✍️امیر احمدی آریان
مهران مدیری پوپولیستی تمامعیار است. پوپولیست چه میکند؟ او کسی است که رسالت نهاییاش در حرفه و زندگی، قلب واقعیت و دگرگون جلوه دادن شرایط واقعی به نفع طبقه حاکم است و مهران مدیری در این سالها که سلطان بیرقیب طنزهای تلویزیونی بوده، به خوبی ثابت کرده است که تمام ابزارهای پوپولیسم را میشناسد و توان جذب عامه مردم و فریفتن آنان را بسیار بیش از دیگر ارکان رسانه ملی دارد. کاری که او میکند دقیقا همان تعریفی است که لویی آلتوسر از ایدئولوژی ارائه میدهد، یعنی تشویق و ترغیب مردم به ایجاد رابطهای خیالی با شرایط واقعیشان، به این معنا که مدیری با طنز تخدیرکنندهاش برای عامه مردم، که اتفاقاً رنگ و لعابی انتقادی هم دارد، دعوتشان میکند سیاهی واقعیت بیرون را که بخشی از آن نتیجه فقدان طنز و روحیه دست انداختن یکدیگر در جامعه و در سطوح سیاسی و فرهنگی آن است، فراموش کنند و به عنوان فعالیت فرهنگی شبهایشان را با برنامههای او بگذرانند. کاری که مدیری در صدا و سیما میکند جز پیروی از سیاستهای کلی این سازمان نیست.
تلویزیون، رسانهای برای تولید ایدئولوژی است، و ایدئولوژی چیزی نیست جز همین تعریف رابطه خیالی مردم با زندگی واقعیشان. این تصویر خیالی در تلویزیون به شیوههای مختلفی ایجاد میشود. برنامههای خبری صبح تا شب در بوق و کرنا میکنند که در کشور ما همه چیز خوب است، تمام جهان پیرو سیاستهای ما هستند، در این کشور نه فقر وجود دارد نه محدودیت سیاسی، انگار نه انگار که فرهنگ مملکت آخرین نفسهایش را میکشد و اگر وضع به همین ترتیب ادامه پیدا کند چیزی از فرهنگ و هنر باقی نمیماند و… در برنامههای خانواده و زندگی، که اغلب صبحها برای خانمهای خانهدار پخش میشود، صحبت از عشق و امید است، از زیبایی و دلربایی زندگی در جهان است، از این که با صدور انرژی مثبت و دریافت آن چه قلهها که فتح نمیشود، چه زندگیها که زیر و رو نمیشود و چه ثمرات بیشماری که به دست نمیآید. در این برنامهها همیشه آشپزی هست که خوشمزهترین غذاهای جهان را میپزد، و پزشک روانشناسی که برای توجیه پروژه انرژی مثبت ظاهر میشود و سخنرانی میکند. جایگاه این دو بسیار شبیه به هم است، با این تفاوت که آشپز حداقل محصولی مادی از خود به جا میگذارد که میتواند شکم چند نفر را سیر کند.
دیگر اشکال تولید ایدئولوژی در بیرون نیز از همین منطق پیروی میکنند، این طرز فکر که پولدار بودن و خوشگل بودن مایه خوشبختی است، با سوار شدن بر مرسدس بنزهای جدید راه دست یافتن به سعادت هموار میشود، لاغری جاده صافکن شوهر پیدا کردن، و دور بازوی بیش از چهل سانتیمتر تسهیلکننده زن یافتن است، پیروی از مد برای عقب نماندن از قافله خوشبختها الزامی است و نظایر آن، همه اشکال گوناگون ایدئولوژیاند، به این معنا که نقابی بر چهره واقعیت میکشند و آن را دگرگون جلوه میدهند. واقعیت این است که همه چیز در کشور ما ایدهآل نیست، انرژی مثبت هیچ کس را از فلاکت نجات نمیدهد، نه چاقی و لاغری خوشبختی میآورد و نه ماشین و مدل لباس، واقعیت سیاهتر و پیچیدهتر و کثیفتر از آن است که با این فرمولهای مضحک و تبلیغات توخالی بتوان راهی برای غلبه بر آن پیدا کرد.
ایراد دقیقا از کسانی است که مدیری را در جبهه خود فرض میکردند، او را به نوعی ستون پنجم خود میدانستند که در صدا و سیما نفوذ کرده و از طریق خلاقیت بالا و قدرت طنزپردازیاش، وضعیت موجود را به نقد میکشد و در برابر چشم ۵۰ میلیون بیننده مسائلی را مطرح میکند که دیگر برنامههای تلویزیون خوابش را هم نمیبینند. این توهمی که جامعه روشنفکری ایرانی درگیر آن شده بود، نمونهای است گویا از قدرت ایدئولوژی، از این که ایدئولوژی چنان میتواند چهره واقعیت را مخدوش کند که حتی کسانی که ادعای درک وضع موجود را دارند فریب آن را میخورند. واقعیت این است که مهران مدیری در کل برنامههای پرشماری که در تاریخ فعالیتش در صدا و سیما تولید کرده، ذرهای از سیاستهای رسانه ملی عدول نکرده است، و همواره در خدمت القای آن چهره معوجی از واقعیت بوده که به نفع جناح و تفکری خاص بوده است. منتها مدیری باهوشتر از آن است که تمام برگهایش را رو کند، او قاعده بازی را بسیار بهتر از آنان بلد است که ادعای تحلیل وضع موجود را دارند، و برای همین میتواند چنین نفوذ پایداری در جامعه ایران داشته باشد.