نگام ، حسن مقیمی _ تلویزین بی بی سی فارسی چندی پیش اشاره به خبری داشته است در باره شرکت آقای عباس عراقچی قائم مقام وزارت خارجه در همایشی که انجمن به اصطلاح ژئوپولیتیک تشکیل داد و طی آن سردار سید یحیی رحیم صفوی بی مهابا وارد بحث رودخانه های مرزی ایران و همسایگان شد بدون داشتن هیچ گونه تخصصی در آن زمینه و بی آنکه بتواند از اشاره به نیروی قهریه (قدرت نرم و قدرت سخت) در دفاع از منافع ملی کشور در این باره خود داری کند….. به این دلیل و با توجه به اهمیت حساسیت این گونه بحث ها نگام تصمیم گرفته است که موضوع بحران آب در ایران و وضعیت حساس رود خانه های مرزی را با متخصص سرشناس ژئوپولیتیک و هیدروپولیتیک کشورمان در میان گذارد….
**********
اشاره به پیشینه های بحث
انعقاد قرارداد هیرمند میان ایران و افغانستان در سال 1351 رویداد مهمی در عرصه سیاسی و اقتصادی میان دو کشور بود که البته در طول سالهای گذشته با بی اعتنایی افغانستان نسبت به تعهداتش در این قرارداد، مشکلات فراوانی گریبانگیر مردم استان سیستان و بلوچستان شد و شرایط محیطی خطرناکی را برای اهالی این سامان رقم زد.
دکتر پیروز مجتهد زاده استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک ایران به بیان دیدگاه های خود در این زمینه می پردازد. او در این گفت و گو با انتقاد از سیاستهای آبی که تاکنون در کشور اجرا شده خواهان تشکیل یک ستاد ملی برای حل کمبود بی آبی در کشور شد ولی نه ستادی فقط از صاحبان مقامات دولتی: وزیران گوناگون که علیرغ نداشتن هیج آشنایی و ربطی به مساله حقوق های نجومی دریافت می کنند، بلکه منظورم تشکیل ستادی دایمی است با عضویت مسولان دولتی مربوطه و کارشناسان دانشگاهی واقعی در مباحث جغرافیایی و روابط بین الملل متخصص در روابط محیطی و حقوقی با همسایگان، به اضافه متخصصین محیط شناسی و مهندسین آب شناسی.
نگام : با توجه به گذشته پنج دهه از انعقاد قرارداد هیرمند چرا تاکنون حق ایران در این حوزه از سوی افغانستان رعایت نشده است؟
شما باید بدانید که مشکل آب هیرمند و هامون از ابتدا در نیمه دوم قرن نوزدهم ( دهه 1860) به میانجی گری و حکمیت انگلیسی ها (ژنرال گلدسمید و ژنرال مکماهون و…) به صورت بغرنج کنونی در آمد. آخرین حکمیت را ترک ها (ژنرال آلتای) در سال 1935به خواسته ایران انجام دادند که که آن هم به سود افغانستان تمام شد. چندین قرارداد در نتیجه این حکمیت ها بین دو کشور امضاء شد که در همه موارد هر دو طرف اعلام نارضایی کردند، ولی ایران به تعهدهای خود عمل کرد و افغانستان همیشه به تعهد های خود بی اعتنا ماند …در سال پایانی جنگ جهانی دوم (1324= 1945) امریکایی ها وارد بحث آب هسرمند شدند و طی قرار دادهای چندین سد مخزنی و آبگردان (منحرف کننده آب) در افغانستان تاسیس کردند که مهمترین آن سد مخزنی کجکی بود با تاثیرات ویران کننده برای ایران در انتهای هیرمند. ولی این تاثیرات فقط از تاسیس سد کجکی نبود بلکه ایرانی ها به زودی متوجه شدند که افغانستان به کمک امریکایی ها یک سد آبگردان (انحرافی) و کانال بسیار پهناور و عمیق مربوطه را در محل بقرا در نزدیکی قندهار تاسیس کردند تاثیر ویران کننده ای بر مقدار آبی گذاشت که در انتهای هیرمند وارد ایران می شود. این وضعیت سبب بالاگرفتن اختلافات میان دوکشور شد و دولت ایران در سال 1947 (1326) از سفیر خود سازمان ملل خواست که شکایتی در این زمینه در شورای امنیت سازمان ملل متحد شکایت برد، ولی امریکایی ها بلافاصله پادر