پایگاه خبری / تحلیلی نگام ، محمود میرلوحی گفت: نظارت استصوابی از مجلس چهارم شکل گرفته است، ولی چه شد که جریان اصلاحات توانست در سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴ این مهندسی را بیاثر کند؟ دلیل آن سیاستها و اقداماتی بود که بر ترجیح منافع ملی بر منافع جریانی تاکید کرد و جریان اصلاحات توانست تعیینکننده میدان سیاست باشد.
جریان اصلاحات دغدغه سرمایه اجتماعی دارد و نظام هم بر اساس قانون نانوشتهای که «مشارکت را نشانهای بارز از اعتماد مردم به حاکمیت» میداند، علیالقاعده باید به فکر این باشد که شرایط را برای حضور پررنگ مردم در ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ فراهم کند تا رئیس دولت سیزدهم در انتخاباتی انتخاب شود که همه سلیقهها در آن سهم و نقش داشته باشند.
محمود میرلوحی، فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای پنجم شهر تهران، در گفتوگو با اعتمادآنلاین به بررسی چرایی ریزش سرمایه اجتماعی و همچنین راههای برگرداندن مردم به پای صندوقهای رأی پرداخته است.
***
*با توجه به اینکه مشارکت مردم در انتخابات مجلس یازدهم بسیار پایین بود، به نظر شما در درجه اول نظام و بعد از آن اصلاحطلبانی که به هر حال با موجی از نارضایتیها مواجه هستند برای بازگرداندن مردم به پای صندوقهای رأی چه اقداماتی باید انجام دهند؟
ما اگر به تجربه انتخابات تقریباً یک دهه اخیرمان نگاهی بیندازیم، میبینیم که رأی مردم ۲ سال یا حداقل یک سال بعد از آن مسیر دوام داشته است؛ مثلاً وقتی مردم در سال ۱۳۹۲ به آقای روحانی رأی دادند، در سال ۱۳۹۴ رأیهای خود را تکرار کردند و در نتیجه، مجلسی تشکیل شد که محور آن تقریباً همکاری با دولت روحانی و سیاستهای بینالمللی و داخلی او بود. همچنین در سال ۱۳۹۶ شور و توجه به دیدگاههای دولت تا جایی امتداد یافت که آقای روحانی رأی بالایی را در انتخابات دور دوم کسب کرد. اما این وضعیت بعد از ۱۳۹۶ تغییر جدی پیدا کرد. ۶ ماه بعد از انتخابات در دیماه ۱۳۹۶ اعتراضاتی با آن گستردگی را شاهد بودیم و بعد در مرداد ۱۳۹۷ و آبان ۱۳۹۸. همه قبول دارند که جغرافیای سیاسی کشور تغییر کرده است و دیگر آن فضا از یک انتخابات تا انتخابات بعدی دوام پیدا نمیکند. مشخصاً اکنون میبینیم که در انتخابات ۱۳۹۸، با توجه به رویکردی که شورای نگهبان در پیش گرفت، اکثریت مردم نیامدند. حال در مورد اینکه آیا این وضعیت ۱۳۹۸ در ۱۴۰۰ تکرار میشود یا تغییر میکند، کسی راحت نمیتواند بگوید که آیا مردم پای صندوقهای رأی خواهند آمد و اینکه کدام جناح توانایی آوردن مردم پای صندوقهای رأی را دارد؟
*این پیچیدگیهایی که به نظر شما برای اصلاحطلبان وجود دارد چیست و برای انتخابات آتی چه گزینههایی در پیش رو دارند؟
با توجه به قرینهسازی شرایط میدان سیاست و ساحت کار و فعالیت سیاسی کشور میتوانم اینطور عرض کنم که فعلاً ۲ جریان در میدان سیاست کشور حضور دارند و هنوز جریان سومی قابل شناسایی نیست. بعضیها تلاشهایی کردند که جریان سومی را تعریف کنند. در جریان براندازان که خیلی سعی کردند و نتیجه نگرفتند. در داخل جریان اصولگرایی هم آقای قالیباف نواصولگرایی را ارائه کرد که تقریباً خود او هم بعداً دیگر آن را پیگیری نکرد. در جریان اصلاحطلبی هم گفته میشد برخی میتوانند با عبور از مسیر رهبر اصلاحات و شورای عالی اصلاحات جریانی را با تابلوی اصلاحات پیگیری کنند، اما موفق نشدند. لذا بر اساس همین قرائن، تا ۱۴۰۰ همین ۲ جریان عناصر تعیینکننده هستند. من امیدوارم رویکرد شورای نگهبان تغییر کند چراکه اگر تغییر نکند و امکان حضور ۲ جناح وجود نداشته باشد، برای جریان اصلاحات سخت است که راهبرد و شعارهایی ارائه دهد که مردم را به آمدن قانع کند. همه میدانیم که این کار از دورههای قبلی حتماً سختتر است، اما من این را ناممکن نمیبینم.
