این روزها خبر خلع لباس شدن یک روحانی پرحاشیه به بحث داغ فضای مجازی تبدیل شده است و هر گروهی به فراخور افکار و عقاید خود این موضوع را تحلیل می کند .
عده ای به علت سخنرانی ها متفاوت و تابو شکنی های بی شماری که ایشان داشته اند و ان را مخالف با عقاید اسلامی می دانند از این مسئله احساس رضایت دارند و معتقدند که روحانیونی از این قبیل به لباس مقدس پیامبر آسیب می رسانند و حتی باید خلع لباس امثال آقا میری زودتر از اینها صورت می گرفت زیرا اصل و اساس تفکر ایشان با تفکر اسلامی بسیار فاصله دارد. هر چند که گروهی نیز معتقدند که این روحانی خلع لباس شده از کشورهای بیگانه و جریانهای انحرافی خط میگیرد و حتی نیاز است که برخورد تندتری با ایشان صورت بگیرد.
عده ای دیگر نیز که از عموم مردم و هنرمندان طرفدار ایشان هستند این خلع لباس را حق ایشان نمی دانند و معتقدند که چرا باید روحانیتی که رحمانیت اسلام را به مردم معرفی می کرد به علت عقایدش مورد بی مهری قرار بگیرد
اینکه تا چه حد تفکرات ایشان با اصل عقاید اسلامی هم خوانی دارد موضوعی است که نیاز به بررسی کارشناسی دارد و اینکه آیا این خلع لباس قانونی بوده است یا نه بازهم مسئله دیگری است که باید در حیطه قانون بررسی شود
اما آنچه اهمیت دارد این است که چرا باید یک شخص را بابت عقایدی که دارد محکوم به خلع لباس و یا زندان کرد در حالی که ازادی اندیشه و بیان حق هر انسانی است وهیچ قانون الهی و بشری این را رد نمی کند.
اگر عقاید شخصی داری انحراف است میتوان مانند بسیاری از موضوعات دیگر رفتاری کارشناسی نسبت به ان داشت و ان را نقد نمود و واقعیت امر را به مردم و جامعه نشان داد نه آنکه شخصی را به جرم بیان عقایدش محکوم کرد و هزاران برچسب به او زد.
قصدم به هیچ عنوان دفاع از شخص خاصی نیست بلکه صرفا بیان انتقاد تندی است که به دستگاههای قانونی و نظارتی وارد است که چرا همیشه قصد دارند مشکلات را با زد و بند و محکوم کردن افرادی که نظرات و عقاید خود را در چارچوب مسئله ای خاص که متخصص در ان امر هستند حل کنند .
می توان مسائل دینی را نیز مانند بسیاری از مسائل فرهنگی ، اقتصادی ،ورزشی و.. مورد بررسی کارشناسی قرار داد و ان زمان است که هر شخص آگاه بدون غرضی اصل و حقیقت یک مسئله را خواهد پذیرفت و حق انتخاب خواهد داشت که آنچه را که صحیح است بپذیرد در حالی که اینگونه برخوردهای سخت قانونی در زمینه آزادی اندیشه نه تنها چاره ساز نخواهد بود بلکه این تفکر را به اذهان عمومی وارد می سازد که گویا توانایی جوابگویی به نظرات شخص خاصی وجود ندارد وبا خفه کردن صدای او می خواهند مانع رشد این عقاید شوند.
و انتقاد تند دیگری به جامعه ی روحانیتی که مخالف اندیشه های به اصطلاح انحرافی ایشان هستند وارد است که چرا به جای صرفا مخالفت و منحرف خواندن دیگران خود وارد عرصه عمل و مذاکره و مناظره نشده تا بتوانند دین را آنگونه که باید به مردم معرفی کنند و مانع از رشد افکار و عقایدی این چنینی شوند که از شخصی که مطمعنا عقاید نادرست و انحرافی دارند به واسطه یک برخورد قانونی یک قهرمان بسازند.ان هم در جامعه ای که به لطف کوتاهی همین قشر مذهبی و مبلغ کمتر کسی با اصول اعتقادی صحیح دین آشنایی عقلی و منطقی دارد و صرفا آنچه تا به حال بیان شده اکتفا به بعد ظاهری دین و یا بیان روایی مسائل اعتقادی بوده است.
پس اگر چنین افرادی در فضای جامعه ما رشد می کنند و جایگاهی پیدا می کنند به علت قصور و کوتاهی افرادی است که صرفا دریافت کننده علم و دین شده اند و آنگونه که باید ان را به جامعه منتقل نکرده اند.
و به جای آنکه سختی هر نوع عملکردی را به خود بدهند ترجیح میدهند با بستن دهانها و زندان و تخریب کوتاهی خود را جبران کنند که مطمعن بدترین راه ممکن خواهد بود. و آثار و تبعاتی که خواهد داشت بسیار ویران کننده خواهد بود .