نگام ، حسن مقیمی _ رضا شاه با خدمات ارزشمندی که برای ایرانی که وجود نداشت انجام داد نام و بزرگمردی خود را برای همیشه در تاریخ ثبت نمود تا بدور از هرگونه کینه ورزی و عقده به پایمردی این مرد بنگریم.
پیرامون همین موضوع همکلام شدیم با آقای پیروز مجتهد زاده عضو بازنشسته هیئت علمی مرکز مطالعات ژئوپولیتیک و مرزهای بینالمللی دانشگاه لندن که در ادامه میخوانید:
نگام – رضا شاه به ایران خدمت کرد یا خیانت؟
بدون کوچکترین تردیدی رضاشاه به ایران خدمت های بزرگی کرد و به این موضوع باید به عنوان یک بحث تاریخی نگریست نه یک بحث سیاسی. چون رضا شاه دیگر نیست و نمی تواند بر شکل گیری های سیاسی جامعه امروز و فردای ایرانی تاثیری بگذارد.
در یک بحث علمی – تاریخی ما باید به دور از هر گونه غرض ورزی و کینه توزی به این موضوع نگاه کنیم زیرا درباره فردی سخن می گوییم که به تاریخ پیوسته است و دستش از این دنیا کوتاه.شما در سوالتان پرسیدید آیا رضا شاه به ایران خدمت کرد یا خیانت؟. من باید بیان کنم هنگامی که رضا شاه در سال ۱۲۹۹ کودتا کرد کشوری به نام “ایران” وجود نداشت که رضا شاه بتواند بدان خیانت کند. رضا شاه ایران را ساخت و آفرید. در زمان قاجار حتی نام ایران وجود نداشت و کشور ما را “ممالک محروسه اعلیحضرت ( قاجاری}” می گفتند. و در غرب و کشور های عربی ایران آن زمان را “پارس = فارس” یا “پرشیا = Persia” می خواندند. رضاشاه با ممارست و خون دل خوردن و خیانت دیدن هایی فراوان توانست در مسیر دو پروسه بنیادین “کشور سازی state building” و “ملت سازی nation building” جانفشانی ها کرد. او نخست دست تجزیه طلبها و عوامل روس و انگلیس را از ممالک ایرانی کوتاه کرد و ممالک پراکنده (ملوک الطوایفی) را یکپارچه نمود و از مجموع آن ممالک این کشور مدرن “ایران” را بوجود اورد. همچنین نام ایران یک نام باستانی و تاریخی بود که در زمان ساسانیان به گونه “ایرانشهر” معرف نظام شاهنشاهی پهناوری در غرب آسیا بود، ولی بعد از آن کلمه “ایران” به ندرت در آثار تاریخی، از جمله در “شاهنامه” فردوسی به چشم می خورد. در سال 1935 (۱۳۱۴) رضا شاه دستور داد تا نام کشور مدرنی که یکپارچه کرد “ایران” است و این نام را به همه دنیا ابلاغ کرد. همه کشورها نسبت به این خواست ملی ایران احترام گذاشتند غیر از انگلستان به رهبری چرچیل که اصرار داشت نام “پرشیا” باقی بماند چون او معتقد بود که این نام جدید “ایران = Iran” شباهت زیادی داشت با نام “عراق = Iraq” کشوری که خود آنان همان هنگام در همسایگی ایران سر هم کرده بودند، و این شباهت می توانست در مکاتبات اداری کارمندان اداره مستعمرات انگلیس سبب اشتباه شود. او در مدت بسیار اندک بیست سال همه زیر بناهای اداری و سیاسی و اقتصادی یک کشور مدرن را گذاشت و سرزمین های ایرانی را پس از قرن ها از نعمت امنیت که لازمه اصلی پیشرف است برخوردار ساخت. انگلستان در آن هنگام براساس قرارداد استعماری ۱۹۱۹ خود را حامی سلطنت قاجاریه در آن ممالک محروسه می دانست که در نتیجه لغو کاپیتولاسیون توسط رضا شاه در سال 1928 (۱۳۰۷) و اقدامات دیگر وی علیه منافع انگلیس در ایران مانند اعتراض به قرارداد قدیمی نفتی و اخراج خودمختاری خزعل از خوزستان و اعتراض به جدا کردن بحرین و جزایر تنب و ابوموسی از ایران سبب شد تا انگلستان به بهانه جنگ جهانی دوم ایران را اشفال کرده و رضا شاه را در شهریور سال ۱۳۲۰ مجبور به استعفا نموده و او را از ایران تبعید کرد.