*برخی میگویند مرزبندیهایی درون جبهه اصلاحات رخ داده یا در حال وقوع است و از سوی دیگر هم عدهای در پی ارائه مانیفست جدیدی برای این جریان هستند. نظر شما درباره این گمانهزنیها چیست؟
جریان اصلاحات باید مانیفست جدیدی متناسب با زمان و مکان ارائه دهد. قطعاً انتخابات ۱۴۰۰ با انتخابات ۱۳۹۶ خیلی متفاوت است و باید ببینیم مردم چه میخواهند. در سال ۱۳۹۶ با توجه به رونق اقتصادی بحث رفع حصر پررنگ بود. بحث رونق اقتصادی همچنان پابرجاست، اما در سایر مسائل باید کار کارشناسی کرد و دید مطالبات مردم چیست. مهم این است که در کشور ما در غیاب احزاب، خودِ فضای انتخابات است که شعارها و شرایط انتخاباتی را دیکته میکند. من اکنون با قرائن، قرینهسازی میکنم وگرنه مثلاً براندازان تصور میکنند که همه چیز ممکن است و ۲ سه بار هم این را در همین ۲ سه سال آزمودهاند یا جریان اصولگرایی با رانت شورای نگهبان و نظارت استصوابی عملاً اکثریت را دلسرد و خانهنشین کردند. لذا به نظرم میآید، مانیفست جدید لاجرم باید مطرح شود و ببینیم اکنون مسائل این دوره و شرایط جامعه و مطالبات مردم در بخشها و قشرهای مختلف چیست تا از نو مرور شود. در شورای عالی احزاب همیشه بودند و خواهند بود، اما ممکن است در اشخاص حقیقی یا شیوه کار، ریاست و هیاترئیسه، اختیارات و آییننامه و… تغییراتی صورت گیرد. تقریباً آن چیزی که در گذشته تحت عنوان شورای عالی اصلاحطلبان مطرح بود نسخه روزآمدی بود که به نوعی قرار بود نواقص و کسریهای گذشته را جبران کند. حال هر مقداری از آن را که جبران کرده است طبیعتاً استمرار پیدا میکند و بقیه آن باید از نو طراحی شود.
*با توجه به این رویکرد شورای نگهبان، در حاشیه ماندن جبهه اصلاحات تا چه میزان به احزاب شکل دهنده آن و تا چه میزان به حاکمیت ربط پیدا میکند؟
بالاخره همه موثرند. خود جریان اصلاحات در گذشته این توانایی را پیدا کرد که مهندسی قبلی را خنثی کند. نظارت استصوابی از مجلس چهارم شکل گرفته است، ولی چه شد که ما توانستیم در سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴ این مهندسی را بیاثر کنیم؟ دلیل آن سیاستها و اقداماتی بود که بر ترجیح منافع ملی بر منافع جریانی تاکید کرد و جریان اصلاحات توانست تعیینکننده میدان سیاست باشد. اما در ۱۳۹۸ همان مدل پاسخ نداد و میشود گفت خرد جمعی جریان اصلاحات اعلام کرد که ما دیگر آن مدل را دنبال نمیکنیم و اگر نتوانیم کاندیداهای اصلاحطلب را به مجلس بفرستیم، از اصل لیست هم صرف نظر میکنیم. اینکه آیا از آن تصمیم عدول میشود یا نه و یا پافشاری میشود تا بالاخره به نتیجه برسد، به مساله داخلی اصلاحات برمیگردد. اما از آن طرف در سال ۱۳۹۸ حتی اصولگرایان هم فکر نمیکردند که شورای نگهبان اینگونه بایستد تا ۲۳۰ حوزه انتخابیه غیررقابتی شود و این نتیجه پیش بیاید. ما فکر نمیکنیم که دیگر چنین چیزی تکرار شود. اگر بخواهد تکرار شود خیلی پرهزینه است؛ یعنی عدول از رویکردی است که در گذشته بود و مشارکت حداکثری را همواره به عنوان هدف دنبال میکرد. حتی مقام معظم رهبری فرمودند، کسانی که نظام را قبول ندارند به خاطر ایران به پای صندوق بیایند. آن یک