پایگاه خبری / تحلیلی نگام _ شاهین علیپور، شاعر و دبیر ادبیات فارسی و ساکن تبریز است. او در معرفی خود میگوید: حدود پنج سالی میشود که به صورت جدی به فعالیت ادبی مشغولم. غزل می نویسم…
با شاهین علیپور به گفتوگو نشستم تا پاسخ برخی سوالات در رابطه با فضای سیاسی و هنری ایران را از جهان او بسنجم؛
گفتوگوی میثم شریف با شاهین علیپور را بخوانید:
– میثم شریف: آیا حاکمیت در برابر کارهای هنریتان برخوردهای امنیتی با شما داشته است؟ رفتار امنیتی را چگونه تعریف میکنید؟ گمان میکنید این برخوردهای امنیتی موفقیتآمیز بوده است؟
شاهین علیپور: بسیار کم اتفاق می افتد که اثری از خود منتشر کنم. و طبعا واکنشی نیز صورت نمی گیرد. البته این به دلیل احتیاط نیست و دلایل شخصی دیگری دارد.
مطمئنا هر حکومت تمامیت خواهی می کوشد تا فعالیت های ادبی و هنری رایج در جامعه را تا حد امکان کنترل کند. حاکمیت کار خود را می کند و اگر غیر از این باشد منطقی نیست. در مورد میزان توفیق برخوردهای امنیتی، نظری جز این ندارم که نقش ترمز را ایفا کرده اند. جان، شیرین است و هنرمند نیز بدان واقف! چه، در دام افتادن فضیلت نیست و هنرمند مجبور است محتاط باشد.
– میثم شریف: با التفات به وضعیت فعلی و مشکلات اقتصادی مردم، هنر و به طور مشخص ادبیات چه راهبردی می تواند در این راستا داشته باشد؟ جایگاه هنر در مبارزات سیاسی چیست و تا کجا؟ ایا هنر می تواند نقشی در پیشبرد اهداف سیاسی داشته باشد؟
شاهین علیپور: هنر ابزار سیاست ورزی نیست. هنر بازتاب هر آن چیزی است که در اندرون انسان و بیرون از آن رخ می دهد. آرمان های آدمی گسترده تر از آن است که تنها و تنها در طلب نان خلاصه شود. صد البته که وضعیت معیشتی افراد جامعه عیان است و مقابل چشم هنرمند، مگر کور باشد و نبیند؛ ولیکن، تعهد نسبت به انسان و “آرزوی روز بهی” باید در ضمیر هنرمند نهفته باشد و وی از نوشتن احساس وظیفه کند. اگر جز این باشد، آثار هنری ای را شاهد می شویم که چیزی جز تقویمی برای وقایع جامعه نیستند. عده ای از این شبه هنرمندان، سرشناس و سلبریتی هم هستند.
– میثم شریف: اگر چاپ و انتشار مطلب غیر قانونی را یک نوع فعالیت زیر زمینی خطاب کنیم؛ نظرتان در مورد ادبیات «زیر زمینی» چیست؟ تصور میکنید مخاطب جدی ادبیات تا چه اندازه میتواند با ادبیات زیر زمینی حال حاضر ارتباط برقرار کند؟
شاهین علیپور: ادبیات زیرزمینی در شرایط سانسور و اختناق، یکی از همان واکنش ها و مقاومت هایی است که پیشتر از آن صحبت کردم. در مزایا و قوت های زیرزمینی کار کردن و خارج از تیررس سانسور بودن که شکی نیست، اما نمی توان آسیب های این سبک و سیاق انتشار را نادیده گرفت. برای نمونه، ادبیات زیرزمینی از نقد ادبی کاملا بی بهره می شود، چرا که اثری که به صورت زیرزمینی منتشر شده، راه به محافل آکادمیک و علمی نمی برد و صرفا گروه هایی از مخاطبان خاص را نشانه می گیرد. در نتیجه ی این امر، چند اتفاق می افتد: نخست این که برخوردهای احساسی با ادبیات زیرزمینی ممکن است باعث شود کتاب های کم مایه صرفا به دلیل داشتن پتانسیل بیشتر برای سانسور شدن، نزد مخاطب ها ارزش و اهمیت بیش از اندازه ای پیدا کنند؛ سپس این که مافیای نشر زیرزمینی که پیش خود هیچ قانون محدود کننده و سازوکار بازدارنده ای نمی بینند به راحتی می توانند قدرت گرفته و اختلال آفرینی کنند، شهرت کاذب بیافرینند، افکار عمومی را هدایت کنند و پول های کلان به جیب بزنند. به هر روی، مخاطب جدی ادبیات در این میان برای یافتن آثار دست اول و باکیفیت راه دشوارتری را پیش روی خود می بیند، و مواجهه ی او با این سبک از ارائه ی ادبیات، از دریچه ی معمول و درست آن صورت نگرفته است.
– میثم شریف: هنرمند مستقل کیست؟ اهداف هنرمند مستقل چیست؟ آیا به هنر دولتی اعتقادی دارید؟
شاهین علیپور: از زنده یاد “مهدی اخوان ثالث” به یادگار مانده است: “ما بر سلطه ایم، نه با سلطه”. این یک اصل است. بلاتغییر و ثابت. مگر هنرمند در مقام هنرمند چه ارتباطی می تواند با دولت داشته باشد؛ جز اینکه وظیفه ی تطهیر آن را بر عهده گیرد. هنرمند مستقل، از مردم است و با مردم. پس باید از خود بنویسد و از مردم بنویسد.