به این ترتیب باید گفت تا قبل از به قدرت رسیدن رضا شاه، ایرانی وجود نداشت و پدیده ای به نام “ملت” هم وجود نداشت. مردم هم در ممالک محروسه اعلیحضرت قاجاری در ساختار های ایلی و قبیله ای زندگی می کردند و در مجموع “رعایای اعلیحضرت” قاجاری شناخته می شدند. پس از آنکه نام ایران بر روی کشور نهادینه شد، رضا شاه کلمه “ملت” = “ملت ایران” را بر مجموعه یکپارچه شده قبایل و ایلات این سرزمین نهاد و برای پیشرفت و تعالی او مدرسه ساخت و دانشگاه ساخت و فرهنگستان و… ساخت. به همین دلیل است که گاه می شنویم که افرادی که شناخت درستی از تاریخ ایران ندارند می گویند: “آقا محمدخان قاجار مرزهای ایران را حفظ نمود”. به این افراد که درک درستی از تاریخ و جغرافیای سیاسی ایران ندارند باید گفت: در زمان آقا محمد خان قاچار کشور “ایران” وجود نداشت که مرزهایی داشته باشد. سرزمین کنونی ایران در آن دوران اصلا مرزی نداشت. لذا جواب من در پاسخ به سوال شما این است که کاری که رضاشاه کرد بسیار بالاتر از خدمت به ایران است .
نگام : شما در ابتدای بحث فرمودید صحبت از رضاشاه صحبت از تاریخ است نه سیاست. اگر رضاشاه ۱۶سال به ایران خدمت کرده است دلیل هراس برخی از دست اندرکاران نظام حتی از مومیایی رضاشاه چیست؟
من گمان نمی کنم کسی، بجز از انقلابیون مصدقی و توده ای فحاش و هتاک نسبت به مقام رضا شاه، از پیکر مومیایی شده او که اخیر در نتیجه یک حادثه از خاکش در شهر ری سر بر آورد ترسیده باشد. شاید ملاحظه در این است که با این پیکر مومیایی کشف شده چه باید کرد و چگونه و در کجا باید دو باره به خاک سپرده شود؟ و شاید همین ملاحظات سبب تامل شده باشد، ولی دلیلی بر ترسیدن نمی بینم. من امیدوارم مقامات جمهوری اسلامی و همه فعالان سیاسی در جناح های مختلف با این موضوع به صورت بحث تاریخی برخورد کنند و از اهانت و بی حرمتی نسبت به پیکر شخصی که یادش با مفاهیم تاریخی هویت ایرانی درهم تنیده است، پرهیز کنند.
اما نکته اول سوال شما این بود که رضاشاه ۱۶سال به ایران خدمت کرد…… اما من میگویم او ۱۶ سال در ایران سلطنت کرد از سال ۱۳۰۴ تا۱۳۲۰ هجری شمسی. لاجرم مدت سلطنت او ۱۶ سال انجامید ولی خدمات او به این آب و خاک از کودتای ۱۲۹۹ که او به وزارت جنگ رسید، شروع شد و مجموعا این مدت بیست تا بیست یک سال طول کشید .
