امروز پنجم آگوست ۲۰۱۶ قرار بود به دبی پرواز کنم اما در لحظه آخر بدون اطلاع من به مسافرین اعلام کردند هواپیما به علت نقض فنی قادر به پرواز نمیباشد .از این دروغ داشتم شاخ در می آوردم که آمدند و به بهانه تعمیرات مرا به آشیانه ای در گوشه دور فرودگاه بردند.
بغض کرده بودم که چرا میخواهند بیخود دل و روده مرا به هم بریزند باوجودی که موتورها و تمام سیستم هایم عین ساعت دقیق کار میکرد.
داشت کارم به افسردگی حاد میکشید که برادران سپاهی با کلی ادوات جنگی و سلاح های سبک و سنگین آمدند و بعد از پر کردن قسمت بارم از انواع سلاح های نو و بمبهای کوچک و بزرگ به کابین مسافرین هم رحم نکردند و آنجا را تا خرخره پر از قطعات موشک های مختلف کردند.
بارگیری تمام شد و منتظر خلبان های همیشگی پروازهای خارجی بودم که انگار بلا از آسمان نازل شد و دوبرادر سپاهی و بداخلاق همراه با دوعدد چتر نجات و چند تا سامسونت وارد کابین شدند.از آشیانه بیرون آوردندم و پرواز کردم به سمت جایی که خودم هم نمیدانستم کجاست.
برادران سپاهی سامسونت ها را باز کردند و از دلارهای داخل آن با شیطنت هر کدام مقداری برداشتند و در بین چترهای نجات جاسازی کردند.
شروع به صحبت کردن باهم که کردند فهمیدم قرار است در فرودگاهی در حاشیه شهر صنعا در یمن فرود بیایم.
پرواز بدون هیچ اتفاق خاصی انجام شد و به محض فرود آمدن برادران انصارالله یمن مثل مور و ملخ ریختند و بارها را تخلیه کردند.در این مدت از آن دو برادرسپاهی خلبان خبری نبود.
وقتی برگشتند به سمت ایران پرواز کردیم و حالت پرواز را در حالت خلبان اتومات قرار دادند و از مشروبهایی که لابد به عنوان خوش خدمتی از برادران انصارالله هدیه گرفته بودند تا خرخره خوردند و مست کردند.
در راه برگشت مدام از برد موشکهای تحویلی میگفتند که قرار است به زودی به سمت عربستان شلیک شود و قهقه سرمیدادند که حتی شیطان هم نمیتواند به زیرکی و زرنگی ما باشد.
به ایران رسیدیم و مرا به همان آشیانه قبل انتقال دادند ظاهرا قرار است تا نفس دارم در خدمت برادران سپاه باشم تا آنها به ارسال سلاح و کشتار مردم یمن ادامه بدهند و من هم وسیله ای باشم برای باز کردن درهای فقر و آوارگی و مصیب برای مردم بیگناه یمن و لابد من هم روزی با برادران سپاهی در این مسیر شناسایی میشویم و به جهنم واصل خواهیم شد.
لطفا برایم دعا کنید باور کنید من مقصر نیستم
نویسنده:محمدهادی (میثم)بازیاری