بی تعارف میگویم که وقتی نام ماکسیم گورکی می آید، به یاد هنرمند دولتی می افتم، چه او با سلطه بود، و وقتی نام میخائیل بولگاکف و اوسیپ ماندلشتام می آید به یاد هنرمند مستقل می افتم. قضاوت با شمای خواننده!
– میثم شریف: اگر سانسور را یک تیغ دو لبه بدانیم، چه راهکارهایی را برای مبارزه با سانسور پیشنهاد میکنید؟ آیا سانسور و فشار از سمت حاکمیت بر هنرمندان در این سالها موفقیت آمیز بوده است؟
شاهین علیپور: تا هنر بوده، سانسور نیز بوده. هنرمند نباید با عناد ورزیدن عمدا خود را در معرض سانسور قرار دهد. صدها سال است که در این سرزمین، شاعر و نویسنده با زبان استعاره و تمثیل، هم حرف خود را می زنند و هم جان خود را از مهلکه به در می برند. این البته معادل خودسانسوری نیست. وگرنه بسیار می بینیم شاعرانی را که بی هیچ دلیلی عمدا از واژگان جنسی در اثر خود استفاده می کنند تا مثلا فریاد برآورند که “ما خود را سانسور نمیکنیم”! وقتی چنین واکنش های بچگانه ای را می بینم، به نظرم می رسد که حاکمیت موفق بوده.
– میثم شریف: نظرتان در مورد انتشاراتیهای داخل ایران چیست؟ آیا اعتقادی به مافیای نشر دارید؟ این مافیا دست چه کسانیست؟
شاهین علیپور: امروزه در ایران شاهد رشد چشمگیر تولیداتی هستیم که عموم مردم و گاهی حتی خود تولیدکننده، بدان دلنوشته می گویند. به نظر می رسد که انتشار این آثار دست چندم با یک برنامه ریزی جامع و برای هدفی دور و دراز ،هر چند سهل الوصول، انجام می گیرد. ممکن است عده ای، این شیوه نگاه را توهم توطئه بینگارند؛ ولیکن توطئه در حال رخ دادن است و توهمی در میان نیست. دولت به ناشران این قبیل آثار، وام می دهد، جایزه ی خودمانی” ناشر برتر سال” اهداشان می کند و به صورت غیرمستقیم از نوع فعالیتشان حمایت می کند. ناشر نیز که نان خود را در روغن می بیند، عملا انتشارات خود را تبدیل به یک بنگاه اقتصادی بزرگ می کند. طی حرکت چندین ساله ی این چرخه، چنان آسیبی به ذائقه ی هنری مردم وارد می شود که نه تنها قابل ترمیم نیست؛ بلکه سال به سال بر جراحت آن افزوده می شود.
و چه کسی و چه چیزی جز حاکمیت از این روند سود می برد؟ شاید در آینده ای نه چندان دور، حتی زحمت سانسور را نیز به خود ندهد!
– میثم شریف: در طول سال ها هنرمندان بسیاری به دلایل مختلف به خارج از کشور کوچ کردند، و بنا به دلایلی اجازه ی بازگشت به کشور ندارند. شما چه احساسی نسبت به این ماجرا دارید؟
شاهین علیپور: هنرمندانی که در طول این سال ها جلای وطن کرده اند معمولا به دو دسته بزرگ تقسیم می شوند:
دسته ی اول آن هایی هستند که در خارج از ایران، تحت تأثیر ماشین سلبریتی سازی غرب و آب و هوای آن، بکلی رسالت هنری و اجتماعی خود را فراموش می کنند.
دسته ی دوم نیز کسانی هستند که سرزمین خود را با تمام مشکلات و بحران هایش، به دوش خود می کشند و در تلاشند تا آنجایی نشوند.
حقا که دسته ی دوم محترم ترند.
دسته ی دیگری نیز وجود دارد که با حمایت خود حاکمیت و پاسپورت به دست از کشور فرار می کنند؛ این ها باید در مغرب زمین، نقش هنرمند متعهد را بازی کنند!
در ادامه دو شعر از «شاهین علیپور» بخوانید:
شعر اول:
ای که از خلق جهان چون تو کسی باید و نیست
خود به پا خیز که فریادرسی باید و نیست
ما به امید تو از آینه روگردانیم
آنچنانیم که آیینه بسی باید و نیست
غرقه ی بحر امیدیم و بلا ساحل راست
به کنار آمدگان را نفسی باید و نیست
مرغ آزرده ی جان بال فرو میکوبد
که مرا جای به قدر قفسی باید و نیست
عاشقان رهت آن رود به شور افکندند
عشق باقی ست؛ ولیکن ارسی باید و نیست
دل قوی دار که از ما به از این خواهی دید
گرچه بر پرده ی اوهام، کسی باید و نیست
بس بگشتیم و فراسوی تو غیر از تو نبود
شب و روز از پی هم شد، سپسی باید و نیست
شعر دوم:
در آن زمان که روز را هنوز
شبی ز پس نیامده ست
خیال خویش برفروز
و یا بگو به من بگو چگونه می شود فرابخوانمت ز دور؟
.
در آن زمان که هیچ نیست شب
جز آن سروده ای که ناسرودنی ست
– چیست شب؟
به جز حکایتی فسانه وار از آن چه هست و تا همیشه بودنی ست؛
در آن زمان مرا بگو چگونه می شود به سوی خویشتن کشانمت ز شاهراه روشنا و نور
بگو به من بگو
ای آفتاب!
ای بلند!
ای غرور!