میانی کردند و دو کشور را به میانجی گری خود راضی نمودند. داستان این میانجی گری مفصل است که به خلاصه می توان گفت که به سرانجام مرض الطرفین ایران و افغانستان نرسید. با این حال در نتیجه ادامه فعل و انفعالات همین وساطت امرکایی ها بود که دو دولت سر انجام مهمترین قرارداد حق آبه هیرمند در 13 مارس 1973 (23 اسفند 1351) میان امیر عباس هویدا، نخست وزیر ایران و محمد داوود خان، نخست وزیر افغانستان، منعقد شد و به تصویب مجلس ملی هر دو کشور رسید ولی مفاد آن هرگز از طرف افغانستان رعایت نشد علیرغم این حقیقت که ایران مبالغ هنکفتی را به دولت افغانستان داد – ازجمله یک کمک مالی به مبلغ 100 میلیون دلار که در اختیار دولت افغانستان گذارده شد – و مبالغ زیادی که میان سیاستمدان افغانی برای تضویب قرار داد یاد شده توسط مجلس ملی آن کشور خرج کرد.
نگام : البته در دوران ریاست جمهوری آقای سید محمد خاتمی دولت جمهوری اسلامی ایران با دولت افغانستان وارد مذاکراتی برای اجرایی کردن توافق و تفاهم های تکمیل کننده قرارداد های قبلی در پیش گرفته شد که در نهایت همان قراردادی در سال 1351 را مورد توجه و تاکید قرار داد. با این حال این قرارداد هم کاری از پیش نبرد و افغانستان در رابطه ناسازگاری با حق آبه ایران را ادامه داد تا امروز که دریاچه هامون بطور کلی خشک شده است؛
علت اصلی عدم سازگاری افغانستان در این مورد و بی اعتنایی گسترده و دامنه دار افغانستان به حق و حقوق تصویب شده ایران نسبت به آب هیرمند – بعد از بند کمال خان در بخش انتهایی خاک افغانستان – که در چندین قرار داد تثبیت شده است، در این است که به گفته ژنرال ماکماهون اگلیسی افغانها – علیرغم قوانین بین الملی در بین الملی اعلام کردن رود خانه هایی که از یک کشور عبور کرده و وارد خاک کشور دیگر می شوند – افغانستان رود هیرمند را که بخش اعظم آن در خاک آن کشور جاری است، یک رودخانه داخلی و در انحصار خود فرض می کند و افغان ها بارها گفته اند که “اهمیت و حساسیت هیرمند برای آنها به اندازه اهمیت و حساسیت نفت برای ایران در سال های بین 1930 تا 1352است”.
در هر صورت و با توجه به این سوابق به نظر من مذاکره مجدد با افغانستان در این باره اتلاف وقت است. برای اینکه به اقرار نمایندگان انگلیس در زمانی که در افغانستان حکومت داشتند ، افغان ها رودخانه هیرمند را حق مطلق و انحصاری خود می دانند و در این زمینه برای ایران هیچ حقی را در نظر نمیگیرند. این در حالی است که مقرارت و قراردادهای بین المللی که صراحت دارد رودهایی که در بین دو یا سه کشور جریان داشته باشند ر ود های بین المللی هستند و کشور های مسیر رودخانه حق بلا منازع و بلا انکار برای استفاده از آب این رودخانهها را دارند. ما در اوایل قرن بیستم قراردادهایی با افغانستان داشتیم که براساس آن رودخانه هیرمند بعد از بند کمال خان در این کشور آنجایی که هیرمند می چرخد و به صورت عمودی که به طرف شمال حرکت می کند و با چرخش دیگری وارد سیستان و هامون می شود رود بین المللی شناخته شده و ایران در آن مسیر تا انتها حق تایید شده و تصویب شده ای از آب هیرمند بعد از بند کمال خان دارد. بر اساس همه این قراردادها افغانستان حق تاسیس هر گونه نهر، رود و جوی انحرافی را ندارند اما افغان ها این مورد را مطلقا رعایت نکردند و دهها نهر و جوی و رودخانه انحرافی در مسیرهیرمند تاسیس کردند و از حق تصویب شده و تایید شده قانونی آب ایران را سرقت نمودند و این روند همچنان ادامه دارد.
