ما به این بازیها عادت کرده ایم و آموخته و آغشته.
امروز با استادم عبایی به انهزام راست میخندیدیم. مگر بد است که رقیبتان برایتان مفت و مجّانی تبلیغ کند؟ فقط نزدیک بود دو تا دیگ شُله را از دست بدهیم که معجزه آسا احیا شد، آنهم گرمِ گرم!
بچّه ها ممکن است گاهی به قطار ما سنگ بزنند؛ بر ساربان است که ریگها را نشمارد و عددی نگیرد و از رِیل خارج نشود؛ آنهم در اربعین، یعنی وقتی حضرت زینب پیام خود را چون عطرِ گُلِ سرخ محمدی در اقصا نقاطِ «جان» پراکنده، و جز زیبایی چیزی ندیده است! مشکل از این «چشم»هاست که «باید شُست؛ و جور دیگر باید دید»!
باور کنیم که حقیقت زنده است؛ باور کنیم که صاحب دارد این جهان، و این حقیقت؛ و ما اعتبارِ هویّت و مالکیّتِ خود را از «او» میگیریم و «او بزرگتر است از آنچه در وصف آید.» اما این را رقبای ما نمیدانند؛ یا نمیفهمند:
بی شکّ اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هر چهار فصل سال، همیشه بهار بود!
مطمئن باشید این تیغ کُندِ کهنۀ زنگار بُرده، دیگر نمیبُرد؛ و اگر ببُرد، نمیکُشد؛ و اگر بکُشد، حیات میبخشد!
«عالم محضر خداست؛ در محضر خدا معصیت نکنید»؛ چرا که بی پاسخ نمیماند. اتفاقا اکنون بهتر و بیشتر میتوان دریافت که محضر خدا یعنی چه:
عالم محضر خداست، حتّی در کمتر از طرفةالعینی، بل طرفةال«کلیکی»!
نه! اشتباه نکنید؛ در مثل مناقشه نیست. میگویم کمتر از طرفة …..؛ یعنی همانجا که دارید گناه میکنید، دارید به سیمهای داغ جهنّم دست میزنید! اصلا زمان در اینجا مطرح نیست؛ «زمان خمیده است» و به «کُرسیِ داد»، متّصل. مگر خود — جلَّ و علا — نفرمود «عرش الرحمان علی القلوب المنکسره»؟
«عرشِ رحمان روی قلبهای شکسته است.» «داد» در زمان جاری است؛ و زمان و جهان پُراست از «داد»، «اگر تعقّل کنیم؛ اگر به حقّ و صبر بیاویزیم، و از متن «خُسران» خارج شویم؛ که «انّ الانسان لفی خُسر الّاالّذین آمنوا و عملواالصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر.» این فرمایش حضرت باری است، و نفی و استثنا برنمیدارد؛ او خود به «زمان» قسم خورده است: «والعصر.»
ما به چند فهم و کار نیازمندیم: خروج از زیانکاری – ایمان به حضور مطلق الهی – عمل اصلاح طلبانه – و توصیه و پذیرشِ «حقّ» و «صبر».
==========
اینها میخواهند ما را ناامید کنند؛ میخواهند از روحانی قطع امید کنیم؛ میخواهند برویم در خانه بنشینیم تا در حاشیه شهر کیسۀ چای و سیب زمینی و قیمه پلو پخش کنند و ناپلئونی انتخابات را ببرند و برسند به مسائل مهمتر پس از انتخابات؛ چنانکه اُفتد و دانید! و من ابتدا حدس زدم دیگهای شُله را برای همین منظور برده بودند؛ شاید برای رأی (!) و بعید نبود اگر طُرفةال«کلیک» نبود، هم اکنون دو دیگ شُله از کَفِ-مان پریده بود!
چندی پیش خدمت حضرت خاتمی رسیده بودم، برای اولین بار!
لابد باور نمیکنید! من در دوران ریاست ایشان – بنا بر ملاحظاتی — خدمتشان نرسیده بودم و بعد نیز فرصت دست نداد، تا همین چندی پیش که با مسئولان مجمعِ مشورتی و حمعیّتِ زنان مسلمان (خانمها گندمی و رحیمیان) شرفیابِ حضورِ ملایم و خندانش شُدیم:
شهادت میدهم که از دولت – در مجموع — راضی بود؛ نه از هرآنچه میگذرد، البته. میگفت «استاندار نیز روی هم رفته اکنون خوب است و از مدیران پنهان در دوران خودم بوده است.» نمیگویم برای او کف میزد؛ اما – در مجموع — ناراضی نبود، آنهم برای این خراسان؛ و میدانید چه میگویم.
اما من فکر میکنم ارتباطی معکوس میانِ این وقایع و تغییرات نسبتا معقول و مطلوب در مدیران استان وجود دارد؛ یعنی گویی میخواهند وابنمایند که با این تغییرات هم، برای اصلاح و اعتدال آبی گرم نمیشود؛ اما دروغ میگویند؛ در این سرمای استخوان سوزِ پیشا دی ماهی، اگر مدیران اعتدالی نمیبودند، اصلا به ما اجازۀ برگزاری مراسم اربعین نمیدادند، که با لغو آن این همه سر و صدا شود؛ مگر قبلا –- نه در دوران غزنوی، همین چندی پیش — میدادند و دادند؟
بسیار خوب. آسمان به زمین نیامده؛ اگر مطهری حرف میزد، چیز یاد میگرفتیم از اربعین؛ حالا که «دهانش را بوئیدند» و بستند تا «از عشق نگوید»، فیض و بلکه فیضها بُردیم؛ و در هر صورت، ایمان بیاوریم که برایِ شیعۀ مُصلحِ حسین، «الخیرُ فی ما وقع.»
خواهد به سر آید شبِ هجران تو یا نه؟
ای تیرِ غمت را دلِ عشّاق نشانه!
برویم رفقا! برویم ستادهایمان را تشکیل دهیم و منتظر خبرهای خوب از شورای عالی اصلاح طلبان باشیم.
والسلام علی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین، این زیبا ترین مخلوق عالم.
ناصر آملی. اربعین 95.