آرش سیفی، شاعر و نویسنده ی ساکن لندن است. از او در ایران یک مجموعه شعر با نام «هوای بی سرنگ» چاپ شده است. او دربارهی کتابهای دیگرش میگوید: “چند کتاب آماده ی چاپ دیگر هم دارم که فعلا درمورد سرنوشت احتمالی انتشارشان در آینده نمی توانم چیزی بگویم.” همچنین او در معرفی خود میگوید: “یک دهه و اندی است که به صورت حرفه ای می نویسم. در ایران به همراه تعدادی از دوستانم، جلسات کانون ادبی واج را می گرداندم اما اکنون در خارج از کشور، به صورت متمرکز به فعالیت های پژوهشی و مطالعاتی روی آورده ام. علاوه بر ادبیات، در زمینه های مرتبط با فلسفه، سینما و سیاست نیز می نویسم و دلمشغولی بزرگ دیگرم تحلیل دقیق رخدادهای سیاسی ایران و جهان بوده است. در ضمن اشعار و مقاله های بسیاری از من در مجلات و وبسایت های مختلف منتشر شده که برخی از آن ها در اینترنت قابل دسترسی هستند.”
با آرش سیفی به گفتوگو نشستم تا پاسخ برخی سوالات در رابطه با فضای سیاسی و هنری ایران را جهان او بسنجم؛
گفتوگوی میثم شریف با آرش سیفی را بخوانید:
– میثم شریف: آیا حاکمیت در برابر کارهای هنریتان برخوردهای امنیتی با شما داشته است؟ رفتار امنیتی را چگونه تعریف میکنید؟ گمان میکنید این برخوردهای امنیتی موفقیتآمیز بوده است؟
آرش سیفی: رفتار امنیتی با شاعران و کنشگران ادبی- هنری در تعریفِ نزد حاکمیت با رفتار امنیتی با مثلا براندازان و اپوزیسیون تفاوت کمی دارد، و این هر دو گروه با گسترده ترین سرکوب ها روبرو می شوند. نظام جمهوری اسلامی نیز مانند سایر نظام های سرکوبگر، ابزارهای ادبی را یکی از راه های دشمن برای تهاجم فرهنگی و نفوذ به جامعه معرفی می کند. طبیعی است نظامی که پایگاه اجتماعی خود را از دست داده و مشروعیت عمومی ندارد، نمی تواند چندصدایی و گوناگونی را در فضای جامعه تحمل کند و از این رو، نسبت به ادبیات و همه ی حوزه های فکری و علوم انسانی نگاه شکاکانه و امنیتی پیدا می کند. رفتار امنیتی با نویسندگان و شاعران، از سیاست های صدور مجوز برای کتاب ها گرفته تا دستگیری و مرعوب کردنشان، هدفی جز به کنترل درآوردن کنشگران ادبی و عقیم کردن تلاش های آزادی خواهانه ندارد، و تحقق این هدف، یکی از ضمانت های موردنیاز برای ماندگاری اقتدار نظام در جامعه است. با این وجود، هرچند رفتارهای امنیتی و خشن علیه شاعران و نویسندگان می تواند تاحدی کنترل جامعه را برای نظام آسان تر کند، اما واکنش ها و مقاومت ها را نیز بیشتر خواهد کرد. به هرروی، امروز گرچه بسیاری از اهل ادبیات از جمله خود من، به دلیل فضای امنیتی حاکم در ایران مجبور به زندگی در غربت شده اند، اما به یاری فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، عبور و مرور جریان های فکری و حرکت آگاهی در ایران متوقف نشده، و جامعه با آلترناتیو های نوآ شنا گردیده. مکانیسم های سانسور، به عنوان یک خشونت عریان علیه هنرمندان، امروز به سازمان یافتگی و مطلق بودن گذشته نیستند که بتوانند هژمونی طبقه ی حاکم را تضمین کنند، بلکه به ابزارهای کهنه ای تبدیل شده اند که مرتبا از جریان های تازه ی اطلاعات عقب می افتند و درنتیجه مجبور به اعمال خشونت عریان تر و افسارگسیخته تر می شوند؛ برای نمونه بنگرید به سرکوب های اخیر اهل ادب و هنر از جانب حکومت ایران، که دیگر نه در قالب نقشه های مخفی اتوبوس ارمنستان و غیره، که به صورت علنی و با کمک پرونده سازی و جرم انگاری های خنده دار صورت می گیرند.
