✍️ محمد شبیری
?باید قبول کنیم نگرش دلزدگی از جناحهای سیاسی در برخی از آحاد جامعه واقعیت است؛ اما سخن این است که برای این نوع از دلزدگیِِ برنامه ریزی شده (بهخصوص در تبلیغاتی که علیه اصلاحات صورت میگیرد)دو سر متضاد وجود دارد؛
?یكم:
تمامیت خواهان که حتی اصولگرای معتدل را هم تحمل نمیکنند و برای یکدستی و یکپارچه سازی قدرت در دست خود نهایت «زور» خود را میزنند،
دوم:
مخالفان رژیم و اصل نظام که نمیخواهند چیزی بنام نظام موجود به هر شکل و صورتی باقی بماند.
لذا این دو طيف، ناخواسته وگاهی خواسته برای همدیگر نقش حامی را بازی میکنند، چرا که در هر دو صورت هر دو با منتقدین و اصلاحات، مخالفت شدید دارند؛ یکی برای تغییر رژیم که اصلاحات را مانع آن میبیند و ديگری برای حفظ وضعیت فعلی نظام بدون اصلاح و هر گونه تغییرات اصلاحگرانه؛ زیرا که از نظر براندازان سقوط رژیم اصل است
و برای تمامیتخواهان حفظ (وضعیت توتالیتر) رژیم برایشان اصالت دارد.
?به نظر میرسد هر دو فرض (براندازی و حفظ و تجکیم وضعیت استبدادی)غلط است . این غلط نه تنها از نوع غلط محتواییست بلکه از منظر اتخاذ استراتژی حفظ یا سقوط نیز نادرست و ناکار آمد است . یکی از دلایل نادرست بودن این فرض، مبنای تاریخی قابل تحقیق و دیگری در مبنای معاصر و تجربیات در دسترس است که میتواند راهنمای تفکر و تأمل در اقدام سیاسی باشد.
سقوط نظام و بروز انقلاب عوارض حداقل چهل ساله دارد! واین چیزی نیست که کسی برای چنین عواقبی انتظار بکشد! اگر چه مدعا این باشد که چنین نخواهد شد و وضعیت بعد از براندازی مدینهٔ فاضله (اتوپیا)نشان داده شود. اتفاقاًهمین مدینههای فاضله تا کنون استبداد زائیده است! ( در جای خود مبحث دیگریست)
از طرف دیگر حفظ شکل استبدادی نظام نیز عاقبت همهٔ نظامهای استبدادی را دارد و روزی به سرنوشت آنها دچار میشود!
اینجاست که هر دو سر طیف (برانداز و محافظه کار)بهم میرسند.
? دشمن مشترک هر دو سر طیف؛(بر انداز و مستبد) نگرش اصلاحاتگرایانه است( توجه شود نگرش اصلاحات نه اشخاص اصلاحطلب).
از طرفی مردم عادی نیز حوصلهٔ فعالیت طولانی و مصلحانه را با ذات کجدار و مریضی اصلاحات را نداشته وبرای عملیات زود بازده مهیاتر هستند، لذا اگر شورشی پا بگیرد همواره افراد مستضعف و کسانی که در سطح پایین زندگی هستند سریع جذب طرح زود بازده(انقلاب و شورش) میگردند؛ اما هیچ انقلاب تا کنون تا چند نسل بعد اثر مفیدی نداشته است ( متفکرین خارجی و داخلی این موضوع را در نظریات و مکتوبات مربوط به نظریهٔ انقلاب بررسی و تحلیل کردهاندو به نحو مبسوطی به آن پرداختهاند.)
این بحث را اینگونه جمعبندی میشود:
۱- اصلاحات به روش و منش و سیستم و برنامه است نه به مدعیات اصلاحطلبی که گاهی در عمل مقهور استبداد! اصلاحات و اصلاحطلب باید از انفعال دور و به عنصر فعال در جامعه تبدیل شود. فعال بودن نیز علاوه بر وجه فردی، وجه سازمانی و تشکیلاتی نیز داشته باشد ؛ یعنیاینکه کافی نیست فرد فعال باشد (اگر چه لازم است) اما این جریان اصلاح است که باید مؤلفه فعال داشته واز انفعال دور باشد.
۲- حکومت فعلی اشکالات فراوانی دارد که تمامیت خواهان در تمام وجوه آن مقصر اصلی هستند، و اینکه در تحکیم استبداد و حفظ جریان تمامیت خواه نفش اصلی را دارند؛ هر گونه اصلاح را بر نمیتایند که هیچ ، بلکه اصلاح هراسی را ترویج میکنند!