او از سال ۱۲۹۹ به عنوان وزیر جنگ به قدرت رسید و با تجزیه طلبان و مداخلات خارجی، به ویژه مداخلات انگلیس ها مقابله نمود و قدرت و نفوذ آنها را در کشور برانداخت. به این ترتیب آشکار است که آن گونه اقدامات رضا شاه تیر بزرگی بود بر چشم کسانی از مغرضین قاجاری که می گویند رضاشاه را انگلیسی ها آوردند. انگلیس ها در سال ۱۹۱۹ با حکومت قاجار قراداد استعماری یا تحت الحمایگی بستند و طبق آن سلسله قاجاریه و احمدشاه تحت الحمایه انگلیس ها شدند. قبل از آن براساس ماده ۷ قرارداد ۱۸۲۸ ترکمنچای سلسله قاجاریه تحت الحمایه روس بود. اما در سال۱۹۱۷ که انقلاب بلشویکی حکومت روسیه را دگرگون کرد، شوروی ها همه جنبه های استعماری قرارداد های بین المللی روسیه را لغو کردند از جمله ماده ۷ قرارداد ترکمنچای را… به این ترتیب بود که سلسله قاجار که خود را از “حمایت” استعماری روس ها بی بهره دیدند، دست به دامن انگلیسی ها شدند و طبق قراداد ۱۹۱۹ به زیر حمایت استعماری آنها خزیدند. دوسال پس از آن، یعنی در سال ۱۹۲۱ – ۱۲۹۹ بود که رضا شاه دست به کودتا زد و قرارداد استعماری ۱۹۱۹ را از کار انداخت. به این ترتیب آیا در منطق طبیعی انسان های معمولی می گنجد که انگلیس ها بعد از سال ها تلاش و کوشش بیایند و آن قرارداد استعماری را با حکومت قاجار ببندند و دو سال بعد کسی را در ایران به قدرت برسانند که همان قرارداد را لغو نماید؟ به این ترتیب منطق حکم می کند که انگلیس ها از به قدرت رسیدن رضا شاه و اقداماتش علیه منافع استعماری خود سخت ناراضی بودند و حقایق و اسناد تاریخی هم چنین می گویند. آنها سر انجام پس از بیست سال به بهانه جنگ و اشغال ایران، رضاشاه را از کشوری که خود ساخته بود اخراج کردند. حتی انگلیس ها سعی داشتند از قبول ولیعهد رضا شاه به عنوان پادشاه جانشین او جلوگیری کنند، اما با مقاومت بزرگان دولتی وطن پرست ایرانی جلوی این نیرنگ انگلیس ها گرفته شد. در حالی که انگلیس ها شاهزاده حمید میرزا قاجار را در همان زمان مخفیانه وارد ایران کرده و در سفارت خود تاج پادشاهی ایران را بر سرش نهادند. آیا شما حاضرید این نگاه به حقایق تاریخی را “نگاه خیانتکارانه و جنایتکارانه به تاریخ” ایران بپذیرید؟
نگام : از نظر شما این پیکر مومیایی متعلق به رضاشاه می باشد؟
من کوچکترین تردیدی ندارم که این پیکر متعلق به رضا شاه بزرگ است. من از اولین نفراتی بودم که درباره این موضوع بحث کردم. در روز های به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی شایع شده بود که محمد رضا شاه پهلوی به هنگام خروج از کشور پیکر مومیایی شده پدرش را هم با خود برد و در مسجد الرفاهی قاهره، یعنی همان جایی که بعدها خودش در آن مسجد به خاک سپرده شد، دفن کرد. بعدها برحسب این تصادف که پیکر مومیایی سراز خاک بیرون آورد و هم خاندان پهلوی بیانیه های قاطع دادند که پیکر رضا شاه را با خود نبرده بودند، متوجه شدم که داستان خروج پیکر رضاشاه از کشور که براساس شنیده ها بود شایعه ای بیش نبود. شاید این شایعه را محمد رضا شاه فقید برای این به راه انداخته بود که امثال خلخالی ها در نتیجه این تصور که آرامگاه رضا شاه از پیکر مومیایی شده او خالی است به آن مقبره و پیکر رضا شاه توهین نکنند و آنجا را تخریب ننمایند، که متاسفانه علیرغم این شایعات، آن رفتارهای بسیار زننده و غیر انسانی صورت گرفت. من در دوران دانشجویی خود در دانشگاه تهران، بنا به روال جاری به مناسبت ۱۵ بهمن – روز تاسیس دانشگاه تهران – به عنوان عضو هیات رئیسه انجمن دانشجویان آن دانشگاه همراه با دیگران در آرامگاه رضاشاه حضور پیدا کردم و پیکر رضا شاه را بر روی یک سکوی حدود نیم متر بلندتر از زمین و در محفظه ای شیشه ای دیده بودم که چهره ی او کاملا نمایان بود و لباس شاهنشاهی هم بر تنش بود. در همان زمان هم می گفتند که این شبیهی از پیکر و صورت رضاشاه است و پیکر مومیایی شده اصلی چندین متر زیر آن در یک محفظه بتونی به خاک سپرده شده بود و آن پیکر ساختگی تنها برای تشریفات و بازدید بود. لذا امروز می بینیم که تصادفا برای عملیات عمرانی در آن محل خاکبرداری شد، بیل بولدوزر به آن محفظه بتونی برخورد کرد و پیکر مومیایی رضا شاه سراز خاک بیرون اورد.