– میثم شریف: با التفات به وضعیت فعلی و مشکلات اقتصادی مردم، هنر و به طور مشخص ادبیات چه راهبردی می تواند در این راستا داشته باشد؟ هنر چه جایگاهی در مبارزات سیاسی دارد ؟ ایا هنرمند می تواند نقشی در پیشبرد اهداف سیاسی داشته باشد؟
آرش سیفی: وضعیت دشوار اقتصادی و معیشتی مردم طبیعتا تاثیر خود را روی ادبیات (به مثابه متون ادبی) آن جامعه می گذارند هرچند این تاثیرات قطعی و قابل ارزیابی دقیق نیستند. تا جایی که به بحث مخاطب و مولف مربوط می شود، و نه خود متن ادبی و نقد آن، از دو منظر می شود به این موضوع پرداخت: یکی کم توان شدن مردم برای خرید کتاب و وقت گذاشتن روی ادبیات، و دیگری سقوط کردن مولف به جایگاه یک فروشنده ی صرف. بدین ترتیب، مخاطب های جدی ادبیات محدودتر و بی حوصله تر شده و از طرف دیگر مولف ها بازاری تر و عوام پسندتر می شوند، چرا که خود نیز با عدم امنیت مالی مواجه هستند. وانگهی، مساله ی ادبیات دیگر در چنین جامعه ای روی میز نیست، بلکه پرنده ای بسته شده گوشه ی گنجه ها و کتابخانه هاست.
از این همه چنین بر می آید که خود ادبیات به مثابه متون ادبی نیز کیفیتی نازل تر و دغدغه ای سست تر پیدا می کند، باندها و مافیا های چاپ و نشر شکل می گیرند، نقد ادبی به دست فراموشی سپرده می شود، و به طور کلی نزد مخاطب، تفنن جای ملاک های ادبی و نزد مولف، قوانینِ بازار جای کیفیت و زیبایی شناسی را پر می کنند. با این همه، ادبیات به عنوان همبسته ی فرهنگ و زبان، هیچ گاه حتی در اختناق آمیزترین اوضاع سیاسی و دشوارترین شرایط اقتصادی، از بین نرفته و نمی رود و تعهد آن به اجتماع نیز تنها برای دوره هایی کم و زیاد می شود. به گمان من، توهم انقلابی بودن ماهوی ادبیات و شعر، و این انتظار که با ادبیات به تنهایی می شود همه ی شرارت ها و بدی ها را به خوبی ها تغییر داد، بی هیچ تردیدی اشتباه هستند؛ با این حال ادبیات می تواند افقی را ترسیم کند که فراتر از وضع موجود است، جهانی که از واقعیت خشن امروز پا پیش می گذارد و آلترناتیوی دیگر ارائه می دهد، وضعیتی که در آن اقتدار حکومتی شکسته شده و آزادی و عدالت برقرار است و الخ. به اعتقاد من، کناره گیری ادبیات از دغدغه ی اجتماعی هیچ نیست جز ابزاری شدن آن در دست قدرت و پول. اما به حکم خرد، معتقدم تحقق جامعه ی آینده کار ادبیات نیست، هرچند مختصات آن را ترسیم می کند، و اگر هم وظیفه ی این تحقق به آن تفویض شود، از دل آن چیز دیگری در می آید که دیگر نسبتی با زیبایی و خلاقیت ندارد.
