مهین دخت ایرانی
عاشقان جهان متحد شويد
ولشكري عظيم سوي اين تاريكي بفرستيد
من تنها مانده ام
كسي نمانده كنارم
دارم تا آخرين قطره خونم شكنجه مي شوم
نه ماه مي تابد
نه ستاره اي مي گذرد
زمان تازيانه مي زند
همه جمع شويد
مي خواهيم در اين تاريكي بزرگ
چراغي روشن كنيم
مستانه به آسمان برويم
همه بياييد
جهان جاي عاشقان نيست
((محمود درويش))
مترجم : بابك شاكر
آهای زندگی صدای منو میشنوی
چندکلام راست وحسینی باهات حرف دارم
یقه تو نمی خواهم بگیرم چون منطق ام حکم می کنه که همیشه حرف بزنم
تاحالا شده باخودت حساب کنی
روزهایی که درد را سنجاق کردی به وجودم خیلی بیشتر از روزهای آرام است
جان من،مرگ من
تو چجور قمار کردی سرمن ودرد که در این قمار منو فروختی به اون
هنوز ضجه های مادرم در گوشم هست
ذکرهای مادربزرگ نابینایم که ثناهایش برای بازگشت برادر سیزده ساله ام ازجنگ بی اثر نبود
منتها خودت خوب یادت میاد که هشت سال طول کشید تا این دعاها تاثیر گذار شدند و جنازه ای درشن زار پیداشد و پلاک و دفترچه ای که روغن بدنش
آغشته بود بدست مارسید
زندگی خوب گوش کن دارم باتو مرو ر می کنم تا به تو گوش زد کرده باشم که در تبانی من بادرد چه کرده ای؟
و برایم هیچ گاه مادری نکردی
گریه های شبانه ی مادر هنوز تسبیحی است که با ان ذکر خاطرات می گوییم چگونه تسلی یابین
خوب یادت اومد
هنوززز
حرف های بیشتری باتو دارم
بیشتر از اینها باید جوابگوی من باشی که سپردی ام به آغوش درد
اینها درد واره هایی است از درد های ناگفته ی یک خانواده ی شهید
حکومتی که خودرا نماینده ی خون شهدا می داند چگونه می خواهد جوابگوی اینهمه درد باشد
آقای رضایی یا سردار رضایی تو که فرزند خودرا قربانی تطامع خود و بالاسری هایت کرده ای
تعجبی ندارد که از عملیات کربلای چهار چنین بگویی
خون چندین هزار شهید گردن تو ست و امثال تو ؟؟
خفگی مان
در آبستن بودن در بلاها
چشم پرواز هیچ کرکسی را
مکدر نمی کند
خودکارها
همچنان در دست کسانی است
که سرخ می نویسند
و آبی حرف می زنند
و مارا سیاه می کنند
بچگی ها و جوانی مان را
مگر لبخندها مان انتقام بگیرند
ما از دلشوره های نسلی سخن می گوییم
از دلشوره های
نسلی می آییم
لبخند را سر کوچه ها دار می زدند
و افتخارشان
شکستن تصویر های برحق
پاره کردن عمری اقتدار
و پیچاندن خورشید
در لفافی سیاه است