نگام : این روند چه تاثیری در شرایط زیست محیطی استان سیستان و بلوچستان دارد؟
به گونه خلاصه می توان گفت که نتیجه همه اقدامات یاد شده افغانستان که برخلاف قراردادهای دوجانبه و مقرارات بین المللی است، دریاچه هامون خشک شده و از بین رفته است و کشاورزی و دامداری مستعد ترین بخش جلگه سیستان نابود شد و عظمت این فاجعه سبب شد تا بخش هایی از جمعیت سیستان جلای وطن کرده و به مناطق دیگر در شمال کشور کوچ کنند.
من این سرنوشت تلخ زیست محیطی هیرمند و هامون را در اجلاس بین المللی دانشگاه سازمان ملل متحد در توکیو به سال 1996 تحت عنوان “دریایی که می میرد”…. “ای دنیا، به دادش برسید”، به توجه جهانیان رساندم. مقاه ای که در این زمینه برای دانشگاه سازمان ملل متحد نوشتم تحت عنوان:
Lake Hamun, a Disaster in the Making; Hydropolitics of Hirmand and Hamun,
(دریاچه هامون: فاجعه ای در حال شکل گیری: هیروپولیتیک هیرمند و هامون) کردم که در جمع گزارش های “اجلاس خزر و آرال و دریای میت” در سال 1976 در مجله علمی و فنی دانشگاه سازمان ملل متحد به صورت زیر درج و منتشر شد.
In Forum on the Caspian, Aral and Dead Sea, Proceedings, Technical Publication Series, United Nations University, UNEP, Osaka/Shiga, PP. 19-24.
سازمان ملل متحد هم براساس ارائه مطلب و گزارش یاد شده، دریاچه هامون را در جمع دریاچههایی تحت حمایت سازمان ملل متحد اعلام کرد. اما اساسا چنین حمایت فایده ای برای ما نداشته است چون افغانستان کمترین اهمیتی به این فاجعه محیط زیستی نمی دهد و به هیچ وجه حاضر نیست که حقوق حقه ایران را در این رابطه رعایت کند.
نگام : ما از چه ابزارهایی می توانیم استفاده کنیم تا به حقوقمان در این زمینه برسیم؟
تا آنجایی که امکان داشت ما برای شناساندن حقوق خود در حوزه هیرمند اقدام کردیم اما کمترین تاثیری نداشت و حال اینکه ما را متهم به هزار مطلب خلاف اخلاق هم کردند. متاسفانه وضع هیرمند به صورتی درآمده است که افغان ها را علیه ایران حساس کرده است. جالب اینجا است که در این زمینه ما آشکارا و به تایید همه ناظران بین المللی “مظلوم” این داتان هستیم و آب ما مورد سرقت قرار گرفته و این مایه حیات بر روی مردم سیستان بسته شد، اما همیشه افغانستان طلبکار بوده و هستند. به هر صورت مساله استفاده از رودخانه هیرمند و تاکید بر روی قرارداد هیرمند همچنان به عنوان مساله غامض و لاینحل میان ایران و افغانستان باقی مانده است. دریاچه ها و سرزمینها ما که در انتهای رود هیرمند قرار دارند خشک شده اند و کشتزارها به صورت زمینهای کویری خشک و لم یزرع در آمده اند و دامداریهای این منطقه از بین رفته و بخش هایی از مردم سیستان به دیگر نقاط کشور کوچ کردند، ولی ظاهرا از نظر افغانستان، ایران بدهکار این قضیه است. در مورد هریرود هم ما با چنین وضعیتی روبر و هستیم. تمامی جلگه سیستان و بخشهای مهمی از آبهای زیر زمینی استان بلوچستان که از هامون و هیرمند تغذیه میشوند و به همین دلیل آب های زیر سطح زیرزمینی بلوچستان بشدت افت کرده است.