– میثم شریف: اگر چاپ و انتشار مطلب غیر قانونی را یک نوع فعالیت زیر زمینی خطاب کنیم؛ نظرتان در مورد ادبیات «زیر زمینی» چیست؟ تصور میکنید مخاطب جدی ادبیات تا چه اندازه میتواند با ادبیات زیر زمینی حال حاضر ارتباط برقرار کند؟
آرش سیفی: ادبیات زیرزمینی در شرایط سانسور و اختناق، یکی از همان واکنش ها و مقاومت هایی است که پیشتر از آن صحبت کردم. در مزایا و قوت های زیرزمینی کار کردن و خارج از تیررس سانسور بودن که شکی نیست، اما نمی توان آسیب های این سبک و سیاق انتشار را نادیده گرفت. برای نمونه، ادبیات زیرزمینی از نقد ادبی کاملا بی بهره می شود، چرا که اثری که به صورت زیرزمینی منتشر شده، راه به محافل آکادمیک و علمی نمی برد و صرفا گروه هایی از مخاطبان خاص را نشانه می گیرد. در نتیجه ی این امر، چند اتفاق می افتد: نخست این که برخوردهای احساسی با ادبیات زیرزمینی ممکن است باعث شود کتاب های کم مایه صرفا به دلیل داشتن پتانسیل بیشتر برای سانسور شدن، نزد مخاطب ها ارزش و اهمیت بیش از اندازه ای پیدا کنند؛ سپس این که مافیای نشر زیرزمینی که پیش خود هیچ قانون محدود کننده و سازوکار بازدارنده ای نمی بینند به راحتی می توانند قدرت گرفته و اختلال آفرینی کنند، شهرت کاذب بیافرینند، افکار عمومی را هدایت کنند و پول های کلان به جیب بزنند. به هر روی، مخاطب جدی ادبیات در این میان برای یافتن آثار دست اول و باکیفیت راه دشوارتری را پیش روی خود می بیند، و مواجهه ی او با این سبک از ارائه ی ادبیات، از دریچه ی معمول و درست آن صورت نگرفته است.
– میثم شریف: هنرمند مستقل کیست؟ اهداف هنرمند مستقل چیست؟ آیا به هنر دولتی اعتقادی دارید؟
آرش سیفی: به گمان من، دشوار می توان هنر مستقل را تعریف کرد؛ آن چنان که این تعریف جامع و مانع باشد. درمورد هنرمند مستقل هم چنین است، اما می توان نشانه های مستقل بودن یک هنرمند را برشمرد. پرسش دیگری که مطرح می شود این است که مستقل از چی؟ مستقل از کی؟ به دیگر سخن، هنرمند مستقل از چه چیزی مستقل است؟ من، که خود را از ابتدا هنرمندی مستقل معرفی می کردم و همچنان می کنم، خیلی از هنرمندان مطرح شده تحت عنوان به اصطلاح مستقل را به هیچ روی مستقل و یا حتی هنرمند نمی دانم. استقلال هنرمند به زعم من، شرط لازم هنرمند بودن او است، آن چنان که هنر را قلمروی آزادی و استقلال دانسته اند؛ اما این استقلال از تمام گونه ها و مراجع اقتدار و قدرت است و نه استقلال از جامعه و دغدغه ی اجتماعی و سیاسی. هنرمندی که خود را سلبریتی می داند و از طرف اجتماع به این عنوان دست یافته، اما هیچ نمی کند جز سرگرم کردن جامعه با مسائل پیش پا افتاده و بی خطر، آلت دستِ قدرت شده، حتی اگر خود نداند. هنرمندی که مستقیما از حکومت دفاع نمی کند اما به وضع موجود دامن زده و بی تحرکی و رخوت را تشویق می کند، نوکر بی مزد و مواجب حکومت و نظم موجود است؛ خواه داعیه ی دفاع از زیبایی و هنر برای هنر را داشته باشد و خود را آوانگارد بداند، خواه عاشقانه نویسی رمانتیک باشد که عواطف انسانی را دامن می زند.
هنرمند مستقل، کاسب نیست، نان به نرخ روز نمی خورد حتی اگر نرخ روز چندمورد اعتراض آبکی کردن باشد، هنر را نردبان نمی کند و نگاه کالایی به هنر را نمی پذیرد، پشت توده ها و عوام قایم نمی شود، استاد-شاگرد بازی را دامن نمی زند، عوام فریبی نمی کند و با ریاکاران نسبتی ندارد، و در یک کلام هنرش را فارغ از وسوسه ی قدرت زندگی می کند.