نگام : شما فرمودید پیکر مومیایی رضا شاه تصادفا پیدا شد، به نظر شما این مسئله کمی مشکوک نیست که در روز چهارم اردیبهشت یعنی سالروز تاجگذاری رضا شاه این اتفاق بیافتد؟ آیا شما دست پشت پرده ای را در این قضایا دخیل نمیدانید؟
ابدا! این حرف مسخره است! اولا این که پیکر رضا شاه در تاریخ سوم اردیبهشت آشکار شد و اخبار مربوط به آن رویداد روز بعد – یعنی در ۴ اردیبهشت – همگانی شد. آیا می خواهید بگوئید که به باور برخی افراد شایعه پرداز آن راننده بولدوزر می دانست که روز ۴ اردیبهشت سالروز چه رویداد تاریخی بوده است و می دانست که همان روز قرار بود پیکر رضا شاه سر از خاک بر آورد و به آن محل رفت و سرگرم خاکبرداری شد؟ اگر مقامات جمهوری اسلامی دستور داده بودند در آن روز عملیات عمرانی را انجام دهند، حتما میتوان این برداشت را متصور شد که مقامات جمهوری اسلامی خواهان بروز چنین تصادقی شدند. و یا ابنکه تصور کنیم که خاندان پهلوی شرایطی را مهیا کردند که یک راننده بولدوزر را بفرستند و آن محل را خاکبرداری کند……قابل قبول نیست!؟ لازم به ذکر است که این پیکر مومیایی در سوم اردیبهشت یافته شد و خبر یافته شدنش در چهارم اردیبهشت رسانه ای شد. من در اینجا می گویم که قطعا ملت ایران تا این حد خرافه ای نیست که بگوید اکنون معجزه ای صورت گرفته است و رضا شاه که پیکرش را از خاک بیرون آورد، قرار گذاشته است که در سالروز تاجگذاری خود ایران را بگیرد و سلطنتش را تجدید نماید….!!!!. تصادف قضیه این بود که راننده بولدوزر مشغول کار خودش بود و این اتفاق خاص در آن روز پیش آمد. قطعا مردم ما مردمی خرافی و خرافه پرست نیستند تا این حد که یک تصادف زمانی را حمل بر یک معجزه آسمانی نمایند.
نگام : البته منظور من از تصادف این بود که دستور از جای دیگر گرفته شده باشند و بحث خرافه نیست.
اگر بر این باور باشیم باید قبول کنیم که این دستور باید از مرجع صاحب علاقه ای صادر شده باشد! شما بفرمائید کدام مرجع؟ این دستور یا باید از عوامل رژیم سابق باشد که وجود ندارند یا از عوامل رژیم لاحق که مطلقا قابل قبول نیست! و هیچ کدام ما دست انگلیسی ها را در اینجا هم دخیل نمیدانیم. رژیم سابق کشور را رها کردند و رفتند و جنازه را هم گذاشتند و قدرت نفوذی ندارند که بیایند و چنین توطئه ای را پیاده کنند. خلخالی همه چیز را نابود کرده بود و با از بین بردن نماد پیکر رضا شاه در طبقه بالا حتما فکر کرد که کارش به سامان رسید. من جایز نمیدانم ملت ایران بیش از این وقت خود را با برداشت های خرافی از این بحث بیهوده نماید.