۳- هیچ رژیمی غیر قابل اصلاح نیست، فقط باید شکست و پیروزی برنامه دو طرف توجه شود ۰اصلاحات شکست پذیر و پیروزی پذیر است ، نه غلط و درست. یعنی اگر برای اصلاحات برنامه و اتخاذ استراتژی و تاکتیک مناسب وجود نداشته باشد شکست و اگر داشته باشد پیروز خواهد شد.
۴- اصلاحات فقط با همراهی مردم امکانپذیر است، لذا تمامیت خواهان بهدنبال پوپولیسم خاص خود هستند تا در بین مردم به «اصلاح هراسی » مبادرت کنند و از اصلاح رویگردان باشند تا آنان به تحکیم استبداد مبادرت کنند.
۵-در کار اصلاح همواره موانع زیادی وجود دارد، از اشخاص فاسد آن گرفته تا اقدامات نامناسب و تشخیصهای نادرست در زمان نادرست تا زور و زندان و شکنجهٔ استبدادگرایان) اما راه اصلاح را نباید با شمارش موانع آن فراموش کرد؛ باید برای موانع نیز برنامه مبارزه داشت)در حقیقت باید برای موانع اصلاحات نیز، بعد شناخت جنس مواع، متناسب با آن، برنامه ریزی و کنترل وجود داشته باشد.
۶- اشخاص فاسد در جناح اصلاح طلبان امری واقعی و غیر قابل انکار است (مانند وجود آن در همهٔ طیفها)
اما خطای تسری شخص فاسد به روش فاسد نباید صورت گیرد؛ بهعبارت دیگر راه درست را نباید با شخص نادرست اشتباه کرد، راه درست با شخص نادرست، نادرست نمیشود، اصلاحات راه درست است اگرچه اشخاص فاسد هم داشته باشد علی الخصوص در هنگام وصول قدرت یابی نسبی اصلاح طلبان – (که بسیار دیدیم) لازمهاش طیف بندی اصلاحات از اصلاحطلبان ( اعم از اشخاص و احزاب)در رنکینک مربوط است.
۷- اصلاحات را نباید بعنوان وسیلهای برای حفظ استبداد تلقی نمود (برخی از اشخاص ذینفوذ و قدرت ،اصلاحات و اصلاح طلبان را به این عنوان و برای این منظور تحمل میکنند) در این صورت است به «مسخ اصلاح طلبی روی میآورند و آنرا به شکل مبتذل در میآورند، که اصلاح طلیان باید بدان آگاه باشند. راه و روش آن نیز بنا به مقضیات متفاوت بوده است. «فعال»بودن مانع آن و «منفعل» بودن اصلاحطلبان تسریع کنندهٔ آن خواهد بود.باید از افتادن به دام نقشههای حفظ استبداد، آگاه و برای آن برنامه داشت.
البته از جانب دیگر برای جلوگیری از افتادن به خطای راه غلط، با توسل به تغییرات تدریجی برنامه ریزی شدهٔ هدفمند و مداوم، بنیادهای استبدادی را به طرف نگرش آزادیخواهانه سوق به اصلاح مستمر آن همت گماشت تا نظام از عواقب شورشهای کور و گاهی ساختهٔ دست تمامیت خواهان برای تحکیم خود و سرکوب آزادیخواهان پیشگیری گردد.
با حفظ تمامی ساختار اخلاقی و اجتماعی جامعه انسانی، اصلاح همواره مطلوبتر از انقلاب و دگرگونی شورشیگرایانه و سقوط بنیادهای مقوم جامعه انسانیست.
۸- اینکه امکان تغییر و اصلاح ناپذیری در یم نظام وجود داشته باشد نیز امری محتمل است اما هیچگاه مقبول نیست؛ اما محتوم است، به این معنا که خود نظام به لجبازی و قدرت طلبی و اقتدار استبدادی را با هر زور و ظلمی حفظ کرده و هیچگونه کوتاهی و تسامح در آن ننماید، و بحای اصلاح پذیر کردن نظام به غیر قابل اصلاح بودن آن اهتمام ورزد، آنگاه سقوط محتوم است، اما عوارض اجتماعی و انسانی آن روش نیز محتوم است ، بهاین شکل که شرایط مجددا با سازوکار انقلابی به استبداد جدید ختم میشود، برای همین است که اصلاحات دو دشمن همیشگی خود را دارد، برانداز (که اصلاحات مانع به قدرت رسیدنش میشود) و تمامیت خواه( که اصلاحات مانع تحکیم استبداد شده و روند تغییرات تدریجی و مداوم را در جامعه جاری و عادی مینماید، بطوریکه با روحد اصلاحات گام بهگام، میزان درخواست تغییرات، روند دائم و افزایشی پیدا میکند این آن هراسیست که تمامیت خواهان را با اصلاح واقعی مواجه میکند و منجر به توطئه «اصلاحات هراسی» مینماید! لذا ترس استبداد گرایان نیز همین دومینوی تغییرات و درخواستهای مردمی است.