روش و نگاه است ولی این هم یک نگاهی است که در ۱۳۹۸ انجام شد و ما بر اساس قرائن میگفتیم که مساله آنها مشارکت حداکثری نیست و به دنبال یک مجلس یکدست هستند. اکنون هم معلوم شد که مجلس یکدست را به مشارکت حداکثری ترجیح میدهند؛ اما با توجه به عدم مشارکت حداکثری و نتیجهای که به دست آمد، به نظر میآید این رویکرد دیگر قابل تکرار نباشد. در بحث مجلس گاهی برخی شهرستانها ۲ نماینده دارند و گاهی این رقابتها باعث میشود همه پای صندوق بیایند. ولی بحث ریاستجمهوری بحثی ملی است و امیدواریم این رویکرد به رویکرد مشارکت حداکثری برگردد. در اینجا دیگر اراده نظام مطرح است و اراده جریان اصلاحات نیست.
*شما در جایی گفته بودید که اعتماد عمومی آسیب دیده است. به طور کلی از سویی گفته میشود اصلاحطلبان فرصتهایشان را از دست دادهاند و نتوانستهاند در بزنگاهها نقش موثری ایفا کنند تا جایی که به تعبیر برخی، دچار نوعی بیعملی شدهاند. شما در این باره چه نظری دارید؟
همه نظرسنجیها و مطالعات این مساله را تایید میکنند که اعتماد عمومی خیلی کاهش پیدا کرده است. بعضیها اکنون میگویند اعتماد عمومی از دولت سلب شده است. شاید با همین تصور بود که جرقه حوادث دیماه ۹۶ را جریانی زد که فکر میکرد اعتماد عمومی فقط از دولت سلب شده است و میتواند از این موج استفاده کند و خود را دلسوز بخشی از مردم نشان دهد. بعد دیدیم که وقتی جریان راه افتاد از سر تا ذیل نظام را مورد تهدید قرار داد. اکنون هم چنین بحثهایی وجود دارد. ولی به نظر بنده اعتماد به همه بخشها کاهش پیدا کرده است. دلیل آن هم روشن است؛ در حوادث غیرمترقبهای مثل زلزله کرمانشاه ما دیدیم که مردم دیگر آن کمکهایی را که به نهادهای خدماتی میکردند نکردند، سلبریتیها آمدند و جایگزین نهادهای خدماتی و امدادی رسمی کشور شدند. از آن طرف نظرسنجیها نشان میدهد که جایگاه رسانه ملی با ورود فضای مجازی مثل سابق نیست. همه اینها گواه آن است که اعتماد عمومی به همه دستگاهها کاهش پیدا کرده. اعتماد عمومی به سیاستمداران و جریانها هم کاهش پیدا کرده است. این شعار «اصلاحطلب، اصولگرا/ دیگه تمومه ماجرا» شعاری است که داده شد و شنیده شد. لذا جریان اصلاحات هم مثل جریان اصولگرا با چالشهایی مواجه است. حال ۲ نظریه وجود دارد. یک نظریه این است که آنها فکر میکنند جریان اصلاحات به خاطر اینکه از عهده قولهایش برنیامده از چشم مردم افتاده است که جریان دلواپسان این نظریه را مطرح میکنند. ولی ما میگوییم نه؛ عملاً امکان اجرای قولهایی که داده بودیم فراهم نشد. گله مردم از ما این است که چرا نتوانستید به قولهایی که دادهاید عمل کنید و نتوانستید قدرتهای موازی را متقاعد کنید. تفاوت اینجاست. به همین دلیل هم ما میگوییم که اگر مردم از اصلاحات بریده باشند، به سمت جریان رقیب نرفتهاند و اگر نتوانیم آنها را به صحنه انتخابات و فضای سیاسی برگردانیم، ما اعلام دغدغه میکنیم، و اعلام میکنیم که ممکن است سر از جای دیگری درآورند. تاکنون میگفتیم رأی خاکستری یعنی رأیهایی که منتظر بودند جریان اصلاحات به میدان بیاید و رئیس دولت اصلاحات دعوتی میکرد و میدیدیم که آنها با چه علاقه و اشتیاقی به صحنه میآمدند. ولی فعلاً در خانهها نشستهاند. روشن است که خود اصلاحات دعوت نکرد چون اگر دعوت میکرد هم نمیآمدند. پس چه کسی دعوت کند که مردم بیایند؟ آیا ما هم به سطح کشورهایی مثل ایتالیا و فرانسه رسیدهایم که انتخاباتمان با ۳۰، ۳۵ درصد مشارکت صورت بگیرد و بگوییم مشارکت دغدغه ما نیست؟ به نظر میآید اشکالی در این نظر وجود دارد. ما کشوری هستیم که با آن کشورها از نظر ساختار سیاسی متفاوتیم. ما امروز در شرایط تحریم هستیم. امروز قطعنامه ۲۲۳۱ به نفع ما و برجام تصویب شده است. با این اوصاف شما میبینید که با مزاحمت آقای ترامپ متاسفانه کشورهای دنیا تمام شرکتهایشان را از ایران بیرون بردهاند و امروز با ما مبادله اقتصادی ندارند. به نظر ما مساله مشارکت حداکثری یک انتخاب یا یک مساله تشریفاتی نیست، بلکه الزام تمامیت ارضی، امنیت ملی و آینده سیاسی کشور و نظام ماست و ما باید این را همچنان در صدر داشته باشیم. ما باید در قبال اینکه یک جریان برنده شود یا یکدستی در قوای کشور برقرار باشد و اینکه چنین هزینهای را به کشور و امنیت ملی ما تحمیل میکنند جوابگو باشیم. تا وقتی مساله مشارکت حداکثری حل نشود همه دچار چالش هستیم.
*به اتفاقات سالهای ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸ اشاره کردید که سیاستورزی به خیابان کشیده شد. جبهه اصلاحات به عنوان یک جریان سیاسی هم رسالت سیاسی دارد و هم رسالتی اجتماعی که یکی از جنبههای آن نقد قدرت است. به نظر شما آنها در این زمینه تا چه اندازه توانستهاند پیش بروند؟
فلسفه وجودی اصلاحات همین بوده است. بر همین اساس ملاحظه میکنید که اصلاحطلبان همواره مورد عتاب هستند. بعضی دوستان علیالظاهر میگویند ما همه چیز را بی قید و شرط قبول داریم. اما واقعیت این است که هر جا به نفعشان است چیزی را قبول دارند. وقتی مقام معظم رهبری نظری میدهند این طرف تیتر مناسب خود را انتخاب میکند و آن طرف هم تیتر مناسب خودش را، و عملاً هر کدام از ظن خودشان به مسائل نگاه میکنند. اما نکتهای که وجود دارد این است که همه قبول داریم فلسفه جریان اصلاحات این بوده که به وضع موجود اکتفا نمیکند و همواره به دنبال اصلاح است و این رویکرد هم در جهت مطالبات مردم است. وقتی امام میفرمایند میزان رأی ملت است، اصلاحات این را قبول دارد و با تمام وجود سعی کرده ببیند رأی مردم چیست و به همان اولویت دهد. لذا هزینه آن را هم پرداخته است. گاهی دولت یا مجلس دست به دست شده است ولی در جاهایی هم بسیار پرهزینه بوده. اکنون شما میبینید که رهبر جریان اصلاحات ممنوعالتصویر است، در حالی که با یک کلمه ایشان آنطور جامعه به صحنه میآید و مجلس دهم بر اساس نظر و کلمه «تکرار» او تشکیل میشود. ولی تعدادی از نمایندگان مجلس که به دیدن او میروند در مضیقه قرار میگیرند. اصلاحطلبان عادت کردهاند که در مضیقه زندگی کنند. ما اکنون در شورای پنجم یک شورای اصلاحطلب هستیم. شما امکانات و شرایط این شورا را با شورای قبلی که دست آنها بود مقایسه کنید. ببینید با آنها چگونه رفتار میکردند و با ما چگونه رفتار میکنند. اینها همه نشان میدهد که جریان اصلاحات پذیرفته است هزینه دهد.
