✍️نصرت الله محمودزاده
…. و شاید انتخاب ننویسندگی
با تو هستم، تیز دندان آگاهی،
نمیبینی غارت لشکر تزویر را؟
کجاست غیرت «ومایسطرون»؟
و شاید؛ ن “والاشک” و ما “ماینشدون.
این آهنگ اهل قلم در تنهايي.
کفر گفتم؟ فریاد تنهایی ملت را نمیشنوی؟
جایگزین قلم در شب عملیات چیست؟
و تو فریاد میزدی، روانهام کن به قتلگاه شهدا؛
شده بودی تشنهای بیساغر در میخانه شهدا.
……..در سکوت قبل از آغاز عملیات،
اشک آرام بخشی بود با حرمت
قلم، آزادهای بیپروا.
… و عشق، تذکرهای برای عقل.
عشق شوری پر درد،
قلم شعوری، گاه بیدرد.
عشق جوینده و قلم نگارنده.
گذشت تا امروز……
امروز اما، فریاد سخت همان مردم از دل فقر.
آزادی؟ در گرداب نیرنگ شرق.
استقلال؟ در کمند توتم غرب.
ایمان؟ در زیر شلاق جهل.
معیشت؟ به قدر زنده ماندن.
فقر؟ سیرک سادهزیستی اغنیا.
در کدامین فراموشخانه خفتهای قلم؟
حرامیان به جان مردم افتادند.
کرکسهای اسراییلی چون رگ گردن به ما نزدیکتر شدند.
و کفتارهای روسی، چون پیله در باور دینی ما تنیدهاند.
بنویس قلم، که ولله این حرامیان از ما نیستند
از سرنوشت امیرکبیر میترسی،
یا وسوسه مُلک ری شدی؟
و شاید تقسیم غنایم سیاسی انتخابات؟
در جمود، عادت به باورهای کهنه؛
این زهر هلاهل توسعه.
در جهالت، انحراف از عدل علی؛
این بنگاه تبلیغاتی تجدّد.
برو قلم، یا به غار حرا رو که با دانایی و شعور برگردی، بلکه از شعب ابیطالب عبور کنی.
و اگر نه، روانه غار اصحاب کهف شو تا که وقت ظهور برگردی، بلکه حریف خدای کاسبان دین شوی.
وگر نه، سکوت کن و مزاحم کرکسها نشو.
این قهرمانان جعلی تاریخ خطرناکند.