نگام : شاید بی ارتباط نباشد که با توجه به اهمیت موضوع هیرمند و مشکلات زیست محیطی استان سیستان و بلوچستان به این موضوع نیز اشاره شود که در حال حاضر به تعبیری ما شاهد جنگ خاموش آبی در منطقه هستیم. اساسا ایران در وضعیت خشکسالی بسر می برد و البته با دو دیدگاه هم در این زمینه روبرو هستیم. برخی بر این باور هستند که ما با بحران بی آبی مواجه هستیم و در سالهای آینده با کمبود آب مواجه خواهیم شد و باید در این زمینه فکری شود. گروهی هم بر این اعتقاد هستند که گرچه شواهدی از کم آبی در کشور وجود دارد اما در این زمینه اغراق هم صورت گرفته و ما با بحران روبرو نیستیم. نظر شما درباره این دو دیدگاه چیست؟
قبل از پاسخ به این سوال باید از عملکرد دولت آقای روحانی شدیدا انتقاد کنم و از اعمال ناصواب کسانی که در مقام مشاوران رسمی یا غیر رسمی ایشان در مراکزی مانند انجمن به اصطلاح ژئوپولیتیک ایران که در انحصار کامل افراد سود جو عمل می کنند. آیا جز این می تواند باشد که سرخوردگی های تاریخی در روابط با افغانستان و موضوع هیرمند و هامون ناشی از بی کفایتی دولتهای ما است؟ البته آن طرف قضییه را نیز باید در نظر گرفت، چون در دورههای مختلف تاریخی طرف ما در افغانستان همیشه انگلستان بود و انگلیسیها همیشه حق و حقوق ما را در تمام زمینهها ضایع میکردند و مداخله های امریکا هم کمکی به حل مساله نکرد. اما بعد از استقلال افغانستان ما طبعا باید اتفاقاتی را که در مراودات مرزی رخ میداد به حساب بی کفایتیها دولتمردان خودمان بگذاریم. در دولتهای دوران شاهنشاهی که ایران برای رسیدن به حق و حقوق خود حتی اقدام به رشوه دهی هم میکرد و نتیجه ای بدست نیاورد. در حال حاضر هم ما با مشکل غامضی در شرق کشور روبرو هستیم. سال گذشته کنفرانس آب با حضور سران بسیاری از کشورها در ایران برگزار شد. رئیس جمهور حسن روحانی در سخنرانی خود در حضور همه به جای اینکه به این مشکلات آبی ما با افغانستان اشاراتی مختصر و محترمانه بکند، دولت ترکیه را که هیچ ربط با فاجعه هیدروپولیتیک شرق ایران ندارد، در زمینه سد بندی روی شاخههای دجله و فرات در داخل خاک خود مورد انتقاد شدید قرار داد. حال هیدروپولیتیک دجله و فرات چه ارتباطی با ایران دارد؟ فقط خدا می داند و رئیس جمهور ما! این موضوع هیررو پولیتیکی فقط مربوط به سوریه و عراق می شود که در مسیر جریان دجله و فرات قرار دارند و البته باید به این موضوع اعتراض کرد، اما مساله دجله و فرات دخلی به ایران ندارد و حتی یک قطره از آب آن به ایران وارد نمی شود و سد بندی های ترکیه در داخل خاک خود کمترین تاثیری حتی بر میزان آبی ندارد که در انتهای شط الرب به دریا می ریزد.
