انسانی بود مثل همه انسانهای اطراف ما. در راز و نیایش با خدایش، طلب بخشش میکرد.
حسینِ عاشورا، یک شبه بزرگِ شهدا نشد. او در مسیر ِ”شدن” با گذشتن از آزمایشهای سخت به نقطه ای رسید که اوج دیگرخواهی یک انسان است.حسین عاشورا، حسین سالها مجاهدت، خودسازی، تربیت در خانه علی بود.همان علی که فریاد میزد هر جا دیدید کاخی برافراشته شد بدانید که کوخی ساخته شده. وحسین به تاسی از پدر، شد امام حذف شدگان، امام به حاشیه راندگان.” نه ” حسین، کاخ یزید را نه در شام که در همه تاریخ ها ویران کرد.برای همین، حسین متعلق به شیعه نیست.
چه بسیار شیعیانی که بر او می گریند اما بر سفره های یزیدهای زمان طعام میخورند. به نام حسین نذر میدهند اما سوختن “دختر آبی” را نادیده میگیرند.حسین نه متعلق به شیعیان که متعلق به آزادگان است.آنها که نه به رانت این حکومت و نه به رانت آن حکومت وابسته اند.میدان بازی حسین،نه میدان بازی بنی عباس است و نه بنی امیه. نه میدان قدرت، که میدان آزادی است.
حسین، سالار همه شهدایی است که برای آزادی و نه قدرت،جان دادند.همه آنها که نه برای نشستن بر کرسی قدرت،که برای تکیه زدن به سریر آزادگی،از آسایش خود برای دیگری میگذرند.آنگاه که باریتعالی، انسان را آفرید فرشته ها اعتراض کردند که حکمت این موجود خونریز و مفسد چیست؟
شاید آنچه که فرشته ها ندانستند همین حماسه هایی از جنس حسین و عاشورا باشد.دردل لجنزار ،گل هم میروید.در اوج کسالت و روزمرگی، شکوه یک حماسه هم پدیدار میشود
.شاید آنچه فرشته ها نمی دانستند این بود از دل کرور کرور یزیدو یزیدی،حسین سر میکشد.رقصان،خروشان،ایستاده بر آرمان فریاد میزند اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.