گسترش و غلبه یک اندیشه جدید و یا حتی یک دین جدید نیازمند زمینه های فکری، شرایط، زمان و پیش زمینه های مناسب است.
یک مکتب فکری جدید زمانی میتواند به سادگی قوام بگیرد و گسترش پیدا کند و دین غالب جوامع باشد که ساختارهای کهنه فکری متزلزل شده و عناصر خواهان تغییر وضع موجود و پایگاههای اندیشه نو به صورت عرفی و خودجوش و حتی ساختاری شکل گرفته باشند، به عنوان مثال زمانی که اراسموس و لوتر انتقادات خود را متوجه کلیسا و اندیشه های جزمی ساختند عناصر زمینه ساز دست به دست هم داده و نارضایتی از کلیسای فاسد، نقد اومانیستی از تعصبات و اندیشه های تمامیت خواه، ناخرسندی از سلطه کلیسا و فرهنگ حاکم، ملی گرایی رو به رشد متمایل به جایگزین کردن فرهنگ ملی جدید در مقابل فرهنگ قبلی که به ابتذال کشیده شده بود کاملا گسترش یافته و فراگیر شده بود.
بنابراین فقط با فراهم شدن زمینه ها و زیرساخت های فکری نو امکان بروز و گسترش فرهنگ جدید و یا یک پارادایم فکری مستقل جدید فراهم خواهد شد…
در این مرحله است که تغییرات بنیادین فکری و اجتماعی ناگزیر خواهد بود همان مرحله ای که با اصطلاح (( گذار یا transition )) از آن یاد میکنند، مثل مرحله گذار از سنت به مدرنیسم که امروزه بیشتر کشورهای جهان سوم درگیر آن هستند.
لذا با فراهم شدن شرایط زمینه ساز و رشد آگاهی عمومی و اندیشه ورزی جدی نخبگان، نه تنها نمیتوان مانع رشد و گسترش یک فکر جدید شد بلکه هر اندیشه ای هم که در مقابل آن مقاومت کند و خواستار حفظ وضع موجود باشد و نتواند خود را با اصلاحات بنیادین به روز کند چاره ای جز حذف شدن ندارد.
در گذشته نیز اندیشه ها و حتی ادیان با توجه به نیازهای عصر خود شکل گرفتند از جمله ادیان یهودیت و مسیحیت و اسلام و غیره و یا هزاران مکتب فکری که در خدمت بشریت بودند هر چند همیشه پاسخ گوئی نیازهای فکری انسانها نبودند ولی بلاخره به تعدادی از سوالات کلیشه ای جوامع پاسخ درخور داشتند که شاید همین موضوع باعث شد این مکاتب جدید به طور گسترده طرفدارانی پیدا کنند و مردم از افکار و مکاتب گذشته جدا شده و جذب مکتب فکری جدید شوند. امروزه نیز به نظر میرسد بشریت به یک اندیشه جدیدی نیاز دارد اندیشه ای که پاسخگوئی همه سوالات اساسی کل بشریت بدون توجه به هر گونه ملیت و نژاد و جغرافیا و غیره باشد…
ولی احتمالا دیگر برای کسی وحی نازل نخواهد شد پس این دین جدید پیامبری هم نخواهد داشت، لذا دین جدید بایستی به عنوان یک مکتب فکری روشنگرایانه ارائه شود تا بتواند اول از همه قشر روشنفکر تمامی جوامع بشری را به دور خود جمع کند…
با در نظر گرفتن تمامی جوانب موضوع میتوان اسم این پارادایم فکری جدید را (( دین انسانیت و یا دین عقل گرائی اخلاق مدارانه )) گذاشت، دینی که نه پیامبری دارد نه مسجدی، نه کلیسای دارد نه پدر روحانی، نه کنیسه ای دارد نه زیارتگاهی که رهبران آن ثروت اندوزی کنند و یا دین را ابزاری در دست حاکمان سیاسی قرار دهند…
پس در این دین جدید انسانها معصوم و مقدس نیستند که نتوان از آنها انتقاد کرد و یا نتوان اندیشه آنها را به چالش کشید، شاید بتوان گفت این دین، بدون توجه به هر گونه تعصب و نژاد و زبان و جنسبت، ملیت و غیره دین روشنفکران و پیشگامان فکری همه جوامع و کشورهای مختلف خواهد بود.
پس این دین محدود به جغرافیای خاصی نیست دین کسانی هست که واقعا دغدغه انسانیت و تعقل و اخلاق و حقوق بشر و غیره دارند، دین کسانی که با اطلاع از مکاتب و افکار و ایدئولوژی های گذشتگان به مرحله ای از شعور و آگاهی رسیده اند که دیگر به خاطر عقاید متفاوت دنبال جنگ و خشونت و سلطه به هم نوع نیستند و هرگز به خاطر عقاید مذهبی و یا هر نوع تبعیض و نژاد پرستی در داخل و یا خارج از مرزهای جغرافیایی دنبال ظلم و ستم و جنایت و کشت و کشتار نیستند و چون کسی مطلقا به خاطر منافع شخصی پیرو این دین نشده پس نیاز به دروغ گفتن و عوام فریبی و ریاکاری بنام خدا و مقدسات را هم ندارد چون سودی نمیبرد.
به عبارتی این دین، روش زندگی کسانی خواهد بود که دیگر به اسم خدا آدم نمیکشند به اسم خدا دست رنج دیگران را چپاول نمیکنند…
تنها شرط پیروان این دین جدید، انسان بودن است و بس.
در این دین جدید نیازی به حذف دگر اندیشان نیست، همه بشریت در یک چارچوب فکری مشترک بدون داشتن هر گونه واسطه ای و به صورت واقعی به دور از هر گونه ترس و دروغ و خشونت و ریا و طمع، به خدای خود ایمان داشته و نقش ادیان تمامیت خواه را از زندگی اجتماعی حذف و کم رنگ میکنند.
این دین رابطه بدون واسطه فرد با خدا را تعریف میکند یک موضوع کاملا شخصی و خصوصی است و هرگز دخالتی در دیگر مسائل سیاسی و اجتماعی ندارد و مطلقا زندگی اجتماعی و سیاسی فرد را تحت الشعاع خود قرار نمیدهد…