و اما در مورد سوال شما درباره این دو دیدگاه. به نظر من حرف هر دو گروه چندان تفاوتی با هم ندارد. ما باید به فکر تامین آب باشیم. تامین آب برای جبران خشکسالی به صورتهایی که تاکنون عمل کردیم اتفاق نخواهد افتاد. ترکیب رژیم حقوقی رودخانههای مرزی کشور که با مشکلات متعددی مواجه است. از سویی دیگر اقداماتی که نیز از سوی دولت برای تامین آب صورت گرفته هم خسارت بار بوده است. مثلا انتقال آب از زاینده رود به یزد از جمله اقدامات ناکارمدی بود که تاکنون صورت گرفته است. چون جلگه اصفهان این استعداد آبی را صرفا براساس ظرفیت خود دارد. هر ناظر نه چندان متخصصی می توانست درک کند که انتقال آب زاینده رود به شهرها و جلگههای دیگر باعث خشک شدن جلگه اصفهان خواهد شد. اما هم حزبی گرایی مسولان گویا چشم نه چندان مسولیت پذیر آنها را نسبت به این وضعیت بدیهی کور کرده بود.
اما چاره کار به نظرم آسان است. آب اصفهان را به جلگه اصهان برگردانید تا از بروز فاجعه زیست محیطی جلگه اصفهان جلوگیری کنید. برای تامین ا یزد و کرمان باید همان سیاستی را در پیش گرفت که کشورهای جنوب خلیج فارس سال های زیادی است پی گیری کرده اند. آنها با هزینههای فراوان آب دریا را شیرین می کنند و به صحرا می ریزند و سرزمینها را آباد میکنند. ما هم می توانیم به جای هزینههای عجیب و غریب و بی مورد از چنین تجربهای استفاده کنیم. چنین اقدامی هم باعث بالا آمدن سفرههای آب زیرزمینی خواهد شد و هم آب مورد نیاز مناطق مختلف جنوب کشور را تامین میکند.
نوع رفتار ما در این زمینه تا کنون نه تنها نفعی برای تامین آب جهت مردم ایران نداشته بلکه هر روز مساله کم آبی را حادتر کرده است. این رویه باید تغییر کند و کار مطالعاتی گستردهای باید در این باره صورت بگیرد. در بعد اجرا نیز باید برنامهریزیهای دقیق و حساب شده داشته باشیم. ما علاوه بر اینکه با معضل کم شدن آبهای رو زمینی مواجه هستیم مساله کاهش آبهای زیر زمینی را نیز داریم. به این مساله سد سازیهای بی رویه و غیرعلمی را نیز باید اضافه کرد که باعث خشک شدن تالاب ها شده اند. ادامه این روند باعث نابودی محیط زیست منطقه خواهد شد. به نظر ما این سدهای مضر را باید شکست و آب را در مسیر اصلی طبیعیش برگرداند. من معتقدم سیاستهای آبی پراکنده ای که تاکنون داشتیم باید مورد تجدید نظر جدی قرار بگیرد و یک کاسه شوئد. نه اینکه در هر منطقه ای سیاست آبی جداگانه ای مثلا برای هیرمند یا اصفهان و … داشته باشیم. همه این سیاستهای باید مورد بررسی دوباره قرار گیرد. برای حل بحران آب نیازمند تشکیل یک ستاد ملی هستیم. ولی نه ستادی تشریفانی فقط از صاحبان مقامات دولتی: وزیران گوناگون که علیرغ نداشتن هیج آشنایی و ربطی به مساله حقوق های نجومی دریافت می کنند، بلکه منظورم تشکیل ستادی دایمی است با عضویت مسولان دولتی مربوطه و کارشناسان دانشگاهی واقعی در مباحث جغرافیایی و روابط بین الملل متخصص در روابط محیطی و حقوقی با همسایگان، به اضافه متخصصین محیط شناسی و مهندسی آب شناسی.