نگام : از نظر شما پیکر مومیایی رضاشاه اکنون کجاست؟
این معمای بسیار سؤال برانگیزی است. در کچا بودن و یا چه بر سر پیکر مومیایی کشف شده رضاشاه آمدن به صورت معمای دیگری در آمده است. بحث در باره چرایی های مربوط به کشف این پیکر بر اساس کدام اصول و مقررات شرعی یا قانونی و یا سنتی مسکوت مانده است. اگر احتمال بی حرمتی نسبت به این پیکر در میان باشد باید گفت چنین بی حرمتی هایی فقط می تواند از روی ترس باشد که …… نکند این پیکر مومیایی شده رضاشاه مملکت را بگیرد و همه را تنبیه کند…! من مطمئن هستم که این گونه نیست. از سوی دیگر و برای رعایت انصاف، میتوانم بگویم که نظام جمهوری اسلامی گویا مدتی زمان نیاز دارد تا تصمیم بگیرد!! چون ممکن است از دید آنها مصلحت های زیادی درنظر گرفته شود.اما این مصلحت ها هرچه باشد نمی تواند باعث هتک حرمت به پیکر رضاشاه گردد، زیرا که سخت به زیان هتک حرمت کنندگان تمام خواهد شد. من اگر جای تصمیم گیرندگان بودم در این زمینه مردد میشدم که آیا بهتر است پیکر را برگردانیم به همان محلی که قبلا دفن شده بود و در یک مقبره ساده اما نشان گذاری شده به خاک بسپاریم؟ یا صحیح این است که پیکر را ببریم در محل زندگی رضاشاه یعنی در کاخ سعدآباد که در آنجا موزه جالبی هم وجود دارد، با احترام دفن بکنیم که ارزش توریستی کاخ سعد آباد را ده چندان خواهد کرد. و یا اینکه پیکر را تحویل خاندان پهلوی بدهیم که هر کجا که خود آنان صلاح بدانند آن پیکر را به خاک برگردانند ولی قاطعانه می گویم که پیکر رضا شاه بیش از آن که به خاندان پهلوی تعلق داشته باشد، به ملت ایران تعلق دارد. به این ترتیب تصمیم در این باره نیاز به کمی تامل دارد، و شاید این تامل هم در میان هست که مبادا مقبره رضاشاه تبدیل به شبه زیارتگاه شود!! و من، با توجه به مطلقا غیر مذهبی بودن صاحب پیکر، هیچ مشکل سیاسی – اجتماعی در این رابطه نمی بینم. من به جرأت میگویم چنین اتفاقی نخواهد افتاد. نمونه های زیادی وجود دارد. کشور های اروپای شرقی از جمله روسیه که کشورهایی پادشاهی بودند که تبدیل به جمهوری های کمونیستی یا سوسیالیستی شدند و پس از سقوط نظام های مارکسیستی پیکر خاندان سلطنتی خود را جمع آوری کرده اند و در محلی در شهر سنت پترزبورگ با احترام دفن کردند و با این کار احترام به فکر و اندیشه و شخصیت خود را بالا بردند. حتی به عنوان مثال پیکر مومیایی لنین را در محلی به شکل مومیایی و موزه نگاهداری میکنند، و یا فردی همچون معمر قذافی که کودتا کرد و سبب فرار آخرین پادشاه لیبی – ملک ادریس – شد که به مصر پناهنده شده و در آنجا درگذشت. قذافی دستور داد تا پیکر ملک ادریس را با احترام از مصر به لیبی برگردانند ولی آن پیکر به نام یک فرد از ملیت لیبی در قبرستان بقیع در مدینه (عربستان سعودی) به خاک سپرده شد. در آن زمان قذافی تحسین همه ملت ها را بدست آورد و از احترام سیاسی بالایی برخوردار شد. در افغانستان بعد از براندازی سلطه طالبان، وقتی حمید کرزایی به قدرت رسید، دستور داد تا محمد ظاهر شاه – آخرین پادشاه افغانستان – به کشورش برگردد، و حتی به عنوان ریش سفید ترین فرد افغان، ریاست لویی جرگه ملی آنان را هم عهده دار شود. ما ایرانیان مردم متمدن و با فرهنگی هستیم. و چنین ملتی اجازه نمی دهد در نتیجه تصمیمی عجولانه موجبات خدشه دار شدن هویت فرهنگی و تمدنی ایران و نظام جمهوری اسلامی فراهم آید. دست رضا شاه از دنیا کوتاه است و ما از پیکر مومیایی او نمیتوانیم بترسیم. وظیفه ملی ، اسلامی، دینی و انسانی ما حکم می کند که با پیکر مردگان محترمانه رفتار کنیم و در تشریفاتی مختصر ولی در خور شان و شخصیت متوفی و در خور وضعیت سیاسی حاکم به خاک بسپاریم و حرمت ملی خود را حفظ کنیم.