*به نظر شما با توجه به شرایط فعلی، دولت کنونی چه میراثی را برای دولت آینده به جای میگذارد؟
در واقع آقای روحالی در دولت اول فراتر از انتظار ظاهر شد و مردم هم پاسخ همان انتخابات را دادند و آن میزان رأی را کسب کرد. ولی در دولت دوم نتوانست و نشد انتظارات را برآورده کند. آن زمان که آقای احمدینژاد بود وقتی ما میگفتیم بیشتر مشکلات به دلیل مسائل مدیریت داخلی است، آنها مسائل را به تحریمها نسبت دادند، بعد از اینکه خودشان آن طرف نشستند و آقای روحانی این طرف، همه را به مدیریت کشور ربط میدهند. واقعیت این است که هر ۲ وجود دارد. البته بخشی از مسائل در دوره آقای روحانی به انتخاب ترامپ برمیگردد. اما در داخل هم آقای روحانی به نظر ما متاسفانه در حفظ آرای همراهان خودش آنچنان که باید تلاش نکرد و به همین دلیل به نظر میرسد این وضعیتی که امروز برقرار است هم محصول شرایط بینالمللی و خروج ترامپ از برجام و تحریمهای جدید است و هم محصول عملکرد آقای روحانی. آقای روحانی برای جلب رضایت رقبای انتخاباتیاش از رفقای انتخاباتیاش فاصله گرفت و اکنون میبینید هم آنها خیلی بیرحمانه نسبت به او رفتار میکنند و در مجلس از استیضاح و عدم کفایت ایشان حرف میزنند و هم رفقایشان امروز از او گلهمندند که چرا به آنها اعتنای کافی نکرد. در قضیه دولت اگر آقای روحانی آرای خود را حفظ کرده بود، امروز میتوانست همدلی و همراهی بیشتری را از جامعه با خود داشته باشد. گرچه بعد از کرونا نظرسنجیها نشان میدهد که سرمایه اجتماعی دولت بسیار بهبود پیدا کرده است. قبل از کرونا شرایط سختی پیش آمده بود و نظرسنجیها نشانههای خیلی نگرانکنندهای را حکایت میکرد. به نظر من آقای روحانی در دولت اول خود توانست برجام را امضا کند، و هفت قطعنامه ذیل فصل هفتم را از سر کشور کوتاه کند. تا امروز هم با تمام ترفندهای ترامپ و اسرائیل و بنسلمان مقاومت کرده است. در منطقه توانسته است جایگاه ایران را بهبود بخشد، اما گرانی خیلی به مردم فشار آورد و مساله افزایش قیمت ارز از جمله چیزهایی بود که به نظر میرسید دولت میتوانست آن را سامان دهد؛ میخواهم بگویم که آثار و میراث دولت آقای روحانی اندکی آسیب دیده است و دولت بعدی هم باید با زحمت سعی کند مشکلات را حل کند، گرچه آقای روحانی شاید بتواند در این یک سال باقیمانده به قولهایی که به بانوان، اقوام، جوانان و مخصوصاً قولهایی که در مورد رفع رکود داد عمل کند.
چکیده گفتوگو با محمود میرلوحی :
-جغرافیای سیاسی کشور تغییر کرده است
-جریان اصلاحات باید مانیفست جدیدی ارائه دهد
-انتخابات ۱۴۰۰ با انتخابات ۱۳۹۶ خیلی متفاوت است
-تکرار رویه شورای نگهبان در انتخابات مجلس هزینهساز خواهد بود
-فلسفه اصلاحطلبی این است که به وضع موجود اکتفا نکند
-سرمایه اجتماعی دولت بعد از کرونا بسیار بهبود پیدا کرده است
-سلبریتیها جایگزین نهادهای خدماتی و امدادی رسمی شدهاند
-اصلاحطلبان عادت کردهاند که در مضیقه زندگی کنند
-روحانی برای جلب رضایت رقبای انتخاباتیاش از رفقای انتخاباتیاش فاصله گرفت
-مساله مشارکت حداکثری الزام تمامیت ارضی، امنیت ملی و آینده سیاسی کشور و نظام ماست