– میثم شریف: اگر سانسور را یک تیغ دو لبه بدانیم، چه راهکارهایی را برای مبارزه با سانسور پیشنهاد میکنید؟ آیا سانسور و فشار از سمت حاکمیت بر هنرمندان در این سالها موفقیت آمیز بوده است؟
آرش سیفی: در مورد قسمت دوم این پرسش، فکر می کنم پیشتر در خلال پاسخ های دیگرم، به آن پاسخ داده ام. اما در مورد قسمت نخست، سخت می توانم برای مقابله با سانسور نسخه ای تجویز کنم… خیر! تا جایی که به سانسور موجود در ایران مربوط می شود، ریشه ی این سانسور در یک تفکر عقب افتاده و ارتجاعی است، یک ایدئولوژیِ اقتدارگرایانه و وحشی که هیچ نمی شناسد جز حذف کردن طرف مقابلش. بدیهی است که اگر از من راه حل بخواهید باید بگویم با این ایدئولوژی نمی شود وارد گفتگو شد. به سخن دیگر، این ایدئولوژی جز با حذف کردن و خشونت ورزیدن نمی تواند وجود و بقا یابد، یعنی شما نمی توانید آن را از سانسور تهی کنید جز این که آن را کنار بگذارید. بنابراین، راه حل من این است: ایدئولوژیِ سانسور و نظام مبتنی بر این ایدئولوژی را در گورستان تاریخ خاک کنید!
– میثم شریف: نظرتان در مورد انتشاراتیهای داخل ایران چیست؟ آیا اعتقادی به مافیای نشر دارید؟ این مافیا دست چه کسانیست؟
آرش سیفی: شرایط اقتصادی نامناسب در ایران، صنعت نشر کتاب را بی تاثیر نگذاشته و وخامت أوضاع کتاب و کتابخوانی را بیشتر کرده، هرچند این همه ی ماجرا نیست. مافیای نشر البته همیشه بهانه ی اقتصادی را پررنگ می کنند، با این حال صنعت نشر از سیاست گذاری و قوانین اشتباه، رانت خواری، باندبازی مولف ها و خیلی چیزهای دیگر رنج می برد. آن چه بر من روشن شده این است که انتشاراتی ها به عنوان بنگاه های مالی حوزه ی کتاب، کمترین نگرانی و دغدغه ای درمورد ادبیات و آسیب هایی که بر پیکره ی ادبی کشور وارد می کنند ندارند. از طرف دیگر، یک زنجیره ی خراب از تعدادی حلقه ی خراب تشکیل شده و انتشاراتی ها تنها یک حلقه از این زنجیر زنگ زده و ناکارآمد هستند.
– میثم شریف: در طول سال ها هنرمندان بسیاری به دلایل مختلف به خارج از کشور کوچ کردند، و بنا به دلایلی اجازه ی بازگشت به کشور ندارند. شما چه احساسی نسبت به این ماجرا دارید؟
آرش سیفی: بله، نسل هایی از شاعران و نویسندگان تبعیدی و غربت نشین ایرانی هستند که برخی به فارسی می نویسند و برخی به زبان های دیگر. بسیاری از آن هایی که به فارسی می نویسند دلسرد و ناامیدند، و من نیز یکی از آن ها هستم. دردناک است که مخاطب هایت فارسی زبان باشند اما در یک محیط مثلا انگلیسی زبان باشی که هیچ کس یک کلمه از شعرهایت را هم نمی فهمد. به هر روی، بشخصه پاسخ دادن به این پرسش برایم بسیار سخت است چرا که هیچ ندارم جز افسوس برای کشوری که بخش زیادی از پاسداران زبان و فرهنگش را از خود رانده و هیچ معلوم نیست چه بر سر آینده ی پیش روی ادبیات و هنرش خواهد آمد.