هروقت که به چنار می رفتیم.
هر مراسمی که بود بعد از مراسم به منزل مادر می رفتیم
و همه همدیگر را می دیدیم.
همه انهایی که به چنار رفته بودیم.
برادرها و خواهرها.
عمه ها و دایی ها و نوه ها هم می امدند.
صحن منزل کوچک منزل، روی فرش حصیری دیداری تازه می کردند.
اتفاق زیبا و دلنشینی بود.
هفته قبل روز جمعه در چنار مراسم بود.
من رفتم.
خواهرم هم امد.
شوهر خواهر هم امد.
عمه و دایی هم بودند.
از دور دیده می شدند…
ولی همدیگر را ندیدیم چون مادرم چنار نبود.
در خانه اش قفل بود.
مادر در جمع و جور کردن خانواده واقعا تاثیر فراوانی دارد.
عمود خیمه است.
خدا نگهدارش باشد
ایران مادر همه ما است.
پیر و فرتوت شده است.
چین و چروک دست و صورتش حاکی از ضعف و ناتوانی بیش از اندازه او است.
مادر پیر مراقبت ویژه ای می خواهد.
مراقب او باشیم.
خیلی زود دیر می شود.
دیگر وقتی برای مراقبت نخواهیم داشت.