جامعه ای رشد و ترقی می کند که شجاعت باهم بودن را بپذیرد. اگر شکاف و اختلاف بین حکومت و ملت وجود دارد، ملت نیز باید همانند حکومت ،که با تمام قوا برای سرکوب خواست واحد ملت بسیج می شود، بر علیه ظلم و نابرابری دل و جان و زبان و شعار واحد شود. حکومت های توتالیتر زمانی پیروز می شوند که صدای واحد مردم شان را خفه کنند؛ این تیپ حکومت ها هیچ ابزاری برای دیکته کردن “قانون خود- محور و یا تک-محور” خود به جز رسانه و اسلحه و مهم تر از این دو شکاف بین آحاد مردم ندارند.
مطالبه معلمین در سراسر کشور چیست؟ نخست، معلمین در سراسر کشور از وضعیت معیشتی خود ناراضی هستند. درآمد ماهیانه معلم که تربیت فرزندان یک جامعه به دست آنها صورت می گیرد به هیچ وجه قابل مقایسه با پزشکان و سلبریتی ها نیست. آنها با این درآمد نمی توانند مخارج اولیه زندگی شان را تامین کنند،چه رسد به مخارج ثانویه مثل تفریح و مسافرت، خرید لوازم منزل و… بسیاری از معلمین پس از سالها تدریس هنوز در انتظار استخدام رسمی دولتند. آنهایی که استخدام رسمی دولتند، با مشکلات بسیار بزرگ اقتصادی مواجه اند ، چه رسد به این معلمین حق التدریس.
دوم معلمین از آزادی تدریس برخوردار نیستند، آنها با محتوای ایدئولوژیک کتابها موافق نیستند اما به علت قرار گرفتن در این سیستم مجبورند آنها را تدریس کنند. این عدم رغبت و عدم موافقت با محتوای کتب درسی قطعا کیفیت آموزش را کاهش میدهد. درحالی بسیاری از مدیران حکومتی که هیچ سود و فایده ای به حال مملکت ندارند، با رانت و رابطه وارد سیستم و شبکه های مالی کشور می شوند و بی هیچ دردسری پولهای میلیاردی به جیب می زنند، معلم باید غم نان داشته باشد. بنابراین معلمین برای احقاق حقوقشان باید به صورت مسالمت آمیز و بدون توسل به خشونت صدای خود را به مسئولین برسانند؛ آنها باید صدای خفه شده معلمین زندانی شوند.
کیست که نداند ظلم و اجحاف و تبعیض بر علیه طبقه کارگر حد و اندازه ای ندارد؟ کدام کارگر از وضعیت زندگی خود رضایت دارد؟ چرا کارگران هفت تپه و فولاد خوزستان و اصفهان و سایر کارگران زحمت کش جامعه محتاج نان شب باشند؟ اسماعیل بخشی ها به کدامین گناه باید در زندان و بازداشت باشند؟ آنها چه چیز می خواهند به جز حق شان؟ کارگری که ۶ ماه حقوق ماهیانه اش را دریافت نکرده است چطور باید جوابگوی مخارج سنگین خانواده اش باشد؟ آنها به همان یک میلیون و دویست تومان در ماه هم راضی هستند! اما دستشان از این اندک پول هم کوتاه است! حالا کدام وجدان بیداری می گوید نباید کارگران اعتراض کنند؟ کدام انسان عادل و منصفی از حق کارگران دفاع نمی کند؟ کدام قانون می گوید کارگر حق اعتراض ندارد؟
۲۵ نوامبر روز خشونت بر علیه زنان است، خشونت اما تنها خشونت بدنی نیست. زنانی که آزادی انتخاب و حضور و مشارکت در عرصه های مختلف اجتماعی را نداشته باشند، زنانی که حق ابتدایی پوشش را نداشته باشند، زنانی که همواره مورد تعرض و تبعیض قرار گیرند، این زنان گویی که همیشه مورد خشونت قرار گرفته اند. خشونت که منحصر به خشونت بدنی و یا جنسی نیست! پس زنان مملکت برای “آزادی” باید با هم متحد باشند. انسجام و وحدت زنان می تواند منشا و الهام بخش سایر بخش های جامعه باشد.
پس معلم و کارگر و زن می توانند مثلثی بدون خشونت را تشکیل دهند، و به دیگران بفهمانند که استبداد و ظلم نمی تواند تا ابد ماندگار شود. اگر کارگر هفت تپه و معلم و زن معترض باید برای احقاق حق خود در زندان باشند، کارگران، معلمین و زنان نیز چون ” یک روح در سه بدن” صدای آنها خواهند شد. چه نیکو است که این تظلم خواهی در ماه آذر و روز شانزدهم آذر رقم می خورد.
مگر دانشجو امروز معلم فردا نخواهد بود؟ معلم بالقوه امروز در مقام دانشجو باید درس شجاعت، وحدت و پذیرش حضور دیگری را بیاموزد تا فردا بتواند به شاگردان خود این چنین فضائلی را بیاموزد.
نباید تصور کنیم که هر جنبش اعتراضی به یک انقلاب منجر خواهد شد. جنبش سبز نشان داد که می شود بدون خشونت اعتراض کرد. اگر جنبش سبز پذیرفته شده است پس باید همبستگی اجتماعی امروز را نیز بپذیریم. کارگر هفت تپه اگر اعتراض نکرده بود آیا یک ماه از ۶ ماه حقوق معوق او پرداخت میشد؟ اگر معلم اعتراض نکرده بود آیا حقوق معلمین افزایش پیدا می کرد؟ اگر زنان اعتراض نکرده بودند آیا مهریه آنها به روز محاسبه میشد؟ آری اعتراض مدنی نشانه ترقی و رشد یک جامعه است. یک جامعه به شکل خودکار رشد نمی کند، اگر صنوف متفاوت یک صدا نشوند و آشکارا صدای اعتراض خود را به گوش حکومت نرسانند، هرگز به خواست و نیت حتی حداقلی خود نخواهند رسید.